درس ۱۰: تحمل سختی‌ها

ما در این دروس اخیر درباره‌ی بعضی از ویژگی‌های رشد به عنوان مسیحی صحبت کردیم و من میخوام در این درس خاص به سراغ این حقیقت بریم که ما به عنوان مسیحی با سختی‌ها و دشواری‌ها مواجه میشیم. و خیلی برامون مهمّه که وقتی مسیحی میشیم و به عنوان مسیحی رشد می‌کنیم، بدونیم که موضوع اینه. غالباً، فکر می‌کنم درسته که مردم به سراغ شبانشون میرن یا به سراغ مشاور میرن، چون متوجه میشن که یک مشکل یا یک سختی در زندگی مسیحی اونها ایجاد شده که انتظارش رو نداشتند. و غالباً چیزی که به دنبالش هستند، راه حلی سریع برای یک چالش خاص هست.

و برای ما خیلی مهمّه که در ابتدای زندگی مسیحی، و در ادامه‌ی زندگی مسیحی، بدونیم که کار خدا این نیست که به سرعت چیزی رو درست کنه. خدا میخواد که ما ماهیت زندگی مسیحی رو درک کنیم. و ماهیت زندگی مسیحی اینه که این شامل سختی‌هاست. و یکی از دلایل اینکه این زندگی سختی‌هایی رو به همراه داره، اینه که زندگی مسیحی سخته. یکی دیگه از دلایلی که این زندگی شامل سختی‌هاست، اینه که نجات‌دهنده‌ای که از او پیروی می‌کنیم، دائماً باید سختی‌ها رو تحمل می‌کرد. و اگر خدا میخواد ما رو به شباهت پسرش در بیاره، یعنی مثل خداوند عیسای مسیح، پس نباید تعجب کنیم که زندگی مسیحی مملو از سختی‌هاست. و باید این رو به عنوان یک اصل کلّی درک کنیم. وگرنه ما تمایل داریم که زندگی مسیحیمون رو صرف جستجوی راه‌های آسون بکنیم تا از سختی‌ها در زندگی مسیحی رها بشیم.

و اگر این کار رو بکنیم، معلمان مسیحی دروغین زیادی هستند که بعضی از اونها در تلویزیون ما ظاهر میشن و به ما خواهند گفت که میتونند قانونی برای زندگی مسیحی فراهم کنند که باعث راحتی از همه‌ی سختی‌ها میشه. و اگر ما ماهیت زندگی مسیحی رو درک نکنیم، احتمالاً در دام این افراد میفتیم و میتونیم مثل تعداد زیادی از افراد، از لحاظ مالی، خدمات دروغین اونها رو حمایت کنیم.

گاهی اوقات، وقتی من برنامه‌های مذهبی رو در تلویزیون تماشا می‌کردم، تعجب کردم از اینکه دیدم گروه زیادی از افراد به کسی گوش می‌کنند که اساساً به اونها میگه خدا میخواد زندگیشون مملو از رضایت و راحتی و فراوانی باشه. و اونها اونجا با کتاب‌مقدس روی زانوهاشون نشستند و به نظر میرسه که انگار باید یک ماشین شاسی بلند بخرند تا بتونند کتاب‌مقدس رو به جلسه ببرند.

و سرشون رو تکون میدن و شما فکر می‌کنید که اونها متوجه نیستند که واقعاً بین اون کتابی که روی پاهاشون هست و کلامی که درباره‌ی ماهیت زندگی مسیحی می‌شنوند، هیچ ارتباطی وجود نداره. اما وقتی به سراغ انجیل میرید و گزارش انجیل رو می‌خوانید که مسیحی بودن چه مفهومی داره، معنی اون چیه؟ عیسی میگه: «هر که صلیب خود را بر ندارد و از عقب من نیاید، نمی‌تواند شاگرد من گردد.» او میگه: «من رنج کشیدم و اگر شما از من پیروی کنید، شما هم رنج خواهید کشید.» «با من مخالفت شد و اگر شما از من پیروی کنید، با شما هم مخالفت خواهد شد.»

حالا این کلّ داستان زندگی مسیحی نیست. اما یک چیز خیلی جالبی در تعلیم عهد جدید هست که آن خوشی که ما به عنوان مسیحی تجربه می‌کنیم، در واقع نسبتاً رابطه‌ی نزدیکی با رنج و سختی‌هایی داره که به عنوان مسیحی با اونها مواجه میشیم. این دو مخالف همدیگر نیستند. بنابراین، برای مثال پولس در رومیان باب 5 میگه: «ما در مصیبت‌ها هم فخر می‌کنیم.» این دیدگاه خیلی متفاوتی درباره‌ی زندگی هست، نه تنها دیدگاه متفاوتی درباره‌ی زندگی انجیلِ سلامتی، ثروت و شادمانی که گاهی اوقات با اون احاطه میشیم، بلکه این دیدگاه متفاوتی درباره‌ی زندگی، از دیدگاه زندگی غیرمسیحی هست.

دیدگاه غیرمسیحی درباره‌ی زندگی اینه که رنج و درد، وحشتناکه و تنها چیزی که میتونیم انجام بدیم، اینه که سعی کنیم اون رو کم کنیم. چیزی که باید درک کنیم، اینه که دیدگاه انجیل درباره‌ی سختی و رنج این هست که سختی در زندگی مسیحی ثمربخشه و خدا از اون استفاده میکنه تا ما رو بیشتر و بیشتر به شباهت خداوند عیسی در بیاره.

حالا، یکی از کتاب‌های عهد جدید که درباره‌ی سختی، دشواری، مخالفت و رنج در زندگی مسیحی صحبت میکنه، نامه به عبرانیان هست. اولین کسانی که این نامه رو دریافت کردند، معلومه که با انواع سختی‌ها مواجه شده بودند. بعضی از اونها به خاطر مسیحی شدن، از ارث محروم شده بودند. احتمالاً بعضی دیگه کارشون رو از دست داده بودند. بعضی از اونها باید به خاطر مسیحی شدن، خونه و خانوادَشون رو ترک می‌کردند.

و نویسنده در این 13 باب چیزی رو به اونها مینویسه که میگه این کلام نصیحت‌آمیز یا تشویق مختصره .

و وقتی او به پایان یکی از معروف‌ترین عبارات در عبرانیان میرسه، در عبرانیان باب 12 درباره‌ی چیزی که برای زندگی مسیحی در مواجهه با سختی‌ها لازمه، با اونها صحبت میکنه. و او از سه مفهوم استفاده میکنه که به طور برجسته نمایان میشه، سه کلمه‌ای که او استفاده میکنه و من میخوام که وقتی ما در زندگی مسیحی با چالش‌ها مواجه میشیم، کمی با همدیگه درباره‌ی اونها فکر کنیم.

اولین کلمه، کلمه‌ی «تحمل» هست. یادتونه که او چطوری در عبرانیان باب 12 آیه‌ی 3 میگه: «پس تفکر کنید در او که متحمل چنین مخالفتی بود که از گناهکاران به او پدید آمد، مبادا در جان‌های خود ضعف کرده، خسته شوید،» و بعد دوباره در آیه‌ی 7 میگه: «متحمل تادیب شوید.» حالا کلمه‌ی «تحمل» در اینجا، کلمه‌ی خیلی جالبی هست. این در پایان نامه، یعنی در زیرِ چیزی موندن.

تصویری که به ذهنم میرسه، زمانی هست که بازی‌های المپیک هر چهار سال یک بار برگزار میشه. یکی از چیزهایی که من به نوعی از تماشای اون لذت می‌برم، وزنه‌برداری هست. تا حالا تماشا کردید؟ این مردان روی سکو میان و خیلی گنده هستند و ماهیچه‌هاشون بیرون زده و این لباس‌های یکپارچه رو پوشیدند و این وزنه‌های خیلی بزرگ رو بر می‌دارند.

وزنه‌هایی به اندازه‌ی وزن چند نفر رو بلند می‌کنند و زیرِ اون می‌لرزند، و بعد اون رو بالا میکشن و باید برای یک مدت زمان خاصی اون رو نگه دارند و دستشون تا حدّ خاصی صاف باشه تا این وزنه رو بالا نگه دارند و بعد زنگ رو می‌زنند و کلّ اون چیز روی زمین میفته، چون اونها موفق شدند که این وزنه رو بلند کنند. اونها موفق شدند که زیرِ این فشار به اندازه‌ی کافی بمونند تا موفق بشن و جایزه رو ببرند.

و این تصویری هست که عبرانیان اینجا استفاده میکنه در زندگی مسیحی ما فشارها هست و چیزی که باید یاد بگیریم، اینه که بتونیم اونها رو تحمل کنیم و به ایستادن ادامه بدیم. یادتونه در مطالعه‌مون از افسسیان 6: 10 تا 20 چی گفتیم، اینکه من شخصاً وقتی این رو خوندم که «همه کار را به جا آورده، بایستید»، وقتی من مسیحی جوانی بودم، فکر کردم که این خیلی هیجان‌انگیز به نظر نمیرسه، اما به عنوان یک مسیحی مسّن‌تر، فکر می‌کنم که این شگفت‌انگیزه.

و این چیزیه که نویسنده‌ی عبرانیان درباره‌ی اون صحبت میکنه. و این جالبه، اینطور نیست؟ شما تحمل کردن رو یاد نمی‌گیرید، مگر اینکه سختی و دشواری‌هایی رو که تحمل‌شون راحت نیست، تجربه کنید. این کمی مثل کسانی هست که، می‌دونید، از کوره در میرند و بعد میگن: «اوه، من نمی‌دونم چرا این اتفاق افتاد. من معمولاً آدم خیلی صبوری هستم.»

و شما چیزی نمیگید، اما فکر می‌کنید: «نه، تو واقعاً آدم ناشکیبایی هستی که هرگز صبرت آزمایش نشده.» چون شما فقط زمانی صبور هستید که واقعیتی رو تجربه کنید که باعث میشه ناشکیبا بشید. و به همین طریق، به اون وزنه‌برداران عالی فکر کنید. می‌دونید که اونها چطوری به اونجا رسیدند؟ صبح بیدار شدند، صبحانه خوردند، دور و اطرافِ صحنه پرسه زدند و بعد یک فُرمی رو پر کردند که میگه: «اسم من فلانی هست و میخوام در وزنه‌برداری سنگین‌وزن شرکت کنم.» آیا اونها اینطوری به اونجا رسیدند؟ اونها از طریق ساعت‌ها دردِ ماهیچه، ساعت‌ها آماده‌سازی، ساعت‌ها خودسازی برای نگه داشتن این وزن، به این توانایی دست پیدا کردند. و این در زندگی مسیحی هم صدق میکنه. در واقع این کاری هست که خدا در زندگی ما انجام میده.

او به دنبالِ بنا کردن ماست تا وقتی فشارهای واقعی به زندگی ما وارد میشه، بتونیم اونها رو تحمل کنیم. و او میتونه به فرشتگان آسمون بگه: «به اون مرد کوچولو که اونجاست نگاه کنید. یادتونه که وقتی او زندگی مسیحی رو شروع کرد، چطوری بود؟ یک پَر می‌تونست او رو از پا در بیاره. اما می‌بینید که ما چطوری در مشیّت خودمون، او رو بنا کردیم و حالا او میتونه چه چیزهایی رو تحمل کنه؟»

و این یک چیز عالیه. من متوجه میشم این چیزی هست که در فرهنگ فرعی مسیحی امروزی سبک شمرده شده، اما این خیلی عالیه که بتونید تحمل کنید، چون این یک چیز عالی بود که خداوند عیسی تونست تحمل کنه. من چند روز پیش با کلام جان بانیان مواجه شدم که واقعاً توجهم رو به خودش جلب کرد، و جالب بود.

بانیان میگه: «می‌گویند در بعضی از کشورها درخت‌ها رشد می‌کنند ولی هیچ میوه‌ای نمی‌دهند. چون آنجا، هیچ زمستانی وجود ندارد.»

حالا من نمی‌دونم که این از لحاظ باغداری درسته یا نه، اما از لحاظ روحانی درسته، مگه نه؟ اینکه یکی از چیزهایی که به مسیحی شخصیت واقعی میده، اینه که او از تجربیاتی عبور میکنه که نیازمند تحمل هست، چون تحمل، بخشی از رشد مسیحی ماست. بنابراین وقتی ما سختی‌ها رو تجربه می‌کنیم، این اولین چیزی هست که باید به اون فکر کنیم. این سختی‌ها برای این سرِ راهم قرار نمی‌گیرند که باعث وحشت من بشن، بلکه برای اینه که من با پاسخ دادن به روش انجیل، بتونم بنا بشم و یاد بگیرم که تحمل کردن مانند خداوند عیسی چه مفهومی داره.

دومین کلمه‌ای که میخوام از این عبارت انتخاب کنم، کلمه‌ای هست که در واقع در ترجمه‌های ما ظاهر نمیشه، اما در واقع، در پسِ ترجمه‌های ماست. «تحمل» اولین کلمه هست. دومین کلمه، در واقع دو کلمه هست که با هم ترکیب شدند. اون «تربیت بچه» هست.

حالا اگر شما مثلاً از یک نسخه‌ی استاندارد انگلیسی استفاده می‌کنید، کلمه‌ی «تربیت بچه» رو نمی‌بینید، اما این کلمه‌ای هست که در آیه‌ی 5 به عنوان «تأدیب»، در آیه‌ی 6 به عنوان «توبیخ»، در آیه‌ی 7 به عنوان «تأدیب» و در پایان آیه‌ی 7 به عنوان «تأدیب» ، در آیه‌ی 8 به عنوان «تأدیب»، در آیه‌ی 9 به عنوان «تأدیب می‌نمودند»، در آیه‌ی 10 به عنوان «تأدیب کردند»، و دوباره در آیه‌ی 10 به عنوان «تأدیب کردند» ترجمه شده. پس شما به سختی میتونید اون رو نادیده بگیرید.

اگر شما یکی از اون کسانی هستید که زیرِ کتاب‌مقدس‌تون یا زیر یک کتاب‌مقدس قدیمی خط می‌کشید، این کلمه‌ی خوبی برای خط کشیدنه.

و وقتی این کار رو می‌کنید، این به طور برجسته نمایان میشه. اوه، همینه. اما کلمه‌ای که در پسِ اون هست، یک اسم هست یا در بعضی از نمونه‌ها، یک فعل هست که در واقع ایده‌ی تربیت بچه رو منتقل میکنه. و این دقیقاً مفهوم سختی‌ها در زندگی مسیحی‌ست. اینها برای تربیت ما در خانواده‌ی خداست و برای اینکه ما رو به شباهت برادر بزرگترمون، یعنی خداوند عیسای مسیح در بیارند.

و فکر می‌کنم در درس قبلی اشاره کردم که گاهی اوقات شما با مردان و زنان جوانی ملاقات می‌کنید که شاید توانایی زیادی داشته باشند، اونها از خانواده‌هایی با منابع قابل توجه اومدند. هرگز متحمل هیچ زحمتی نشدند. هرگز هیچ محرومیتی نداشتند. در واقع هرگز مجبور نبودند که برای خودشون کاری بکنند و شاید همه‌ی جوایز رو بُردند، اما شخصیت خیلی کمی دارند.

و شما می‌بینید که در نهایت، این چیزی هست که تا ابد باقی می‌مونه. می‌دونید، مردم غالباً این سوال رو می‌پرسند: «آیا ما در آینده همدیگر رو می‌شناسیم؟» خُب، بدن قیام کرده، در ارتباط با بدنی هست که ما داریم، مگه نه؟ این مثل بدن عیسی هست که از مردگان برخاست. و اینکه خدا چطور این کار رو میکنه، برای ما یک رازه، اما این بدن‌ها در رستاخیز از مردگان تبدیل میشن. و اشتباه نکنید که این بر شخصیت شما هم صدق خواهد کرد. و این چیزیه که خدا به اون علاقمنده. او واقعاً به شخصیت علاقه داره.

این چه مصیبتی هست که جامعه‌ی مدرن ما دیگه به شخصیت یا شخصیت‌ها علاقه ای نداره. اون به موفقیت علاقه داره. به نظرات علاقه داره، اما خیلی کم به شخصیت علاقه داره. و بنابراین شاید، نباید تعجب کنیم که متأسفانه، این در کلیسای اوانجلیکال هم صدق میکنه.

اینکه ما به مقام مردم یا کاری که انجام میدند یا چیزی که دارند یا اینکه چقدر خوب صحبت می‌کنند، علاقمندیم، در حالی که در عهد جدید، چیزی که خیلی بزرگه، شخصیته. می‌دونید، من نمی‌خوام به این موضوع پیله کنم، اما گاهی اوقات شما واعظان و معلمان مختلفی رو در تلویزیون می‌بینید و یکی از چیزهایی که واقعاً به راحتی می‌بینید، به نظرم اینه که اگر کمی قدرت تشخیص داشته باشید، می‌بینید که یک چیزی در شخصیتشون درست نیست.

شاید اونها به وضوح فقط به خودشون فکر می‌کنند. شاید اینطوری خودشون رو نمایش میدند. شاید عطیه‌ی سخنرانی دارند، اما به نظر نمیرسه که عطیه‌ی فیض داشته باشند. و در نهایت، این چیزها از لحاظ ارزش، در حاشیه قرار می‌گیرند. خدا از من نمیپرسه یا علاقمند نیست که به من بگه: «چند تا کتاب نوشتی، یا به چند تا کنفرانس رفتی؟» بصیرت او خیلی بیشتر از اینهاست. چیزی که او واقعاً به اون علاقمنده، اینه که چه جور آدمی هستی. کلام خدا و روح خدا چه چیزی رو در تو تولید کرده؟ تو به عنوان فرزند من چقدر پرورش یافتی؟

و این واقعاً یک چیز فوق‌العاده‌ست. به نظرم، وقتی ما با سختی مواجه میشیم، این به ما کمک میکنه به یاد داشته باشیم که سختی در زندگی مسیحی، همیشه نباید به عنوان یک چیز منفی در نظر گرفته بشه. در واقع، نویسنده میگه: میدونی، تربیت بچه همیشه خوشایند نیست. اگر شما والدین خوبی داشتید، گاهی اوقات اونها زندگی رو براتون ناخوشایند کردند، اینطور نیست؟ اونها گفتند: «نه». من نمی‌دونم چند بار مادرم به من گفت: «”من میخوام“، هرگز چیزی رو به دست نمیاره.» «خُب، تو هیچ وقت چیزی به من نمیدی.» او چیزهای خیلی زیادی به من داد. و پدر آسمانی هم به فراوانی به ما میده، اما کاری میکنه که گاهی اوقات چیزهایی رو نداشته باشیم. چون مثل خیلی چیزهای دیگه در زندگی، وقتی از سختی عبور می‌کنیم، در واقع رشد می‌کنیم و اگر از سختی عبور نکنیم، رشد نمی‌کنیم، چون به عنوان مسیحی، این سختی‌ها بخشی از تربیت پدر آسمانی در زندگیمونه، چون او می‌خواد ما رو بیشتر و بیشتر به شباهت خداوند عیسی در بیاره.

و شما متوجه خواهید شد که این فقط یک اصل در عهد جدید نیست. این چیزی هست که نویسنده‌ی عبرانیان از کتاب امثال انتخاب میکنه: «ای پسر من، تأدیب خداوند را خوار مشمار و وقتی که از او سرزنش یابی، خسته خاطر مشو.» پس این دو اشتباهی هست که ما میتونیم در سختی‌ها مرتکب بشیم. ما میگیم: «اوه، این واقعا هیچی نیست.» نه! این «هیچی» نیست. تو از سختی عبور می‌کنی و هرگز در انتها نباید بگی: «خوشحالم که تموم شد.» بلکه باید بگی: «خداوند چه درسی به من می‌داد؟» بنابراین، اگر این کار رو بکنی، در تأدیب غرق نمیشی و دلسرد نمیشی.

چرا؟ خُب، ببینید او در آیه‌ی 6 چی میگه: «زیرا هر که را خداوند دوست می‌دارد، توبیخ می‌فرماید [یا مثل بچه تربیت می‌کند] و هر فرزند مقبول خود را به تازیانه می‌زند.» در واقع، او ادامه میده و میگه: می‌دونی، اگر بچه‌ای توسط پدرش تأدیب نشه، واقعاً سوالی درباره‌ی رابطه‌ی بین پدر و پسر ایجاد میشه. یک پدر واقعی که به پسرش اهمیت میده، همیشه فرزندش رو تربیت میکنه و پدر آسمانی هم دقیقاً همین کار رو میکنه.

در واقع او ادامه میده و از لحن خیلی جالبی در آیه‌ی 10 و 11 استفاده میکنه. او میگه: «زیرا که ایشان [یعنی پدران ما] اندک زمانی، موافق صواب‌دید خود ما را تأدیب کردند، لکن او به جهت فایده تا شریک قدوسیت او گردیم. لکن هر تأدیب در حال، نه از خوشی‌ها بلکه از دردها می‌نماید، اما در آخرمیوه‌ی عدالت سلامتی را برای آنانی که از آن ریاضت یافته‌اند بار می‌آورد.» حالا این جالبه که اینجا او از زبان ورزشگاه استفاده میکنه.

کلیسایی که من در کلمبیا، در کارولینای جنوبی خدمت کردم، ساختمانی داشت که به مرکز زندگی خانواده معروف بود. و اون یک ورزشگاه هم بود و من با خودم فکر کردم که هر کسی که این فکر به ذهنش رسیده، مطابق کتاب‌مقدس فکر می‌کرده، حتی اگر اون موقع خودش این رو تشخیص نداده. یک مرکز زندگی خانواده همیشه یک ورزشگاه هست که در اون پدر آسمانی، ما رو پرورش میده تا بیشتر و بیشتر مثل خداوند عیسای مسیح بشیم.

و این در واقع، سومین کلمه‌ی بزرگی هست که میخوام به اون توجه کنید. تحمل، تربیت بچه، و بعد کلمه‌ی «قدوسیت». می‌بینید که این چطوری اینجا ظاهر میشه؟ «زیرا که ایشان [یعنی پدران ما] اندک زمانی، موافق صواب‌دید خود ما را تأدیب کردند، لکن او به جهت فایده تا شریک قدوسیت او گردیم.» پس او از ما استدعا میکنه که «برای رسیدن به قدوسیت تلاش کنیم»، آیه‌ی 14: «تقدسی که به غیر از آن هیچکس خداوند را نخواهد دید.»

آیا این اصل رو درک می‌کنید؟ مطمئنم که درک می‌کنید، اینکه اشتیاق خدا برای ما این نیست که اول از همه خوشحال باشیم؛ بلکه مشتاقِ قدوسیت من هست تا بتونم در شادی او شریک بشم، چون من نمیتونم در شادی او شریک بشم، مگر اینکه اول از همه در قدوسیت او شریک بشم. حالا، «قدوسیت» یک کلمه‌ی بزرگی هست، معنی واقعی اون چیه؟ خُب، اینطور خلاصه میشه. این یعنی مثل عیسی، مثل پسر قدوس خدا بشیم.

این یک مفهوم سرد و مجازی در عهد جدید نیست. این یک مفهوم خیلی شخصی و خانوادگی هست. این یعنی مثل پسر مقدس او بشیم یا در زبان به کار رفته در عهد جدید، یعنی از آغاز آفرینش جهان، قلبِ خدا برای ما این بود که ما به شباهت پسرش، خداوند ما عیسای مسیح باشیم.

شاید مثل بعضی از شما، من در طول دوران مدرسه، از برادر بزرگترم پیروی کردم. من دو یا سه سال کوچکتر از او بودم. و در یک مورد خاصی، به نظرم برای یک سال، معلمی داشتم که معلم برادر بزرگترم در دبستان بود، و او معمولاً ما رو صدا می‌کرد که جلوی کلاس بریم تا به خاطر پاکیزگی تأدیب بشیم، و من همیشه دستانم کثیف بود و کفشهام به خاطر اینکه در زمین بازی مدرسه، فوتبال بازی می‌کردم، روی زمین کشیده میشد.

و او به ترتیبِ پاکیزگی، ما رو مرخص می‌کرد تا سرِ جای خودمون بشینیم، پاکیزه‌ترین شخص، اول از همه می‌نشست تا اینکه او به سینکلِر فِرگوسن کوچولو می‌رسید. و یادمه که یک روز با خشم، سرِ من فریاد زد و گفت: «فِرگوسن، تو کاملاً مثل برادر بزرگترت هستی.» و این حرف با من موند. این تا بعد از اینکه مسیحی شدم، با من موند و غالباً از وقتی که مسیحی شدم، به اون فکر می‌کردم: «بله معلم، این درسته، اما یک روز من مثل برادر بزرگترم خواهم شد، چون پدر، من رو به عنوان فرزند تربیت میکنه تا مثل عیسی بشم.»