شاهزادهی مترجمان: ویلیام تیندِیل
17 نوامبر 2022الهیدانی برای تمام اعصار: جان کالون
21 نوامبر 2022الهیدان عهد: هاینریش بولینگر
هاینریش بولینگر (۱۵۰۴-۱۵۷۵) تأثیرگذارترین فردِ نسل دوم اصلاحطلبان محسوب میشود. او که جانشین اولریش زوینگلی در زوریخِ سوئیس بود، جنبش اصلاحات سوئیس را، که پیش از او آغاز شده بود، ادامه داد و به آن انسجام بخشید. طبق نوشتهی فیلیپ شاف، بولینگر «مردی با ایمان راسخ، شجاع، میانهرو، صبور و با استقامت بود ... [که] طبق مشیت الهی مجهز شده بود» تا در برههای دشوار از تاریخ، حقیقت را حفظ و پخش کند. در طول چهل و چهار سالی که خادم کل زوریخ بود، تعداد آثار ادبی بولینگر از مجموع آثار مارتین لوتر، جان کالون و زوینگلی پیشی گرفت. در طول جنبش اصلاحات، او نقش پررنگ و مهمی در گسترش تعلیمات اصلاحطلبانه ایفا کرد. بولینگر چنان تأثیر گستردهای بر قارهی اروپا و انگلستان گذاشت که تئودور بِزا او را «شبان مشترک تمام کلیساهای مسیحی» نامید.
بولینگر در ۱۸ جولای ۱۵۰۴، در شهر کوچک بِرِمگارتن، در ده مایلی غرب زوریخ، به دنیا آمد. پدرش، که او هم هاینریش نام داشت، کشیش کلیسای محلی بود که بدون ثبت رسمی ازدواج، با آنا ویدِرکهر زندگی میکرد. مقامات کلیسای کاتولیک چنین عملی را منع کرده بودند، اما پدر بولینگر در ازای پرداخت خراجی سالانه به اسقف، توانسته بود اجازهی بودن در چنین رابطهای را کسب کند. هاینریش جوان پنجمین فرزند حاصل از این ازدواج نامشروع بود. سرانجام در سال ۱۵۲۹، همزمان با پیوستن پدر به جنبش اصلاحات، این ازدواج نیز رسمی رشد.
پدر هاینریش از سنین پایین، او را برای مقام کشیشی آماده میکرد. در دوازده سالگی، او را به مدرسهی رُهبانی اِمریش، معروف به مدرسهی برادران زندگی مشترک، فرستاده شد. این مدرسه مرکز «شیوهی قدیمیِ» یادگیری بود که الهیدانان قرون وسطای میانه، مانند توماس آکویناس (۱۲۲۵-۱۲۷۴) و جان دانس اسکوتوس (حدود ۱۲۶۵-۱۳۰۸)، بر آن تأکید میکردند. بولینگر در آنجا، به تحصیلات عالیهی علوم انسانی، بهویژه لاتین، پرداخت. همزمان، تحت تأثیر «جنبش احیای واقعی رسولانه» قرار گرفت که تأکیدی قرون وسطایی بر یوکاریست(آیین شکرگزاری) و زندگی روحانی ژرف داشت. آگوستین و برنارد جزو اولین رهبران این جنبش پرهیزگارانه بودند و توماس آکومپیس در کتابش،تخت عنوان تشبه به مسیح، به این جنبش جانی تازه بخشیده بود. تأکید این جنبش بر مراقبه و جستجوی تجربهی روحانی شخصی از خدا، بولینگر را شیفتهی خود کرده بود. در همین زمان بود که بولینگر کمکم، استعداد شگرفی برای دانشپژوهی از خود نشان داد.
دانشگاه کُلن
سه سال بعد، در سال ۱۵۱۹، بولینگر به دانشگاه کُلن رفت و الهیات مَدرَسی سنتی خواند. کلن بزرگترین شهر آلمان بود و مذهب کاتولیک در اعماق آن ریشه دوانده بود—شایعات مربوط به پاپ در شهر فراوان بودند و عارفان آلمانی زیادی آنجا جمع میشدند. آکویناس و اسکوتوس پیشتر در آنجا تدریس میکردند و تأثیر مکتب آنها در بطن کلن ماندگار شده بود. بااینحال، بولینگر به رویکرد انسانی تمایل داشت. او در پژوهشهایش، نوشتههای پدران کلیسا، بهویژه اِمبروس، کِریسُستوم و آگوستین، را دنبال میکرد. اصرار آنها بر اولویت کتابمقدس، او را به سمت مطالعهی کتابمقدس سوق داد. او بعدها اظهار کرد که بیشتر همشاگردیهایش از این رویکرد آگاهی نداشتند.
در کلن، بولینگر از تدریس معروفترین طرفدار مکتب انسانگرایی آن زمان، دِسیدریوس اِراسموس اهل رتردام (حدود ۱۴۶۶-۱۵۳۶)، بهره میبرد. اراسموس کتابمقدس را بر منطق ارسطویی برتری داده بود و به دنبال اصلاح کلیسا از طریق دانش انسانگرایانه و آموزههای اخلاقی مسیح بود. با این وجود، آثار لوتر بیش از همه طرز تفکر بولینگر را به چالش کشیدند. در کلن، آثار لوتر را میسوزاندند؛ همین امر موجب علاقهی بولینگر به درک محتوای آنها شد. او خیلی زود، شیفتهی اندیشههای لوتر شد. کتاب مکانهای مشترک (۱۵۱۲) اثر فیلیپ مِلانکتُن ، که نخستین بررسی نظاممند از الهیات لوتر بود، را نیز مطالعه کرد. مِلانکتُن در این کتاب، به بررسی آموزههای بارز اصلاحات دربارهی اسارت اراده و عادلشمردگی بهوسیلهی ایمان پرداخت. این اثر نیز بر بولینگر تأثیرگذار بود. دانههای اصلاحات در ذهنش جوانه میزدند. در هفده سالگی، او این حقیقت محوری را پذیرفت که عادلشمردگی فقط از طریق ایمان در مسیح ممکن است. در بحبوحهی این دگرگونی شخصی، بولینگر مدرک کارشناسی ارشدش را دریافت کرد.
در سال ۱۵۲۲، بولینگر، که انسان دیگری شده بود، به بِرِمگارتن بازگشت. او به مطالعهی دائمی کتابمقدس و آثار پدران کلیسا، لوتر و مِلانکتُن ادامه داد. سال بعد، سرپرست دبیران مدرسهی صومعهی سیسترسین در کاپِل شد. از ۱۵۲۳ تا ۱۵۲۹، آموزههای عهد جدید را به راهبان آموخت و آنان را با تعالیم مرتبط با اصلاحات آشنا کرد. تحت تأثیر تعالیم او، مذهب پروتستان به دین غالب تبدیل شد. افزون بر آن، بسیاری از راهبان جزو خادمان اصلاحات شدند.
در سال ۱۵۲۷، بولینگر مرخصی پنجماههای گرفت و به زوریخ رفت. در این سفر، اتفاق سرنوشتسازی برایش افتاد. در سخنرانیهای زوینگلی شرکت کرد و توانست این اصلاحطلب سوییسی را ملاقات کند؛ این امر موجب آغاز رابطهای شد که تأثیری ژرف بر بولینگر و آیندهی اصلاحات سوئیس گذاشت. قرار شد او زوینگلی را در مباحثهی برلین، که از ۷ ژانویه ۱۵۲۸ آغاز میشد، همراهی کند. در این مجلس، ده برهان استدلالی بِرن را ارائه و امضا کردند. این فرصتی بود برای بولینگر تا از نزدیک ساز و کار اصلاحات را بنگرد. پس از آن، بولینگر هر سال به زوریخ سفر میکرد تا با زوینگلی دربارهی الهیات گفتگو کند. در اثر این همنشینیهای صمیمانه، زوینگلی متوجه تواناییهای بولینگر در زمینهی کتابمقدس شد. در آن زمان، هیچکدام نمیدانستند که بولینگر آماده میشد تا جانشین زوینگلی شود.
شبانی در هاوزن و بِرِمگارتن
بعدها در سال ۱۵۲۸، بولینگر شبان پارهوقت کلیسای روستای هاوزن، در نزدیک کاپِل، شد. اولین موعظهاش را در ۲۱ ژوئن انجام داد؛ این سرآغازی بود برای او تا بتواند عطیهاش را پشت سکوی وعظ پرورش دهد. سال بعد، پدر هاینریش تعهدش به تعالیم اصلاحطلبانه را علنی کرد و دست به اصلاح کلیسای محلیاش در بِرِمگارتن زد. اگرچه، به سبب مقاومت اعضای کلیسایش، مجبور شد که از مقامش استعفا دهد. در طی اتفاقی غیرمعمول، بولینگر جانشین پدرش شد و مقام شبانی کلیسا را بر عهده گرفت. او اصلاحات کتابمقدسی را، که پدرش آغاز کرده بود، ادامه داد که موجب شد لقب اصلاحطلب بِرِمگارتن را به او بدهند.
در سال ۱۵۲۹، بولینگر در اشتیاق پیدا کردن همسر، به صومعهی دومینیکنی سابق در اوتنباخ رفت؛ زیرا شنیده بود که راهبههای آنجا اصلاحطلب هستند. صومعه منحل شده بود، اما دو نفر از زنان مانده بودند تا شاهدی پروتستان را بنا نهند. یکی از آنان آنا آدیشوایلر—ایمانداری بود که پدرش مسلمان و مادرش مسیحی زاده —بود. بولینگر از او درخواست ازدواج کرد و او هم پذیرفت. در طول سالها، آنان صاحب یازده فرزند شدند و تعدای را نیز به سرپرستی گرفتند. نکتهی قابل توجه این است که هر شش پسر آنها خادمان پروتستان شدند.
در دو سال بعد، بولینگر از طریق سکوی وعظ و نوشتههای بسیارش، تعالیم اصلاحات را گسترش داد. در این زمان، نوشتن مجموعه تفسیرهایش از کتابهای عهد جدید را نیز آغاز کرد.
با رشد فزایندهی عقاید پروتستان در سوئیس، کاتولیکها به مقاومت برخاستند. در اکتبر ۱۵۲۱، پنج تا از ایالتهای کاتولیک، که خیزش پروتستانتیسم در زوریخ را هشداری به حساب میآوردند، علیه جبههی اصلاحطلبان اعلام جنگ کردند. هیچ ایالت پروتستانی از زوریخ حمایت نکرد. در نبرد کاپِل، به تاریخ ۱۱ اکتبر، پروتستانها مورد محاصره قرار گرفتند و زوینگلی، که در جایگاه کشیش نظامی خدمت میکرد، کشته شد. زوریخ مجبور به پذیرش شروط نامساعد صلح شد. برخی از مناطق سوئیس، مانند بِرِمگارتن، به مذهب کاتولیک بازگشتند.
در بِرِمگارتن، بولینگر، رهبر مشهور پروتستان، را تهدید به اعدام کردند. او به زوریخ گریخت و سه روز بعد، از او درخواست کردند تا بر سکوی وعظ خالی زوینگلی، سخنرانی کند. موعظهی بولینگر چنان قدرتمند بود که مردم فریاد میزدند او باید جانشین زوینگلی شود. اُسوالد مایکونییِس، یکی از پیروان زوینگلی، میگفت: «او [زوینگلی] همچون ققنوسی از خاکستر برخاسته است.» برای کلیساهای سوئیس اهمیتی حیاتی داشت که جانشین زوینگلی همان عقاید اصلاحطلبانه و انرژی بیپایان او برای کار خدا را داشته باشد. آنان بولینگر را چنین فردی یافتند.
خادم ارشد زوریخ
شش هفته بعد، در ۹ دسامبر ۱۵۳۱، شورای زوریخ و شهروندان متفقالرأی، بولینگر را، که فقط بیستوهفت سال داشت، به مثابهی جایگزین زوینگلی برگزیدند. بعد از این که شورا با تضمین آزادی کشیشان برای موعظه دربارهی تمام وجوه زندگی در شهر موافقت کرد، بولینگر این مقام را پذیرفت. او اسقف و—خادم ارشد—شهر شد. با این کار، رهبری جنبش اصلاحطلبان در قسمت آلمانیزبان سوئیس را بر عهده گرفت. در ۲۳ دسامبر، پشت سکوی وعظ گِروسمُنستر رفت و تا زمان مرگش در سال ۱۵۷۵، به مدت چهل و چهار سال این جایگاه را حفظ کرد. بولینگر بر دیگر کلیساهای شورای ایالتی در جایگاه «اسقف اصلاحطلب» نظارت میکرد. او مسئولیت اصلاح نظام مدارس را نیز بر عهده داشت.
بولینگر واعظی خستگیناپذیر بود. در ده سال اول خدمتش در زوریخ، هفتهای شش یا هفت بار موعظه میکرد. از سال ۱۵۴۲، او هفتهای دو بار، یکشنبهها و جمعهها، موعظه میکرد؛ این کار به او فرصت میداد تا خودش را کاملاً وقف نوشتن کند. بولینگر از روش موعظهی زوینگلی پیروی میکرد و خط به خط، تمام کتابمقدس را بررسی میکرد. موعظههای تشریحیاش دربارهی کتابمقدس، ساده، واضح و کاربردی بودند. بهطور کلی، گمان میرود که بولینگر در زوریخ، بین هفتهزار تا هفتهزار و پانصد موعظه انجام داد. او بر اساس این موعظههای تشریحی، تفسیرهایش را نوشت که بخش بزرگی از کتابمقدس را شامل میشدند.
بولینگر شبان خوش قلب نیز بود. درِ خانهی او به روی زنان بیوه، یتیمان، غریبان، تبعیدیها و برادران تحت تعقیب باز بود. او در کمال بخشندگی، برای نیازمندان، غذا، لباس و پول فراهم میکرد. بولینگر حتی برای همسر زوینگلی مستمری تعیین کرد و فرزندان او را همراه دختران و پسران خودش آموزش داد. او شبانی فداکار بود که یکی از اولین کتابهای پروتستان بهمنظور تسلی بیماران و محتضران را نوشت. بسیاری از ایماندارن انگلیسی تحت تعقیب از حکومت وحشت ماری تودور در زوریخ فرار کردند و به آغوش باز بولینگر پناه بردند. بسیاری از این پناهندگان در بازگشت به خانه، تبدیل به رهبران پیوریتن انگلیس شدند.
بولینگر، مردی با تواناییهای الهیاتی قابلتوجه، در نوشتن جلد اول اعترافات هِلوِتیک (۱۵۳۶) همکاری کرد و نیز نقشی اساسی در توافق تیگوراینِس (۱۵۴۹) داشت. اعترافات هلوتیک اولین اعتراف ملی سوئیس بود و توافق تیگوراینِس اقدام مشترک کالون و بولینگر در جهت اصلاح اختلافهای پروتستانها بر سر عشای ربانی بود. در طول مباحثات مرتبط با این سند، بولینگر کالون را به زوریخ دعوت کرد تا به صورت حضوری گفتگو کنند. کالون این دعوت را پذیرفت. در ۲۰ مِی ۱۵۴۹، او و ویلیام فارل به قصد ملاقات بولینگر، به زوریخ رفتند. کالون و بولینگر بر سر مراسم آیینی که اقدامات اصلاحطلبانهی ژنو و زوریخ را متحد میکردند، به توافق رسیدند. بولینگر به وسیلهی این اعترافنامه های ایمانی، انگیزهی مردم سوئیس را در ابتدای دورهی اصلاحطلبی، افزایش داد. او با آموزهی لوتر مبنی بر همجوهری در عشای ربانی، مبارزه کرد و تعالیم آناباپتیستها دربارهی تعمید را رد کرد. بااینحال، نسبت به بسیاری از جنبشهای افراطی، با ذهنی باز برخورد میکرد.
در این دوران، خانوادهی سلطنتی انگلیس، از جمله ادوارد ششم (۱۵۵۰) و الیزابت یکم (۱۵۶۶)، از بولینگر مشاوره میگرفتند. او رهبران کلیسای انگلستان را به مثابهی اعضای همپیمان کلیسای اصلاحطلب میدید؛ زیرا آنان نیز با روم در کشمکش بودند. بخشی از کتابش به نام دههها را به ادوارد ششم و بانو جین گری اختصاص داد. در مقیاسی وسیعتر، او با رهبران اصلاحطلبِ سراسر جهان پروتستان، مانند فیلیپ از اهالی هِس، مکاتبه میکرد. نصایح حکیمانه و متعادل او به بسیاری از افراد جنبش اصلاحطلب، راهنماییهای مناسبی ارائه میکردند.
بولینگر در سالهای پایانی عمرش، در اثر مرگ غمانگیز همسرش آنا و چند دخترش رنج زیادی کشید. آنها به دنبال شیوع طاعون در سالهای ۱۵۶۴ و ۱۵۶۵، جان خود را از دست دادند. خود بولینگر نیز در موج دوم شیوع این بیماری، بهشدت بیمار شد. اگرچه از بیماری جان سالم به در برد، سلامتیاش را بهطور کامل به دست نیاورد و پس از چهار دهه خدمت خستگیناپذیر و اثربخش، در ۱۷ سپتامبر ۱۵۷۵، دار فانی را وداع گفت. او میراثی غنی از حقایق حاکمیت فیض خدا به جا گذاشت که از لحاظ الهیاتی و کلیسایی، به جنبش اصلاحات نظم بخشیدند.
این متن از کتاب اصول فیض نوشتهی استیون لاوسن برگرفته شده است.
این مقاله در مجله تیبلتاک منتشر شده است.