درس ۱۰: مفهوم کریسمس در عید قیام

ظاهراً یکی از چیزهایی که اساتید فنِ موعظه در دانشکده‌های الهیات میگن، کسانی‌که موعظه کردن رو یاد میدن، اغلب به شاگردانشون میگن، «شما باید مطمئن بشید که همه دقیقاً می‌فهمند که چی می‌گید.» و در واقع نویسندگان بزرگ قرن 17 هم که اعتقادنامه‌ی وِست‌مینستر و پرسش و پاسخ‌های وست‌مینستر رو تنظیم کردند، تأکید می‌کنند که واعظان باید طوری موعظه کنند «که»؛ عبارتی که بکار بردند؛ «که متوسط‌ترین افراد» درک کنند. منظورشون این نبود که باید اسکاتلندی‌های جماعت کلیسایی درک کنند. منظورشون کسانی بود که درک خیلی کمی داشتند.

و من کلمه‌ی چارلز هادِن اسپُرجِن، واعظ قرن 19 رو دوست دارم که گفت، «خداوند عیسی گفت، گوسفندان مرا خوراک دهید، نه زرافه‌های مرا.» اما گاهی‌اوقات نمی‌دونم اگه عیسی در کلاس موعظه بود، چی کار می‌کرد؛ چون تقریباً در موعظه‌ی خداحافظی، مشخصه که همه‌ی حرف‌های او برای شاگردانی که در یه دوره‌ی سه ساله بهش گوش می‌کردند، واضح نبود و اینجا چیزهای زیادی میگه که براشون کمی گیج‌کننده هست.

در واقع همون‌طور که دیدیم عیسی به اون‌ها تأکید کرد که در واقع چیزهایی رو باید بدونند که هنوز قادر به تحملش نیستند. البته مشکل، فقدان قوه‌ی درک نبود. مشکل، عدم وضوح حرف‌های عیسی نبود. مشکل این بود که اون‌ها درک روحانی، تشخیص، درک نحوه‌ی عملکرد ملکوت خدا رو نداشتند، یعنی چیزی که باعث می‌شد حرف‌های عیسی رو درک کنند. اون‌ها در افکارشون به چیزی نیاز داشتند که من گاهی‌اوقات بهش میگم «نوارچسب»، تا بتونند درک کنند، و حرف‌هایی که عیسی بهشون می‌گفت، در واقع جا بیفته و بتونند درکش کنند؛ اما جالبه که حالا وقتی عیسی به تعلیمش ادامه می‌ده، مثل کسانی‌که واعظ یا معلم هستند، متوجه می‌شه که مردم بین خودشون صحبت می‌کنند.

اون‌ها دورِ میزی هستند که برای غذای فِصَح دورِ هم جمع شدند؛ و او متوجه می‌شه یک یا دو نفرشون به همدیگه نگاه می‌کنند و با هم زمزمه می‌کنند که «متوجه می‌شی استاد الآن درباره‌ی چی صحبت می‌کنه؟» ظاهراً اونها رو به سوی حقیقت عمیقتری درباره‌ی خودش، درباره‌ی اون‌ها، درباره‌ی مفهوم شناخت خدا به‌عنوان پدر، درباره‌ی همه‌ی تعالیم عهد عتیق در مورد اومدن روح‌القدس و قلب تازه‌ای که می‌ده، هدایت می‌کنه.

واقعاً همه‌ی این‌ها درباره‌ی چیه؟ ما واقعاً درک نمی‌کنیم؛ و عیسی ضرورتاً معلم صبورِ اون‌هاست و حالا چیزی رو که اون‌ها درک نمی‌کنند، بیشتر توضیح می‌ده. البته متوجه می‌شه که اون‌ها با حقایقی که بهشون تعلیم می‌ده، گیج شدند. و حالا سؤالات بیشتری ایجاد می‌شه که فکرشون رو مغشوش می‌کنه و عیسی اون‌ها رو رفع می‌کنه. یکی از چیزهایی که اون‌ها رو گیج و مبهوت کرد، این بود که «منظورش از «بعد از اندکی» چیه؟»

عیسی بهشون گفته بود «مرا خواهید دید و بعد از اندکی مرا نخواهید دید و بعد از اندکی باز مرا خواهید دید.» و بعد سؤالات دیگه‌ای که در ذهنشون ایجاد شد، «چرا به نظر می‌رسه که عیسی با معما با ما صحبت می‌کنه؟» و بعد وقتی در روحشون این آگاهی رو احساس کردند که ابر تیره‌ی آزمایش و رنج و مخالفت بر اون‌ها فرود میاد، سؤال بزرگ اینه که چطوری می‌تونیم بدون حضور خداوند عیسی در این رنج‌ها زنده بمونیم؟

پس بیایید حالا به این سؤالات رسیدگی کنیم. «عیسی، منظورت چیه که دائماً درباره‌ی «بعد از اندکی» صحبت می‌کنی؟» ببینید او در باب 16، آیه‌ی 16 چی میگه: «بعد از اندکی مرا نخواهید دید و بعد از اندکی باز مرا خواهید دید.» پس بعضی از شاگردانش به همدیگه گفتند، «منظورش چیه که میگه «بعد از اندکی مرا نخواهید دید و بعد از اندکی باز مرا خواهید دید.» و منظورش چیه که «زیرا که نزد پدر می‌روم؟» و او باید اینو بهشون توضیح بده. بعد از اندکی از بین‌شون می‌ره. مصلوب و دفن می‌شه و اون‌ها او رو نخواهند دید؛ و فقط بعد از اندکی، دوباره بر اون‌ها ظاهر می‌شه و بالاخره مسائل به طرز شگفت‌انگیزی براشون روشن می‌شه.

من اخیراً از یه دوستی شنیدم چند سال پیش یه پیش‌بینی اقتصادی در انگلیس بود که یکی از اقتصاددانان برجسته درباره‌ی فروشی صحبت کرد که اون سال در فصل کریسمس داشتند، وقتی‌ مغازه‌ها به‌طور خاص، امیدوار بودند بیشترین بهره رو داشته باشند. این پیش‌گوی اقتصادی چیز خوشایندی رو گفت.

او گفت، مفهوم کریسمس تا عید قیام آشکار نخواهد شد؛ و البته منظورش این بود که کمی زمان لازمه که اقتصاددانان بفهمند فروش کریسمس چقدر موفقیت‌آمیز بوده، و ممکنه تا عید قیام طول بکشه؛ اما حرف‌هاش فراتر از درک خودش بود، این‌طور نیست؟ و عیسی اینجا اینو میگه. او میگه، منظورش از همه‌ی این‌ها فقط در رستاخیز مشخص می‌شه.

می‌دونید، گاهی‌اوقات وقتی در مورد یه چیزی سردرگم می‌شید، یه بخشی گُم شده. فقط وقتی این تکه، این بخش گمشده، در فکرتون یا در پازل قرار می‌گیره، همه‌چیز رو عوض می‌کنه. عیسی میگه شما این‌طوری انجیل رو درک خواهید کرد. شما سعی می‌کنید مسیحِ بدونِ رستاخیز رو درک کنید.

سعی می‌کنید انجیلِ بدونِ رستاخیز رو درک کنید، پس فقط مخالفت و سختی و آزمایش رو می‌بینید و می‌ترسید؛ اما وقتی عنصر اصلی براتون واضح می‌شه، همه‌ی چیزهای دیگه منطقی به نظر می‌رسه. او یکی از اصول اساسی زندگی مسیحی رو بهشون تعلیم می‌ده، این‌طور نیست؟ زندگی مسیحی ما با توجه به رستاخیز خداوند عیسی و با اطمینان از اینه که روح‌القدس او با ما خواهد بود که به ما کمک کنه.

اما عیسی از این اصل، یه درس خیلی مهمی به شاگردانش می‌ده و اونو در آیه‌ی 20 خواهید دید. دوباره توجه کنید که یکی از اون حرف‌هاست که با «آمین آمین» شروع می‌شه. همه‌ی این‌ها مهمه، اما این اصل اهمیت خاصی داره. «آمین آمین به شما می‌گویم که شما گریه و زاری خواهید کرد و جهان شادی خواهد نمود. شما محزون می‌شوید لکن حزن شما به خوشی مبدل خواهد شد. زن در حین زاییدن محزون می‌شود، زیرا که ساعت او رسیده است. و لیکن چون طفل را زایید، آن زحمت را دیگر یاد نمی‌آورد به‌سبب خوشی از اینکه انسانی در جهان تولد یافت.»

حالا عیسی اینجا چی میگه؟ میگه بعد از اندوه، خوشی خواهد اومد؛ اما به نظرم، با استفاده از تصویر زنی که زایمان می‌کنه، در واقع حقیقت عمیق‌تری رو به ما تعلیم می‌ده. خوشی تولد کودک، فقط بعد از دردِ زایمان نمی‌آد. درد زایمان، برای خوشی تولد کاملاً ضروریه.

به‌نوعی، درد، خوشی رو تولید می‌کنه. در واقع، این تعلیم کلی عهد جدید درباره‌ی رابطه‌ی بین رنج و خوشی، عذاب و جلاله. فقط این نیست که الآن رنجه و بعد جلال خواهد بود. بلکه این جلال، در واقع ظاهراً از مواد خامِ رنج تولید شده، همون‌طور که مواد خامِ درد زایمان زن، واقعیتی هست که کودک رو متولد می‌کنه و منجر به خوشی تولد کودک می‌شه. به عبارت دیگه، آیا این چیزی نیست که همه می‌خوان درباره‌ی رنج و عذاب بدونند؟

متوجه شدید وقتی غیرمسیحیان رنج و عذاب می‌کشن، بیشترین چیزی که می‌خوان، اینه که مفهومش رو بفهمند؛ اما اونها چارچوب مرجعی ندارند، پس سعی کردند خودشون این مفهوم رو بسازند. مردم به طرز بسیار غم‌انگیزی متحمل تلفات می‌شن و نمی‌تونند مفهومش رو بفهمند.

پس به‌عنوان مثال، شاید یه بنیاد یا اعتقادی رو شروع ‌کنند، چون شدیداً می‌خوان برای این حادثه‌ی غم‌انگیز و اندوه، مفهومی پیدا کنند؛ اما ظاهراً به‌تنهایی هیچ مفهومی نداره. عیسی میگه مسیحیان چیزی رو می‌بینند که غیرمسیحیان نمی‌بینند. مسیحیان درک می‌کنند که رنج‌ها و عذاب‌هایی که متحمل می‌شن، در واقع مواد خامی در دست پدره. انگشتان کوزه‌گر بر روی این رنجه و ازَش یه چیزی می‌سازه.

این بیت از سرودی که درباره‌ی عیسای متعال و زخم‌های او صحبت می‌کنه، یادتونه؟ اینکه او فوق از این‌ها جلال یافت. شگفتیه هویت نجات‌دهنده، در واقع مربوط به رنج‌هایی هست که او متحمل شد. یادتونه پولس چطور اینو مطرح کرد؟ او میگه، «زیرا که این زحمت سبک ما که برای لحظه‌ای است، بار جاودانی جلال را برای ما زیاده و زیاده پیدا می‌کند.» می‌بینید، وقتی شاگردان درک کردند که این مفهومِ «بعد از اندکی» هست، بعد از اندکی، رنج و عذاب، جاش رو به روز خوشی و شکوه و جلال می‌ده، نه‌تنها برای عیسی، بلکه برای اون‌ها هم هست.

این چیزیه که اون‌ها رو در رنج‌ها حفظ می‌کنه و قطعاً این برای ما هم هست. ما از رنج کناره‌گیری می‌کنیم. هیچ‌کدوم از ما نمی‌خوایم متحملش بشیم. به‌راحتی می‌تونه ما رو تحت تأثیر بذاره و غرق کنه؛ اما وقتی اینو در دستان پدر می‌بینیم، این رنج می‌تونه چیز پرجلال و ثمربخشی رو در زندگی‌مون تولید کنه. در برابر او تسلیم می‌شیم و می‌گیم، «پدر، این برای من خیلی دردناکه؛ اما آیا تو از این طریق، جلال خواهی یافت؟» این در واقع اولین درسی بود که عیسی در رستاخیزش به شاگردان تعلیم داد.

دو نفری که در جاده‌ی عموآس بودند، یادتونه؟ آیا لازم نبود مسیحا رنج بکشه تا وارد جلالش بشه؟ و همین موضوع به‌شکل خیلی کوچیکی در مورد ما هم صدق می‌کنه. پس میگه ما این امتیاز رو داریم که نام پدر رو صدا کنیم و درخواستمون رو نزد او ببریم، چون می‌دونیم دست حاکم او بر همه‌ی رنج‌هایی هست که ما متحمل می‌شیم.

اما بعد سؤال دومی که ایجاد می‌شه، در آیات 25 تا 27 مطرح می‌شه. عیسی میگه، «این چیزها را به مثل‌ها به شما گفتم، لکن ساعتی می‌آید که دیگر به مثل‌ها به شما حرف نمی‌زنم بلکه از پدر به شما آشکارا خبر خواهم داد.» حالا او اینجا از مَثَل استفاده کرده، این‌طور نیست؟ خُب، او از مَثَل تاک و شاخه‌ها استفاده کرد و حالا از مَثَل زنِ درحالِ زایمان استفاده کرده و مطمئن نیست که آیا اون‌ها تونستند این حقیقت رو درک کنند.

در واقع می‌بینه که این حقیقت رو درک نمی‌کنند، پس از این معماها، سخنان حکیمانه، تصاویر و مَثَل‌ها استفاده می‌کنه تا کمکشون کنه که حداقل چیزی رو که او می‌خواد، درک کنند، دقیقاً مثلِ کاری که ما با بچه‌ها می‌کنیم. بهشون می‌گیم، «الآن اینو درک نمی‌کنی، اما تقریباً این‌طوریه.»

و اگه شما تجربه‌تون رو از منظرِ این تصویر ‌ببینید، می‌تونید مفهوم تجربه‌ی خود‌تون رو بفهمید. پس دلیل اینکه با معما باهاشون صحبت می‌کنه، اینه که کمکشون کنه که بتونند حقیقت انجیل رو درک کنند و روزی خواهد رسید که آشکارا درباره‌ی پدر باهاشون صحبت خواهد کرد.

و در واقع، این اولین کارِ عیسی در رستاخیزشه. نمی‌دونم آیا متوجه شدید که وقتی با مریم در باغ ملاقات کرد، او اولین کسی‌ بود که با عیسای قیام کرده صحبت کرد؛ کلماتی که موقع خداحافظی به او گفت، یادتونه؟ کلمات خداحافظی‌اش این بود، «نه، برو، برو خونه و به برادرانم بگو که من نزد خدا و پدرم، و نزد خدا و پدر اون‌ها صعود می‌کنم.»

اگه فکرش رو بکنید، در کل مکاشفه‌ی شگفت‌انگیز کتب مقدسٍ عهد عتیق، واقعاً کسی رو نمی‌بینید که نزد خدا بِره و بگه، «اَبا، پدر». در طول صدها سال، همه‌ی مقدسین بزرگ گذشته، این حس شگفت‌انگیز رو نداشتند که می‌تونند نزد خدا برن و او رو پدر آسمانی عزیز خطاب کنند.

وقتی درباره‌ی خدا به‌عنوان پدر صحبت می‌کردند، معمولاً منظورشون این بود که او خالق اقصی نقاط زمین یا شاید خالق ملت اسرائیله؛ اما این ایده که ایماندار عادی بتونه به حضور خدا بِره، امکان‌پذیر نبود. فقط کاهن اعظم می‌تونست این کار رو بکنه. و بعد فقط می‌تونست یک‌بار در سال این کار رو بکنه. وقتی اونجا بود، دعاهاش هرگز این‌طوری شروع نمی‌شد، «ای پدر ما که در آسمانی.»

اولین کلماتش هرگز «اَبا، پدر» نبود؛ اما عیسی میگه، «من این چیزها رو به شما میگم و این چیزها براتون مثلِ معماست، وقتی از قبر قیام کنم و شما رابطه‌ی جدیدی رو که با پدر آسمانی‌ام فراهم کردم، درک کنید؛ اون روز آشکارا درباره‌ی پدر با شما صحبت خواهم کرد.» او میگه، «اما در اون لحظه» (به کلامش در آیه‌ی 27 نگاه کنید) «در اون لحظه»، می‌خوام اینو درک کنید. «در آن روز به اسم من طلب خواهید کرد و به شما نمی‌گویم که من بجهت شما از پدر سوال می‌کنم.»

این چیزی بود که از او انتظار داشتند انجام بده. عیسی اینو از پدر درخواست کن. او پدر توئه. ممکن نیست ما بتونیم نزد او بریم و بگیم، «پدر آسمانی می‌شه اینو به ما بِدی.» اما عیسی، تو می‌تونی این کار رو بکنی. عیسی، ما شنیدیم که تو این کار رو کردی؛ و حالا میگه، «روزی می‌رسه که دیگه پیش من نمی‌آیید که بگید، «می‌شه از پدر اینو درخواست کنی؟» آیه‌ی 27، این کلمات شگفت‌انگیز، «زیرا خود پدر شما را دوست می‌دارد، چون‌که شما مرا دوست داشتید و ایمان آوردید که من از نزد خدا بیرون آمدم.» حالا دوستان من، فقط روی این کلمات تمرکز کنید، چون می‌تونند زندگی مسیحی‌تون رو عوض کنند؛ خود پدر، شما را دوست داره. خودِ پدر شما رو دوست داره.

نمی‌دونم آیا تا حالا شنیدید که انجیل رو این‌طوری مثلِ من موعظه کنند؛ دلیل اینکه پدر شما رو دوست داره، اینه که مسیح برای شما روی صلیب مُرد. «دلیل اینکه پدر شما رو دوست داره، اینه که مسیح روی صلیب برای شما مُرد»؛ می‌دونید، این انجیل نیست. در واقع، این تحریفِ انجیله. تحریفِ یوحنا ۳: ۱۶، این‌طور نیست؟ یوحنا ۳: ۱۶میگه، «زیرا خدا جهان را اینقدر محبت نمود که پسر یگانه خود را داد تا هرکه بر او ایمان آورد هلاک نگردد بلکه حیات جاودانی یابد.»

یکی از چیزهایی که در طول خدمت شبانی مسیحی متوجه شدم، تعداد مسیحیان جدّی‌ای که معتقدند تنها دلیل اینکه پدر دوستشون داره، اینه که مسیح براشون مُرد و اون‌ها هرگز درک نکردند که در پسِ مرگ خداوند عیسی برای ما، پدری ایستاده که ما رو دوست داره. این چه تغییری ایجاد می‌کنه؟ اگه فکر می‌کنید پدر فقط به این دلیل دوستتون داره که مسیح براتون مُرد، کمی به پدر مشکوک می‌شید.

عیسی شما رو دوست داشت، اما باید با تقدیم خودش به‌عنوان قربانی، پدر رو قانع می‌کرد که شما رو دوست داشته باشه. چنان‌که گاهی‌اوقات من میگم، تقریباً پدر رو تحت ‌فشار قرار داد، «پدر، اگه من برای اون‌ها بمیرم، می‌شه لطفاً اون‌ها رو دوست داشته باشی؟» اما این انجیل نیست، درسته؟ و این می‌تونه بی‌اعتمادی وحشتناکی نسبت به پدر آسمانی ایجاد کنه؛ محبت نسبت به عیسی، اما یه حسّ دوری از پدر؛ و عیسی بهشون میگه، چیزی که در وقت کاملش درک می‌کنید، اینه که پدر، خودش شما رو دوست داره.

شاید شما یکی از اون مسیحیانی هستید که حداقل تا فصل بعد، هر روز بلند می‌شید و می‌دونید که امروز یه روز جدیده، باید به خودتون بگید، «پدر، خودش من رو دوست داره»، «پسر، خودش من رو دوست داره»، «روح‌القدس، خودش من رو دوست داره» و «من در محبت پدر و پسر و روح‌القدس با هم، مشارکت دارم.» و می‌بینید این به‌نوعی، بخشی از پاسخ سؤال سوم اون‌هاست که در آیه‌ی 29 تا 33 مطرح شد. «در این دوره‌ای که از ما دوری، چطوری به ما کمک می‌کنی؛ و بعد یه دوره‌ای میاد که تو رو نخواهیم دید، تا دوباره تو رو در جلال ببینیم؟»

و عیسی با این کلمات بسیار محرک و تأثیرگذار توضیح می‌ده. چون اون‌ها میگن، «هان اکنون علانیه سخن می‌گویی و هیچ مثل نمی‌گویی. الان دانستیم که همه‌چیز را می‌دانی و لازم نیست که کسی از تو بپرسد. بدین‌جهت باور می‌کنیم که از خدا بیرون آمدی.» و می‌بینید که میگن، حالا فهمیدم؛ و هرگز اینو از دست نمی‌دم. همون‌طور که گاهی‌اوقات ما این کار رو می‌کنیم، من هرگز آدم قبلی نمی‌شم، چون حقیقت انجیل رو درک کردم؛ و عیسی بهتر از خودمون ما رو می‌شناسه.

و او بهشون میگه، متوجه شدید چطوری اینو بهشون میگه؟ «آیا الان باور می‌کنید؟» شما فکر می‌کنید باور دارید، اما آیا الآن باور می‌کنید؟ «اینک ساعتی می‌آید بلکه الان آمده است که متفرق خواهید شد هریکی به نزد خاصان خود و مرا تنها خواهید گذارد.» اما او میگه، «لازم نیست نگرانِ من باشید، چون من تنها نیستم، پدر با منه؛ و چون شما خیلی ضعیف هستید، «بدین چیزها به شما تکلم کردم تا در من سلامتی داشته باشید. در جهان برای شما زحمت خواهد شد. و لکن خاطرجمع دارید زیرا که من بر جهان غالب شده‌ام.»

این کلمات بزرگ رو اینجا می‌بینید؟ دو کلمه که همه‌ی شما باهاش آشنایید. اولی «شالوم» هست، در من سلامتی و آرامش خواهید داشت؛ و دومی، به طرز جالبی، فعلی هست که اسمِ تولیدکننده‌ی ورزشی از این گرفته شده؛ کلمه‌ی «نایکی» و به معنای پیروزی و ظفره. این به‌نوعی تعلیم پایانی اوست، «وقتی به من ایمان دارید، در دنیای مشوش، آرامش خواهید داشت و بر همه‌ی دشمنان انجیل پیروز خواهید شد و این مفهوم شاگردی منه.» خُب، باشه که ما این درس‌ها رو یاد بگیریم و حقیقتاً شاگردان عیسی برای جلال او باشیم.