درس 6: مصون از خطا بودن و خطاناپذیری
3 ژانویه 2020درس 4: مکاشفهی خاص
6 ژانویه 2020درس 5: الهام و اقتدار کلام خدا
در زمان نهضت اصلاحات در قرن 16، البته تاریخدانان به گذشته نگاه میکنند و میگن که بحث اصلی، قضیهی بسیار مهمی بوده که علت اصلیه نهضت اصلاحات خونده میشه و اون را دامن زده، آموزهی تنها عادل شمردگی به وسیلهی ایمان بود. اما وقتی به طور پنهانی به پشت صحنه نگاه کرده و تا حدودی دیدگاه کنونی رو در نظر میگیریم، متوجه میشیم که مسألهی دیگهای که خیلی خیلی مهم بود، سوال در مورد مسألهی اقتدار بود.
وقتی لوتر با رهبران کلیسا دربارهی آموزهی عادل شمردگی مناظره داشت و با کِیجتون و اِک در جلسهای در لایپزیگ و آگزبورگ بحث و گفتگو کرد، لوتر در موقعیتی قرار گفت که باید در ملأعام اعتراف میکرد که دیدگاهش با بیانیههای قبلی کلیسا که در شوراهای کلیسایی تنظیم شد بود و با بیانیههای خاصی که توسط پاپهای سابق کلیسا وضع شده بود، سازگار نبود.
حالا، این تقریباً بحرانی رو برای لوتر ایجاد کرده بود، چون سؤال این بود که چطور جرأت میکنی اقتدار کلیسا یا پاپ رو زیر سؤال ببری؟ و لوتر نهایتاً در شورای وُرمز گفت: "تا زمانیکه توسط کتاب مقدس یا با دلیلی آشکار، قانع نشم، نمیتونم حرفم رو پس بگیرم، چون وجدانم تحت اسارت کلام خداست."
و در اون زمان، درنتیجهی این مشاجره، شعاری اومد که "سولا سکریپتورا" نامیده شد، و در پس این شعار مختصر و کوچک که به سادگی مفهومش "تنها کتاب مقدس" هست، لوتر و اصلاح گرایان میگفتند که نهایتاً فقط یک اقتدار از حقّ مطلق برخورداره که وجدانمون رو مقید کنه.
حالا لوتر اقتدار کلیسا یا اهمیت شوراهای تاریخی کلیسا، مثل نیقیه و کلسدون و بقیه رو خوار نشمرد، بلکه میگفت حتی اون شوراهای کلیسایی از اقتدار یکسان یا سطح یکسانی از اقتدار کتاب مقدس برخوردار نیستند. و حالا این توجه رو به ماهیت و پایههای این اقتدار کتاب مقدسی جلب میکرد.
حالا اساس دیدگاه اصلاح گرایان نسبت به اولویت و اقتدار کتاب مقدس بر مبنای سؤال دربارهی نگارش کتاب مقدس بود. به نزدیکی این دو کلمه: اقتدار و نگارش، توجه کنید؛ هر دوی اونها در انگلیسی شامل کلمهی "نویسنده" هستند.
و چیزی که اصلاح گرایان میگفتند قطعاً درسته که در محدوده و جنبش و پیشرفت تاریخ بشری، کتاب مقدس در هر زمان به صورت یک کتاب یا یک نامه ظاهر شد که توسط انسانهایی مثل من و شما به نگارش در اومده، اما به هرحال، نویسندهی اولیه، نویسندهی نهایی کتاب مقدس، پولس یا لوقا یا ارمیا یا موسی نیست، بلکه نویسندهی نهایی کتاب مقدس، خودِ خداست، یعنی خدا اقتدارش رو از طریق نگارشهای نویسندگان انسانی بکار برد، کسانیکه سخنگویان خدا بودند تا خدا خودش رو به دنیا آشکار کنه.
پس معلومه که سؤالی که با اون مواجه میشیم، اینه که چطور ممکنه نویسندگان انسانی، اقتدار خدا رو در اختیار داشته باشند؟ ما در جلسهی قبلی دیدیم که مثلاً انبیا بارها قبل از اظهار کلامشون نمیگفتند: "بنابراین ارمیا میفرماید"، بلکه میگفتند: "بنابراین خداوند میفرماید"- یعنی انبیا ادعا کردند که پیغامشون از جانب خدا بود و صرفاً چیزی رو که در اصل از خدا میومد، به شنوندگانشون منتقل میکردند. به همین دلیل از لحاظ تاریخی، دو عبارت لاتین بارها برای اشاره به ماهیت کتاب مقدس بکار رفته.
یکی، وِربوم دِی هست و دیگری واکس دِی؛ و البته که وِربوم دِی یعنی "کلام خدا" و چیزی که ما "واکس دِی" مینامیم، یعنی "صدای خدا". و اصلاح گرایانی همچون لوتر و کالون معتقد بودند که اگرچه خدا شخصاً کلمات رو برای کتاب مقدس اصلی، بر روی کاغذ یا کاغذ پوستی ننوشت، اما این باعث نمیشه که ارزش کتاب مقدس کمتر از زمانی باشه که مستقیماً از آسمون به ما تحویل داده بشه یا صدای خدا به طور رسا در ابرها شنیده بشه. این باعث نمیشد که این کلام بیش از چیزی که اکنون در اختیار داریم، کلام خدا باشه.
پس این سؤالی رو ایجاد میکنه که ما اون رو الهام کتاب مقدس مینامیم. اجازه بدید توجهتون رو به دوم تیموتائوس 16:3 برگردونم، چیزی که پیش از این به یک دلیل دیگهای به اون پرداختیم تا ارزش و اهمیت الهیات رو مورد توجه قرار بدیم. حالا همونطور که اون موقع قول دادم، برمیگردیم و این متن رو دربارهی کتاب مقدس بررسی میکنیم. پولس به تیموتائوس مینویسه و در آیهی 16 از دوم تیموتائوس، باب 3 میگه: "تمامی کتب از الهام خداست." حالا وقتی پولس این کلمات رو مینویسه، از اصطلاح، گِرافه، استفاده میکنه که کلمه ای برای "کتاب مقدس" هست.
حالا، به طور کلی، اصطلاح گِرافه یعنی "کُتب"، و یک نفر میتونه به این متن نگاه کنه و بگه: خُب، پولس میگفت همهی چیزهایی که تا بحال نوشته شده، از الهام خداست. نه، برای یهودیها، عبارت "نوشته شده" یک اصطلاح تخصصی بود که همهی اونها میفهمیدند که مرجع خاصی برای مکتوبات کتاب مقدسی بود؛ و در بین یهودیان، اصطلاح گِرافه، مرجع خاصی برای عهدعتیق هم بود.
و این در اینجا مهمه، چون وقتی پولس در اینجا مینویسه، شاید نوشتههای خودش رو در نظر نداره، اگرچه پطرس بعداً در رسالاتش، نوشتههای پولس رو با بقیهی کتاب مقدس بکار میبره. اما اصطلاح "کتاب مقدس" در اینجا مرجع خاصی برای عهدعتیق هست و بعد به طور گسترده، مکتوبات رسولان رو در عهدجدید در بر میگیره.
اما نکتهی ما در اینجا که پولس مطرح میکنه، این ادعای حیرت انگیزه که میگه همهی این مکتوبات، همهی این گِرافهها از الهام الهی هست. حالا او اینجا چی میگه؟
حالا شاید این کمی گیج کننده باشه، پس ما با احتیاط و مراقبت به مسائل بعدی میپردازیم. در کلیسا آموزهای رو داریم که الهام بخشی نامیده میشه و ترجمهی انگلیسی اول تیموتائوس 16:3 که الان خوندم، از اصطلاح "الهام" استفاده میکنه. اما به نظرم باید یک تمایزی بین کاربرد اصطلاح "الهام" در اینجا و نحوهی کاربردش از لحاظ الهیاتی در تاریخ کلیسا قائل بشیم. چون همونطور که دکتر بی. بی. وارفیلد قبلاً با فصاحت اشاره کرده که مفهوم واقعی این متن در دوم تیموتائوس 16:3، به طریقی که خدا اطلاعاتش رو از طریق نویسندگان انسانی به ما منتقل میکنه، مربوط نمیشه، بلکه بیشتر، تأکید این متن بر منبع این اطلاعات هست.
پولس چی میگه، او از کلمهی تِئوپنیوست، استفاده میکنه و من اون رو به انگلیسی مینویسم، تِئوپنیوست ، اینجا در یونانی وقتی میگه "تمامی کتب از الهام خداست،" در واقع این کلمه یعنی "نفخهی خدا" و یعنی چیزی که خدا به بیرون دمید، نه چیزی که به درون دمید.
حالا، من آماده بودم که جملهی بعدی رو بعد از پایان این جمله بگم و متوجه شدم که بین جملهی قبلی و بعدی، باید مکث کنم و نفس بکشم؛ چون برای اینکه بتونم حرف بزنم، باید در ریههام نفس داشته باشم. و وقتی حرف میزنم، اگه به حرف زدن ادامه بدم و در ادامهی صحبت، نفس نکشم، به زودی صدای موش درمیارم و نفس کم میارم. باید نفس بکشم، چون وقتی حرف میزنم، نفسم رو بیرون میدم و برای اینکه نفسم رو بیرون بدم باید اول نفسم رو به درون بدم.
حالا قدرت کلامی که پولس در اینجا مطرح میکنه، اینه که میگه تمامی کتب از خدا به بیرون دمیده شد. حالا وقتی ما نفس رو بیرون میدیم، یعنی بازدم رو انجام میدیم، نه از این لحاظ که میمیریم، چون در هنگام مرگ نفس آخر رو میکشیم، و برای آخرین بار نفس رو بیرون میدیم و دیگه نفس رو به درون نمیدیم. پس بیرون دادن نفس، یعنی بازدم. درحالیکه نفس رو به درون کشیدن، یعنی دم یا الهام. پس در اینجا اگه واقعاً به طور تخصصی عمل کنیم، باید این عبارت رو اینطور ترجمه کنیم که تمامی کتب از بازدم است.
حالا چی کار کنیم؟ فرق بین بازدم و دم یا الهام در اینجا چیه؟ دوباره نکتهای که با غیرت میخوام در اینجا بیان کنم، اینه که پولس وقتی تأکید میکنه که تمامی کتب توسط خدا دمیده شده، او میگه که سرچشمهی نهایی اون خداست. این کلام اوست. این سخنان اوست. او منبع این نوشتههاست.
حالا، این به وضوح در آموزهای که الهام بخشی مینامیم، در نظر گرفته شده و وقتی دربارهی الهام بخشی به عنوان یک مفهوم صحبت میکنیم، دربارهی کار خدای روح القدس صحبت میکنیم، که در قسمتهای مختلف کتاب مقدس میخونیم که او بر مردم نازل میشه و اونها رو با قدرتش مسح میکنه و الهام میبخشه تا این چیزها رو بنویسند، نه بر اساس ملاحظات خودشون، بلکه کلام حقیقی خدا رو مینویسند.
حالا دوباره نحوهی انجام اون در هیچ جایی در کتاب مقدس تعریف نشده، اما اینکه این با عمل انسانی آغاز نشده، به وضوح بیان شده. پس وقتی دربارهی آموزهی الهام بخشی صحبت میکنیم، دربارهی طریقی صحبت میکنیم که خدا بر مکتوبات کتب مقدس نظارت میکنه، یعنی خدا فقط عملی رو انجام نمیده که بعد اجازه بده مردم با بینش و تصورات خودشون پاسخ بدَن و دیدگاهشون رو دربارهی کار خدا ارائه کنند، بلکه خدا توسط روح القدس عمل میکنه تا بر این گزارش نظارت کنه تا مطمئن بشه که این گزارشی که نوشته شده، کلام اوست.
حالا مباحثات زیادی دربارهی این آموزهی الهام بخشی وجود داشته و بعضیها مسیحیت راستدینی رو به تعلیم بی فهمانهای متهم میکنند که الهام خودکار یا گاهی اوقات نظریهی دیکته کردن نامیده شده و این ایده رو میرسونه که مردانی که نویسندگانش بودند، مثل ربات یا ماشین شدند و جایی برای خصوصیات یا علایقشون در مکتوبات کتاب مقدس نبود، بلکه تقریباً مثل تختهی احضار ارواح در دستان خدا بودند که به طور خودکار مینوشتند و خدا دستشون رو در هنگام نوشتن این کلمات بر روی کاغذ پوستی کنترل میکرد؛ یا اینکه الهام شامل دیکتهی لفظی خاصی بود که خدا گفت: "این رو بنویس"، همونطور که من به منشیام میگم: "این نامه رو بگیر" و بعد به او دیکته میکنم؛ و اگرچه این کلمات رو او روی صفحه نوشته، اما اینها همچنان پیغام من هستند، چون من اون رو دیکته کردم و او فقط اون رو نوشت.
حالا کلیسا برای توضیح آموزهی الهام بخشی، همیشه از این نوع دیدگاه ساده لوحانه دربارهی این موضوع فاصله گرفته؛ اگرچه چندین بار در تاریخ کلیسا، وقتی کلمات توسط کلیسا بکار رفته، انتقادهایی ایجاد شده که فرض میکردند کلیسا چنین آموزهای رو تعلیم میداد. مثلاً جان کالون گفت، به طور خاص انبیا و رسولان به عنوان نسخه برداران عمل کردند، که این یک کلمهی جذاب برای "منشی" خداست.
خُب، تا آنجایی که آنها نمایندگان انتقال کلام خدا بودند، پس نسخه برداران بودند، اما این آموزهی دیکته کردن، توضیح این شیوه رو در برنمیگیره. همچنین در شورای ترِنت، کلیسای کاتولیک رومی میگه کتاب مقدس از طریق عملکرد روح القدس به ما منتقل میشه و اونها از اصطلاح لاتین، دیکتانتِی در ترِنت استفاده میکنند، یعنی میگن: روح القدس دیکته میکنه.
اما حتی در این صورت هم غیرمنصفانه هست که بگیم کلیسای روم و شورای ترنت در این مورد به ما توضیح کاملی از نحوهی عملکرد الهام کتاب مقدس ارائه میکنند، چون این فقط نحوهی صحبت کردن هست. اساساً ما نمیدونیم که خدا چگونه بر نوشتن کتب مقدس نظارت کرد، بلکه امروزه نکتهی برجسته برای کلیسا اینه که آنچه ما در کتاب مقدس داریم، اگرچه شامل خصوصیات اخلاقی، لغات، علایق نویسندگان انسانی هست، اما نویسندگان انسانی تحت نظارت خدا مینوشتند و با قدرت خودشون این کار رو نمیکردند. اگه اونها فقط با قدرت خودشون مینوشتند، ما انتظار داشتیم که مرتکب انواع خطاها بشن.
حالا در درس بعدیمون، کلّ سؤال مصون از خطا بودن کتاب مقدس و خطاناپذیری کتاب مقدس رو بررسی خواهیم کرد، یعنی مسائلی که برای مدت نسبتاً زیادی شدت گرفته. اما الان ما دربارهی الهام کتاب مقدس صحبت میکنیم.
همچنین کلیسا از لحاظ تاریخی معتقد بود که الهام کتاب مقدس، به طور لفظی هست. یعنی فقط به رئوس مطالب گستردهی اطلاعاتی که توسط نویسندگان زمینی منتقل شده محدود نمیشه، بلکه عملکرد نظارت روح القدس در کلمات کتاب مقدس هم بکار میره. این یکی از دلایلی هست که کلیسا خیلی غیرت داشته که تا حد ممکن با دقت دست نوشتههای اصلی کتاب مقدس رو از نو بسازه و با دقت مفهوم کلمات عبری باستانی و اصطلاحات یونانی رو مطالعه میکنه، چون هر کلمهای از اهمیت اقتدار الهی نیز برخوردار هست.
شما مناظرهی عیسی با شیطان رو در بیابان در دوران وسوسهی او به یاد دارید که چطور این مناظره بر بازگویی کتاب مقدس تمرکز میکرد و گاهی اوقات عیسی نه تنها با بیان یک عبارت، بلکه با بیان یک کلمه، در مقابل ابلیس یا فریسیان از خود دفاع میکرد.
و عیسی گفت که همزه یا نقطهای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود. در این هنگام دیدگاه عیسی دربارهی الهام بخشی، خیلی دقیقتر و مشخصتر از این بود که فقط به طور لفظی باشه؛ این الهام همزه یا نقطه برای خداوند ما بود که میگفت، به وضوح منظورش از بیان این مطلب اینه که حتی کلمهای در شریعت خدا زائد یا قابل بحث نیست. همهی اینها بار اقتدار الزام آور نویسندهی نهایی خود رو در بردارند.
حالا در زمان و عصر ما، با وجود سیل انتقادات برعلیه کتاب مقدس، تلاش کردند که از این مفهوم الهام بخشی خلاص بشن. ما میدونیم که در مدرسهی بالتمانیان، در مکتب لیبرال نوین، ایدهی کلی هر نوع منشأ الهی کتاب مقدس به طور گسترده رد شده. الهیات راستدینی نوین، در بین چیزهای دیگه میخواست که موعظهی کتاب مقدس به کلیسا رو احیا کنه و دیدگاه والاتری از کتاب مقدس ارائه کنه، نه اون چیزی که از لیبرالهای قرن 19 بجا مونده بود و اون هم الهام شفاهی و مکاشفه به صورت بیانیه رو رد میکنه.
برای مثال، کارل بارت میگه طریقی که خدا خودش رو آشکار میکنه، از طریق وقایع هست، نه بیانیهها، و این موضوع خیلی خیلی جدّی هست، چون کتاب مقدس صرفاً یک گزارش روایتی از وقایع نیست که داستان اتفاقاتی که افتاده رو به ما بگه و بعد ما به حال خودمون رها بشیم تا مفهومش رو تفسیر کنیم، بلکه کتاب مقدس نه تنها گزارش اتفاقات رو به ما میده، بلکه تفسیر مقتدر، رسالتی و نبوّتی مفهوم این وقایع رو هم به ما میده.
صلیب، یک رویداد عریان نیست که خدا در تاریخ انجام بده و بگه: "تو مفهومش رو تفسیر کن." ما درک میکنیم که مردم چطور به طور متفاوت به اون نگاه میکنند. چون برای خیلی از شاگردان، این یأس و نومیدی دردناک بود؛ برای پنطیوس پیلاتس، این مسأله یک مصلحت سیاسی بود، برای قیافا هم یک مصلحت سیاسی بود. و پولس وقتی دربارهی مفهوم صلیب توضیح میده، از اون به عنوان عمل فدیهی عظیم صحبت میکنه، که این کفارهای بود که برای ارضای عدالت خدا تقدیم شد.
این فقط با نگاهی بر این رویداد بلافاصله آشکار و مشخص نمیشد. یا الهیدانان راستدینی نوین هم میگن که کتاب مقدس مکاشفه نیست، بلکه یک زوئیگنوس هست، یا شاهدی بر مکاشفه هست. و از این لحاظ، به شکل مهمی، سطح اقتدار کتاب مقدس رو کاهش میده.
شما میگید: خُب، ما چاپلوسی میکنیم، این از اهمیت تاریخی برخورداره، این منبع اولیهی اطلاعات ما دربارهی عیسای تاریخی هست و شاهد حقیقت هست، اما ضرورتاً خودش، مکاشفه نیست. یا مسیحیت راستدینی میگه نه تنها شاهد حقیقته، بلکه خودِ حقیقت هم هست. این تجسم واقعی مکاشفهی الهی هست. این فقط به چیزی فراتر از خودش اشاره نمیکنه، بلکه به تنهایی، چیزی کمتر از کلام راستین خدا نیست.