پیش‌زمینه‌های مهم برای درک الهیات اصلاحات - خدمات لیگونیر
نجات‌دهنده‌ی خویشان
7 آگوست 2023
تولیپ چیست؟
11 ژانویه 2024
نجات‌دهنده‌ی خویشان
7 آگوست 2023
تولیپ چیست؟
11 ژانویه 2024

پیش‌زمینه‌های مهم برای درک الهیات اصلاحات

اکثر مسیحیان به اهمیت زمینه‌‌ها در تفسیر کتاب‌مقدس واقف هستند. می‌دانیم که کتبِ کتاب‌مقدس، هزاران سال پیش و در فرهنگ‌هایی کاملاً متفاوت با ما و به زبانی غیر از زبان مادری ما نوشته شد. چیزهایی که به‌سادگی ارائه شد، برای نویسندگان و مخاطبین اصلی واقعیت‌های روزمره بودند، اما ما باید آنها را مطالعه کرده و درباره‌ی آنها آگاهی کسب کنیم. می‌دانیم که اگر در حال مطالعه‌ی عهدقدیم هستیم، باید زبان عبری و آرامی را یاد بگیریم (یا به مترجمینی که این زبان‌ها را یاد گرفته‌اند، اعتماد کنیم). باید درباره‌ی تاریخ خاور نزدیک باستان، جغرافی، فرهنگ و رسوم را فراگیریم تا بفهمیم که نویسندگان کتاب‌مقدس درباره‌ی چه چیزهایی صحبت می‌کردند. اگر قرار است عهدجدید را مطالعه کنیم، باید زبان یونانی را یاد بگیریم. باید درباره‌ی جهان قرن اول تحت سلطه‌ی امپراطوری روم، آگاهی کسب کنیم. همه‌ی اینها بخشی از ماهیت تفسیر دستوری و تاریخی به شمار می‌روند.

اگر می‌خواهیم الهیات اصلاحات را به درستی درک کنیم، شناخت زمینه نیز بسیار مهم است. الهیات اصلاحات، ثمره‌ی اصلاحات پروتستان در قرن شانزدهم بود و اصلاحات در یک زمینه‌ی تاریخی و فرهنگی خاص اتفاق افتاد. نویسندگانی که در آن زمان می‌نوشتند، در یک زمینه‌ی فلسفی و الهیات خاص دست به نگارش می‌زدند. برای درک الهیات اصلاحات، درک این زمینه‌های مختلف مهم می‌باشد. می‌خواهم به‌طور خاص به سه زمینه اشاره کنم: زمینه‌های تاریخی، فلسفی و الهیاتی.

 

زمینه‌ی تاریخی

اصلاحات پروتستان یک شبه رخ نداد و به این دلیل اتفاق نیفتاد که برخی راهبان کاتولیک رومی حوصله‌شان سر رفت و تصمیم گرفتند یک مهمانی بگیرند، و در نهایت همه چیز از کنترل آنها خارج شد! اصلاحات کلیسا نقطه‌ی اوج چند واقعه‌ی تاریخی بود که ریشه‌ی آن به چند قرن قبل برمی‌گشت. درگیری‌ها بین کلیسا و نهادهای سیاسی مختلف (امپراطوری و محلی) علاوه بر درگیری‌های موجود بین نهادهای سیاسی، در این زمینه نقش داشتند. درگیری‌های داخل کلیسا نیز در نتیجه‌ی فساد و تلاش‌های اصلاحگرانه‌ی بیشمار نیز دخیل بودند. تغییرات فرهنگی از جمله، تغییرات اقتصادی و تکنولوژی در این زمینه نقش داشتند.

به‌عنوان مثال، ما ارتباط مستقیم زمینه‌ی تاریخی را زمانی می‌بینیم که آثار مارتین لوتر، تحت عنوان «خطاب به نجیب‌زادگان مسیحی ملت آلمان» یا «اسارت کلیسا توسط بابلی‌ها» را می‌خوانیم که دو مورد از مهمترین نوشته‌های پروتستان در اوایل اصلاحات به شمار می‌رفتند. زمانی متوجه این ارتباط می‌شویم که «دیباچه‌ی خطاب به شاه فرانسیس اول در فرانسه» را در ابتدای کتاب مبانی کالون می‌خوانیم. این مقدمه زمینه‌ای مهم در درک مضمون کتاب مبانی به شمار می‌رود.

علاوه بر این، بسیاری از اعتراف‌نامه‌های اصلاحات، در مورد مسائلی است که شرایط تاریخی خاص را مفروض می‌دانند، یا به شرایط تاریخی خاص پاسخ می‌دهند. واضح‌ترین نمونه‌ی تاثیر زمینه‌ی تاریخی بر مضمون الهیات اصلاحات را می‌توان در تفاوت بین نسخه‌ی اصلی اعترافنامه‌ی وست‌مینستر و نسخه‌ی اصلاح‌شده‌ی آمریکایی همین اعتقاد‌نامه در باب مقامات دولتی و رابطه‌ی بین کلیسا و دولت مشاهده کرد. باید درک کنیم که برای درک الهیات اصلاحات مهم است که زمینه‌ی تاریخی را درک کنیم. اگر ایمانداری بخواهد به شناخت بهتری از الهیات اصلاحات دست‌یابد، باید زمانی را صرف مطالعه‌ی تاریخ قرون چهاردهم و پانزدهم کند- ۲۰۰ سال قبل از اصلاحات- و سپس تاریخ قرون شانزده و هفده را مطالعه کند. الهیات در یک خلاء تاریخی قرار نمی‌گیرد.

 

زمینه‌ی فلسفی

برای اینکه به اهمیت زمینه‌ی فلسفی در الهیات اصلاحات دست یابیم، لازم است چارچوب تاریخی اصلاحات را به‌خاطر داشته باشیم. اصلاحات پروتستان در اوایل قرن شانزدهم و با تلاش مارتین لوتر شروع شد. نخستین نسخه‌ی لاتین مبانی کلوین، در سال ۱۵۳۶ و آخرین نسخه‌ی لاتین در ۱۵۵۹ منتشر شد. بخش عمده‌ای از نوشته‌های الهیدانان اصلاحات نظیر زُوینگلی، ماسکیلِس، وِرمیگلی، بولینگر، بِزا، زَنچیِس و اورساینِس در قرن شانزدهم به چاپ رسیدند. همه‌ی آثار آکادمیک و دانش‌پژوهانه‌ی الهیدانان اصلاح‌گرا، در اوایل دوران راست‌دینی و اکثر آثار، در انتهای دوران راست‌دینی والا، قبل از انتهای قرن هفدهم منتشر شدند. آثار الهیدانان اصلاح‌گرایی نظیر پُولِینِس، اِیمز، وُلِبیِس، مَکُوویِس، ویتسیِس، تِرِتین و مَستریکت در این زمره قرار می‌گرفتند.

تمام اعتقادنامه‌ها و پرسش و پاسخ‌های مهم اصلاحات، در این دو قرن منتشر شدند. به عنوان مثال، اعتراف تتراپولیتن (۱۵۳۰)، اعترافنامه‌ی هِلوِتیک اول (۱۵۳۶)، اعتقادنامه‌ی فرانسوی (۱۵۵۹)، اعترافنامه‌ی اسکاتلند (۱۵۶۰)، اعتقادنامه‌ی بلژیک (۱۵۶۱)، پرسش و پاسخ‌های هایدلبرگ (۱۵۶۳)، اعترافنامه‌ی هِلوِتیک دوم (۱۵۶۶)، شورای دورت (۱۶۴۷)، اعتقادنامه‌ی وست‌مینستر (۱۶۴۶)، پرسش و پاسخ‌های بلند وست‌مینستر (۱۶۴۷)، پرسش و پاسخ‌های کوتاه‌ وست‌مینستر (۱۶۴۷) در قرن شانزدهم و نیمه‌ی قرن هفدهم نوشته شدند.

این موضوع مهم است زیرا بدین معناست که آثار الهیاتی بزرگ الهیدانان اصلاح‌گرا و کلاسیک، و همچنین اعترافنامه‌های اصلاحات، که تهیه شده‌اند، همگی در آخرین روزهای دوران فلسفی و پساروشنگری منتشر شدند. به بیان دیگر، این الهیدانان پیش از ارزیابی مجدد موضوعی از منظر خود، در عصر روشنگری می‌نوشتند. پدر فلسفه‌ی مدرن، رنه دکارت را به خاطر بیاورید که در سال ۱۵۹۶ در انتهای قرن شانزدهم متولد شد. مهمترین آثار فلسفی او تا اواخر دهه‌ی ۱۶۳۰و اوایل ۱۶۴۰ تا قرن هفدهم نوشته نشدند و مدتی طول کشید تا این آثار در دانشگاه‌ها و بین الهیدانان معروف شود.

این بدین معنا نیست که زمینه‌ی فلسفی پیش از عصر روشنگری یکپارچه بوده است. همچنین به این معنا نیست که هیچ پیش درآمد فلسفی برای آنچه به فلسفه مدرن تبدیل شد وجود نداشت. به عنوان مثال، اینها در فلسفه‌ی صوری یا نام‌گرایی و همچنین، شک‌گرایی یونان باستان، که در دوران رنسانس مجددا کشف شد، وجود داشتند. منظور این است که در مقایسه با دوران پس از فلسفه‌ی دکارت، پیش‌فرض‌های فلسفی الهیات اصلاحات و کلاسیک با پیش‌فرض‌های فلسفی الهیدانان قرون وسطی اشتراکات بیشتری داشتند. به‌طور کلی، آنان در یک زمینه کار می‌کردند که وجود جهان خارجی را مستقل از ذهن بشری به چالش نمی‌کشاندند، یا به توانایی دانش حقیقی دنیا از طریق حواس خدادادی و قابلیت‌های عقلانی، شک و شبهه وارد نکردند. علاوه بر این، در یک زمینه‌ی فلسفی کار کردند با استثنائاتی (مثلا فلسفه‌ی صوری یا نام‌گرایی) بر این فرض که این چیزها، ماهیت‌های واقعی داشتند.

این زمینه‌ی کلی فلسفه‌ی الهیات اصلاحات، به تدریج از بین رفت، زیرا دیدگاه‌های روشنگری در نهایت نفوذ پیدا کرده و بر تفکر الهیدانان تاثیر گذاشتند. این امر تأثیر فاجعه‌باری بر الهیات اصلاحات داشت. همانطور که ریچارد مولر توضیح می‌دهد (با استفاده از عبارت "ارسطوگرایی مسیحی" در توصیف فلسفه‌ی پیش از روشنگری):

 

بنابراین، افول راست‌دینی پروتستان با افول پدیده‌های فکری مرتبط با روش آکادمیک و پژوهشی (مکتبی) و ارسطویی مسیحی همزمان است. فلسفه عقل‌گرایانه، در نهایت نتوانست به یک ابزار کمکی مناسب تبدیل شود و در عوض، می‌خواست خودش و نه الهیات، به عنوان ملکه‌ی تمام علوم شناخته شود. راست‌دینی پروتستان بدون ساختاری فلسفی برای تکمیل آموزه‌های آن و ارتباط منطقی‌اش با روش آکادمیک و پژوهشی، به پایان رسید.

 

به عبارت دیگر، اگر بخواهیم بدانیم چرا بسیاری از غول‌های الهیاتی اصلاحات در قرن‌های شانزدهم و هفدهم و کمی بعد از آن وجود دارند، باید بدانیم که بخش بزرگی از آن مربوط می‌شود به الهیدانان بعدی که اشکال مختلفی از فلسفه روشنگری را اتخاذ کرده و فلسفه‌های پیش از آن را رد کرده‌اند. وقتی الهیات اصلاحات با پیش‌فرض‌های فلسفی روشنگری تطبیق داده می‌شود، تضعیف شده و می‌میرد.

پیش‌فرض‌های فلسفی ما بر درکمان از اساسی‌ترین اصول واقعیت و دانش تأثیر می‌گذارد. اکثر خوانندگان امروزی الهیات اصلاحات، با استفاده از اصول فلسفی پساروشنگری بزرگ شده‌اند، بدون اینکه حتی از آن آگاه باشند، زیرا این فکر مثل هوا در ریه‌های ما جریان دارد. اگر آن آموزه‌ها را از دیدگاه پساروشنگری بخوانیم، این امر به راحتی منجر به برداشت غلط از آموزه‌های سنتی اصلاحات می‌شود. به طور جدی‌تر، بسیاری از الهیدانان اصلاح‌گرای معاصر، آگاهانه یا ناگاهانه، نسخه‌ای از فلسفه‌ی روشنگری را پذیرفته‌اند. فلسفه پساروشنگری تأثیر قابل توجهی بر درک ما از خدا، انسان، گناه و همه چیز دارد.

وقتی یک الهیدان اصلاح‌گرای معاصر، که یکی از اَشکال فلسفه پساروشنگری را اتخاذ کرده و اعترافات اصلاحات را نیز متعهد می‌شود، که همه توسط الهیدانانی نوشته شده که در زمینه‌ی فلسفی پساروشنگری می‌اندیشیدند، به شکل غیرقابل اجتنابی، یک درگیری درونی به وجود خواهد آمد. وسوسه‌ی اصلاح یا رد ریشه‌ای آموزه‌های اعترافی همیشه وجود خواهد داشت. چنین اصلاح بنیادی و رد آموزه‌ی اصلاحات اعتراف‌شده، قبلاً رخ داده است. این را به وضوح در نوشته‌های الهیدانان اصلاح‌گرای دوران معاصر می‌بینیم، کسانی که آموزه خدا را که در اعترافات اصلاحات تعلیم داده می‌شود، رد می‌کنند (مثلا، اعتقادنامه‌ی وست‌مینستر، فصل ۲).

 

زمینه‌ی الهیاتی

اگر کسی بخواهد الهیات قوانین  شورای دورت را مطالعه کند، می‌دانیم که لازم است تا حدودی از بحث و جدل الهیاتی بین آرمینی‌ها و پروتستان‌های معترض آگاهی داشته باشد، زیرا قوانین دورت به آموزه‌های خاص پروتستان‌های معترض و آرمینی‌ها پاسخ می‌دهند. همین اصل به طور کلی در مورد الهیات کلاسیک اصلاحات نیز صدق می‌کند. الهیات اصلاحات به چیزی پاسخ می‌دهد و دوباره آن را شکل می‌دهد که قبلاً وجود داشته است - مثلاً الهیات کاتولیک رومی اواخر قرون وسطی.

این زمینه الهیات مفروض را می‌توان در سراسر نوشته‌های الهیدانان اصلاحاتی اولیه و در سراسر اعترافات اصلاحات مشاهده کرد. بارها و بارها، می‌بینیم که الهیدانان اصلاحات و اعترافات اصلاحات به آموزه‌ها و روش‌های مختلف کاتولیک رومی پاسخ می‌دهند. گاهی آن آموزه‌ها و روش‌ها را اصلاح می‌کنند. گاهی آنها را کاملاً رد می‌کنند. تا زمانی که درک درستی از آموزه‌ها و روش‌های کاتولیک رومی نداشته باشیم، درک اینکه الهیدانان اصلاحات و اعترافات ما به چه چیزی دست می‌یابند، بسیار دشوار است.

الهیدانان‌ اصلاح‌گرای قرون شانزدهم و هفدهم، الهیات کاتولیک قرون وسطی را درک می‌کردند و می‌توانستند فرض کنند که اکثر خوانندگان آنها (سایر الهیدانان و شبانان) نیز تا حدودی آن را درک می‌کنند. بسیاری از خوانندگان معاصر الهیات اصلاحات - اگر نگوییم اکثر آنها- از نظر تعلیم و آیین‌ها یا روش‌های کاتولیک رومی سطح دانش مقدماتی‌شان با الهیدانان و خوانندگان اصلاحات اولیه یکی نیست. آنها درک یکسانی از نظام کلیسایی- مقدسات- نجات شناسی الهیات کاتولیک رومی ندارند. شاید درباره‌ی چیزهایی مثل عادل‌شمردگی یا رابطه‌ی بین کتاب‌مقدس و سنت، جسته و گریخته چیزهایی شنیده باشند، اما اکثر آنان ماهیت فراگیر نظام الهیات کاتولیک رومی و چگونگی ارتباط هر قطعه با بقیه را درک نمی‌کنند.

این امر خوانندگان معاصر الهیات اصلاحات را در موقعیتی شبیه به خوانندگان قوانین دورت قرار می‌دهد که الهیات آرمینیوسی را که آن قوانین بدان پاسخ می‌دهند، درک نمی‌کنند. ما می‌توانیم بدون داشتن چنین دانش و آگاهی،  تا اندازه‌ای به درک درستی از الهیات اصلاحات برسیم، اما بدون بستر الهیات، آن درک محدود به آسانی می‌تواند به سوء تفاهم منجر شود. برای مثال، چه تعداد از مسیحیان اصلاح‌گرا درک می‌کنند که استنباط کاتولیک رومی از آدم قبل از سقوط و رابطه‌ی طبیعت و فیض در آن مقطع زمانی، در زمینه‌ی درک آنان از گناه، فیض و عادل‌شمردگی مهم و خطیر به شمار می‌رود؟ این آگاهی، زمینه‌ی مهمی برای درک الهیات اصلاحات گناه، فیض و عادل‌شمردگی است.

 

نتیجه‌گیری

الهیات کلاسیک و اصلاحات بدون هیچ زمینه‌ای پدیدار نشد، بلکه در تاریخ واقعی بشر و در زمینه‌های واقعی نظیر تاریخی، فرهنگی، سیاسی، فلسفی و الهیاتی شکل گرفت. ما پانصد سال از آن بستر تاریخی دور هستیم. بستر تاریخی، فلسفی و الهیاتی قرن بیست و یکم ما با قرن شانزدهم و هفدهم بسیار متفاوت است. اگر از وجود تفاوت‌ها آگاه نباشیم، وارد کردن زمینه‌ی معاصرمان در نوشته‌های آن قرون می‌تواند بسیار آسان باشد. اگر بدانیم که تفاوت‌هایی وجود دارند اما همچنان از زمینه‌های قرن شانزدهم و هفدهم غافل بمانیم، به راحتی می‌توانیم مفهوم برخی از تعالیم آنها را از دست دهیم. به طور خلاصه، همان تلاشی که برای یادگیری زمینه‌ی نوشته‌های کتاب‌مقدس انجام می‌دهیم، باید برای یادگیری زمینه الهیات کلاسیک اصلاحات نیز انجام شود.

 

ریچارد مولر، الهیات نظری اصلاح‌شده پس از اصلاحات، جلد. 1، (گروه انتشاراتی بیکر: آدا، میشیگان، 1987)، 84.

 

این مقاله در وب‌سایت لیگونیر منتشر شده است.

کیت اِی. متیسون
کیت اِی. متیسون
دکتر کیت اِی. متیسون، استاد الهیات نظام‌مند در دانشگاه الهیات Reformation Bible College در شهر سنفورد، ایالت فلوریدا می‌باشد. ایشان نویسنده‌ی کتاب‌های بسیار از قبیل The Lord's Supper: Answers to Common Questions می‌باشد.