قلعهی حقیقت: مارتین لوتر
14 نوامبر 2022شاهزادهی مترجمان: ویلیام تیندِیل
17 نوامبر 2022انقلابی زوریخ: اولریش زوینگلی
جدا از مارتین لوتر، هینریش بولینگر، و جان کالون، مهمترین اصطلاحگر اولیه اولریش زوینگلی بود. از آنجا که اصلاحگری از نسل اول است، مؤسس جنبش پروتستان سوئیس محسوب میشود. افزون بر این، تاریخ، او را به عنوان اولین الهیدان الهیات اصلاحشده به یاد میآورد. بعدتر کالون در الهیات از زوینگلی سبقت گرفت، اما بر شانههای پهن زوینگلی ایستاده بود.
کمتر از دو ماه پس از آنکه لوتر پا به جهان گذاشت زوینگلی در یکم ژانویهی ۱۴۸۴ در روستایی کوچک به نام ویلدهاوس واقع در بخش شرقی سوئیس امروزی که در چهل مایلی زوریخ واقع است به دنیا آمد. پدرش، اولریش سینیور، توانسته بود از طبقهی رعیت برخاسته و به ثروتمندی از طبقهی بالای متوسط تبدیل گردد؛ او کشاورز و دامداری موفق و همچنین رئیس کلانتری ناحیه بود. این کامیابی به وی امکان داد فرزندش را به بهترین نحو آموزش دهد. در خانهاش ارزشهای معمول سوئیسی به اولریش جوان آموزش داده میشد: استقلال شدید، میهنپرستی عمیق، غیرت دینی، و علاقهی واقعی به تحصیلات.
اولریش بزرگ خیلی زود متوجه تواناییهای ذهنی پسرش شد و او را نزد داییاش که در گذشته کشیش بود فرستاد تا خواندن و نوشتن بیاموزد. پدر زوینگلی به لطف ثروتش توانست آموزشهای بیشتری به فرزندش بدهد. در سال ۱۴۹۴ اولریش ده ساله را به جایی در بازل که معادل دبیرستان بود فرستاد تا لاتین، فن استدلال و موسیقی بیاموزد. پسرک چنان به سرعت پیشرفت کرد که پدرش در ۱۴۹۶ یا ۱۴۹۷ او را به برن فرستاد تا تحت نظارت فردی مشهور به نام هاینریش ووفلین که طرفدار اومانیست و مکتب انسانگرایی بود درس بخواند. در آنجا زوینگلی شناخت عمیقی از ایدهها و روشهای رواقیون رنسانس پیدا کرد. استعدادهایش چشم راهبان دومینیکی را گرفت تا آنجا که تلاش کردند او را به مسلک خود درآورند، اما پدر زوینگلی نمیخواست پسرش راهب شود.
دانشگاههای وین و بازل
در سال ۱۴۹۸، پدر زوینگلی او را به دانشگاه وین فرستاد که در آن زمان مرکز آموزشهای کلاسیک شده بود و مکتب رواقیون جای خود را به مطالعات اومانیستی و انسانگرایی داده بود. آنجا فلسفه ، نجوم ، فیزیک و ادبیات کلاسیک را مطالعه میکرد. در سال ۱۵۰۲، او در دانشگاه بازل ثبت نام کرد و تحصیلات عالی مکتب انسانگرایی را گذراند. در کلاس توماس ویتنباخ، استاد الهیات، تحت تأثیرش قرار گرفت و به تدریج از سوءاستفادههایی که درون کلیسا رخ میداد آگاه گشت. همچنین ضمن مطالعات کلاسیکش زبان لاتین را فراگرفت. وی از آن دانشگاه، مدرک کارشناسی (۱۵۰۴) و کارشناسی ارشد (۱۵۰۶) اخذ نمود.
زوینگلی در کلیسای کاتولیک روم به عنوان کشیش منصوب شد و فوراً منصب شبانی در گلاروس، کلیسای دوران کودکیاش را ابتیاع نمود. تا پیش از اصلاحات کلیسا، پرداخت پول به یک شاهزاده در ازای کسب منصب درکلیسا امری رایج بود. او وقت خود را به موعظه، تعلیم و شبانی میگذراند. همچنین زمانی زیادی را صرف مطالعات شخصی میکرد و بهصورت خودآموز یونانی میآموخت و دربارهی آباء کلیسا و نویسندگان کلاسیک باستان تحقیق میکرد. سخت دلبستهی فیلسوفان غیرمسیحی و شعرای قدیم شد. از همه مهمتر اینکه شروع به مطالعهی نوشتههای اومانیستی دیسیدریوس اراسموس کرد و عمیقاً تحت تأثیر میزان دانش و پرهیزکاری او قرار گرفت. همین باعث شد مکاتبات ارزشمندی با اراسموس داشته باشد.
طی دوران خدمتش در گلاروس، یعنی از ۱۵۰۶ تا ۱۵۱۶، دوبار برای مزدوران جوان سوئیسی نقش کشیش نظامی را برعهده گرفت. در سراسر اروپا تقاضا برای استخدام سربازان سوئیسی وجود داشت و همین منبع مالی خوبی برای ایالات سوئیس بود. حتی پاپ نگهبانان سوئیسی داشت. اما این روند منجر به مرگ بسیاری از زبدهترین جوانان سوئيسی شد. زوینگلی که کشیش نظامی بود شاهد درگیری آنها با یکدیگر بود؛ سوئيسیهایی که در خاک بیگانگان و برای حاکمان خارجی به جان یکدیگر میافتادند. او مجبور شد مراسم احتضار را برای بیشمار سوئیسی اجرا کند. نبرد مارینیانو (۱۵۱۵) جان نزدیک به ده هزار سوئيسی را گرفت. زوینگلی از جنبههای شرورانهی این سیستم دلزده شد و شروع به موعظه بر علیه آن کرد.
آخرین سال حضورش در گلاروس بسیار مهم بود. در این زمان زوینگلی به برداشتی اونجلیکال از متون مقدس دست یافت. در همان سال اراسموس عهد جدید یونانیاش را منتشر کرد و زوینگلی آن را با اشتیاق مطالعه نمود؛ میگویند او رسالههای پولس را به زبان اصلی از بر کرده بود. کمی بیش از یک سال بعد، لوتر اعلامیهی ۹۵ مادهایاش را به درب کلیسای وینتربرگ کسل میخکوب کرد. زوینگلی به لطف مطالعهی کتابمقدس و بدون هیچ شناختی از ایدههای لوتر، شروع به موعظهی همان پیغامی کرده بود که لوتر اندکی بعد آن را اعلامیه کرد. او مینویسد: «پیش از آنکه کسی در اینجا اسمی از لوتر شنیده باشد، از همان سال ۱۵۱۶ انجیل مسیح را موعظه میکردم... حتی پیش از آنکه اسمی از لوتر شنیده باشم انجیل را موعظه میکردم... لوتر، که نامش هم دست کم تا دو سال بعد به گوشم نخورده بود، قطعاً به من یاد نداده بود .من فقط از کتابمقدس پیروی کردم».
واعظ محبوب در آینزیدلن
زوینگلی به علت فشارهای سیاسی و موعظههایش علیه جنگ مزدوری مجبور شد در سال ۱۵۱۶ گلاروس را ترک کند. او تا سال ۱۵۱۸ در صومعهی بندیکتی آینزیدلن به عنوان کشیش خدمت کرد. شهر آینزیدلن محل تردد بود و شهرتش به واسطهی عبادتگاه مریم باکره بدست آمده بود. عبادتگاه مذکور پذیرای شمار زیادی از زائران از سراسر نقاط سوئیس و جاهای دیگر بود. این طیف وسیع مخاطبان موعظهی زوینگلی را میشنیدند و این وضع منجر به گسترش شهرت و اثرگذاری او شد.
آینزیدلن از گلاروس کوچکتر بود و زوینگلی وظایف کمتری بر عهده داشت. در نتیجه وقت بیشتری برای مطالعه پیرامون آباء کلیسا و کتابمقدس داشت. او آثار آمبروس، جروم، کریسوستوم، آگوستین و نوشتههای اراسموس را مطالعه کرد. افزون بر آن، عهد جدید یونانی اراسموس را دستنویسی کرد. اکنون که واعظی سرشناس شده بود شروع به انتقاد از سوءاستفادههای کلیسا و بهویژه فروش آمرزشنامه کرد و مواعظش به تدریج لحن اونجلیکال قویتری گرفت. درعینحال، او هنوز احساس نمیکرد که لازم است در باورهای کلیسا تغییر ایجاد شود. در عوض معتقد بود اصلاحات باید اساساً نهادی و اخلاقی باشد. همچنین در آموزههایش بیش از آنکه به کتابمقدس تکیه داشته باشد به آباء کلیسا تکیه داشت. هنوز آمادهی اصلاحات نبود.
افزایش نفوذ زوینگلی در دسامبر ۱۵۱۸ منجر به منصب «کشیش مردم» در گروسمونستر (کلیسای جامع) در زوریخ برای وی شد. این منصب شبانی اهمیت بسیار داشت. زوینگلی خیلی زود از سنت معمول وعظ بر اساس تقویم کلیسا فاصله گرفت. در عوض اعلام کرد به ترتیب و بر اساس هر بخش کامل از کتابمقدس موعظه خواهد کرد. زوینگلی در اول ژانویهی ۱۵۱۹، که تولد سی و پنج سالگیاش بود، یک سری موعظههای تشریحی را بر پایهی انجیل متی و از روی تفسیرش از متن یونانی آغاز کرد. او این سبک متوالی را تا انتهای عهد جدید ادامه داد. این پروژهی بلندپروازانه شش سال طول کشید و مسیر را برای اصلاحاتی که در پیش بود فراهم کرد.
در پاییز ۱۵۱۹ زوریخ دچار بلای طاعون شد. دو هزار تن از هفت هزار شهروند این شهر جان باختند. زوینگلی تصمیم گرفت در شهر بماند و از بیماران و افراد در حال مرگ مراقبت کند. در همین حین خودش نیز دچار طاعون شد و تا پای مرگ پیش رفت. طی سه ماهی که در حال نقاهت بود چیزهای بسیار راجع به ایمان به خداوند آموخت. این ایثار فردی همچنین محبوبیتش نزد مردم را افزایش داد.
آغاز اصلاحات
زوینگلی ضمن وعظ بر اساس کتابمقدس، حقایقی را که در متن به آنها برمیخورد بسط میداد، حتی اگر آن حقایق با سنت تاریخی کلیسا متفاوت میبودند. این نوع موعظهی مستقیم، بدون چالش نبود. در سال ۱۵۲۲ برخی از اعضای کلیسایش با قانون کلیسا راجع به خوردن گوشت در ایام لِنت مخالفت کردند. زوینگلی بر اساس حقایق کتابمقدس راجع به آزادی مسیحیان از آنها دفاع کرد. او چنین محدودیتهایی را ساختهی دست بشر میدانست. در همان سال اولین متن از میان نوشتههای بیشمارش راجع به اصلاحات را به نگارش درآورد و باعث شد ایدههایش در سراسر سوئیس پخش شود.
در نوامبر ۱۵۲۲، زوینگلی شروع به کار با دیگر رهبران دینی و شورای شهر کرد تا اصطلاحات عمدهای در کلیسا و دولت ایجاد کند. در ژانویهی ۱۵۲۳ «اعلامیهی شصت و هفت مادهای» را نوشت و در آن بسیاری از باورهای قرون وسطایی مانند اجبار به روزه، تجرد کشیشان، برزخ، آیین یوکاریست[مراسم شکرگزاری در کلیسای کاتولیک و عقاید آنها دربارهی اینکه در مراسم شام خداوند وقتی كه كشيش نان را می گيرد و دعا می كند... معجزه رخ می دهد...شراب را هم به فرد ایماندار نمىدهند و اعتقاد دارند نان به عینه در بدن فرد مسیحی تبدیل به بدن جسمانی عیسی میشود.] و واسطه بودن کشیشان را مردود اعلام کرد. افزون بر این، استفاده از تصاویر در کلیسا را مورد انتقاد قرار داد. در ژوئن ۱۵۲۴، شهر زوریخ با پیروی از رهبری او مصوب کرد که تمامی تصاویر دینی از کلیساها حذف شوند. همچنین در ۱۵۲۴، زوینگلی گام دیگری در جهت اصطلاحات برداشت و با بیوهای به نام آنا راینهارد ازدواج کرد. به نظر میرسد همهی اینها پیش از آن بوده باشد که زوینگلی نامی از لوتر شنیده باشد و این به راستی عمل مستقل خداوند بود.
تا سال ۱۵۲۵، جنبش اصطلاحات در زوریخ پشتیبانی قابل توجهی کسب کرده بود. در ۱۴ آوریل ۱۵۲۵، آیین یوکاریست رسماً ملغی شد و جلسات پرستشی پروتستان در زوریخ و اطراف آن شروع به فعالیت کردند. زوینگلی تصمیم گرفت فقط چیزهایی را به اجرا درآورد که در کتابمقدس آموزش داده شده بود. هر آنچه در کتابمقدس تصریح نشده بود رد میشد. کلمات کتابمقدس را به زبان محلی مردم میخواندند و موعظه میکردند. همهی حضار کلیسا، و نه فقط کشیشان، نان و شراب را در یک مراسم شام خداوند بصورت ساده دریافت میکردند. ردایی که خادم به تن میکرد همچون ردایی بود که در سالنهای سخنرانی یافت میشد و نه رداهایی که برای منبرهای کاتولیک پوشیده میشد. تکریم مریم و قدیسان ممنوع شد، آمرزشنامه نیز، و دعا برای مردگان متوقف گردید. جدایی از روم تکمیل شد.
آناباپتیستها: اصلاحگران افراطی
زوینگلی همچنین با گروه جدیدی به نام آناباپتیستها یا نوتعمیددهندگان، که اعضای یک جنبش اصلاحگرانهی افراطیتر بودند که در سال ۱۵۲۳ در زوریخ شکل گرفت، وارد مناقشه شد. گرچه زوینگلی تغییرات زیادی ایجاد کرده بود، از نظر این دسته از ایمانداران به اندازهی کافی پیش نرفته بود. به رأی آناباپتیستها، مسألهی تعمید ایمانداران فرع بر جدایی از کلیسای کاتولیک روم بود. آناباپتیستها به دنبال بازسازی کلی کلیسا به شیوهای انقلابی بودند.
زوینگلی ایدههای آناباپتیستها را به شدت افراطی تلقی میکرد. او در پاسخ به تقاضای آناباپتیستها برای بازسازی فوری کلیسا و جامعه، طرفدار اعتدال و صبر در گذار از جدایی از روم بود. او میگفت آناباپتیستها باید برادران ضعیفتری را که با سرعتی کندتر آموزههای اصلاحگران را خواهند پذیرفت تحمل کنند. اما این رویکردش فقط باعث شد که تعارض میان او و افراطیها تشدید شود.
دستور مقامات زوریخی مبنی بر اینکه تمامی نوزادان شهر باید تعمید شوند غوغایی به پا کرد. آناباپتیستها در واکنش به این موضوع، تظاهرات پرشوری در خیابانهای زوریخ به راه انداختند. در سال ۱۵۲۵ به جای اینکه نوزادانشان را تعمید بدهند یکدیگر را به روش پاشیدن آب یا غوطهوری تعمید میدادند. همچنین با اعتقاد زوینگلی مبنی بر مرجعیت شورای شهر بر مسائل کلیسا مخالفت کردند و جدایی کامل کلیسا و دولت را خواستار شدند. رهبران آناباپتیست دستگیر و متهم به آموزههای انقلابی شدند. بعضی را غرق کردند و کشتند. معلوم نیست آیا زوینگلی با این احکام اعدام موافق کرده باشد، اما با آنها مخالفت نکرد.
مناقشهی شام خداوند
در همان حین، میان زوینگلی و لوتر بر سر شام خداوند مناقشهای شکل گرفت. لوتر موافق همجوهری بود، یعنی این اعتقاد که تن و خون عیسی در نمادهای ]نان و شراب[ یا تحت عنوان آنها به نحوی وجود دارد. او میگفت عیسی در عناصر حضور واقعی دارد، گرچه دیدگاه او با آموزهی تبدیل جوهر که کلیسای کاتولیک روم بدان معتقد بود فرق داشت؛ این آموزه میگوید هنگامی که کشیش طی مراسم عشای ربانی نمادها را متبرک میکند، آنها به تن و خون عیسی تبدیل میشوند. زوینگلی اما بر این عقیده بود که شام خداوند فقط یادبود مرگ عیسی و نوعی یادآوری نمادین است.
در اکتبر ۱۵۲۹ و با هدف ایجاد وحدت در جنبش اصلاحات، شورای ماربورگ تشکیل شد. دو اصلاحگر روبروی هم قرار گرفتند، و شمار دیگری از رهبران پروتستان از جمله مارتین بوسر، فیلیپ ملانچتون، و یوهانس اوکولامپادیوس نیز حضور داشتند. آنها با چهارده ماده از پانزده ماده موافقت اصولی کردند: رابطهی کلیسا-دولت، تعمید نوزادان، پیوستگی تاریخی کلیسا، و غیره. اما بر سر شام خداوند توافق حاصل نشد. لوتر گفت «زوینگلی مرد بسیار خوبی است، گرچه روحیهای متفاوت دارد» و در نتیجه دست یاری را که همراه با اشک به سوی وی دراز شده بود نپذیرفت. لوتر خطاب به همکارانش دربارهی زوینگلی و طرفدارانش گفت: «تصور میکنم خدا آنها را کور کرده است».
در یکی از طنزهای عجیب تاریخ، زوینگلی که پیشتر با استفاده از نیروهای مزدور در جنگ مخالفت کرده بود، در سال ۱۵۳۱ در میدان نبرد کشته شد. تنش رو به افزایش میان پروتستانها و کاتولیکها به نبرد مسلحانه انجامید و خیلی زود جنگی شروع شد. شهر زوریخ با پنج شهر کاتولیک جنوبی که علیه آن به پا خاسته بودند وارد جنگ شد. زوینگلی به عنوان کشیش ارتش قوای زوریخ را در جنگ مشایعت نمود. او در ۱۱ اکتبر ۱۵۳۱ در حالی که زره به تن و تبر جنگی به دست داشت به شدت مجروح شد. وقتی سربازان دشمن زوینگلی را در حالی که مجروح بر زمین افتاده بود یافتند او را کشتند. سپس نیروهای جنوبی به پیکرش بیاحترامی کردند. جنازه را چهار پاره کردند، آنها را با خنجر شرحه شرحه کردند، سوزاندند، و سپس خاکستر را با سرگین مخلوط کردند و پراکندند.
امروزه در کلیسای واتر در زوریخ مجسمهای از زوینگلی به وضوح در معرض دید قرار دارد. در یک دستش کتابمقدس و در دست دیگرش شمشیر است. مجسمه، نمایانگر اثرگذاری عمیق زوینگلی بر اصلاحات سوئیس است و او را در حالتی مصمم و نیرومند نشان میدهد. گرچه دوران خدمت او نسبتاً کوتاه بود، دستاوردهای فراوان داشت. او با ایستادگی قهرمانانهاش برای حقیقت، کلیسای زوریخ را اصلاح کرد و راه را برای اصلاحگران بعدی هموار نمود.
این متن از کتاب اصول فیض نوشتهی استیون لاوسن برگرفته شده است.
این مقاله در مجله تیبلتاک منتشر شده است.