درس ۱۱: گام برداشتن به عنوان شاهد مسیحی

تا اینجا ما درباره‌ی تعدادی از جوانب زندگی مسیحی فکر کردیم. این بخش از مطالعه‌مون رو با این تفکر شروع کردیم که ما با یک دشمنی مواجه میشیم، و خیلی مهمّه که درک کنیم ما واقعاً یک دشمن بد و شریر داریم. بنابراین ما در این پیش زمینه، درباره‌ی سلاح مسیحی فکر کردیم که خدا در انجیل به ما میده.

همچنین درباره‌ی سوالی فکر کردیم که مردم غالباً می‌پرسند: «من چطور اراده‌ی خدا رو بدونم؟» و بعد یادتونه که درباره‌ی  این حقیقت صحبت کردیم که در زندگی مسیحی با سختی‌ها مواجه میشیم. و خیلی مهمّه درک کنیم که این ماهیت زندگی مسیحی هست.

و من میخوام در این جلسه به سراغ یکی دیگه از جنبه‌های زندگی مسیحی برم و اون یک شاهد مسیحی بودن هست، خدمت به خداوند عیسای مسیح در دنیا و شهادت دادن درباره‌ی خداوند عیسای مسیح. و میخوام توجه ما بر چیزی باشه که پطرس رسول در اول پطرس باب 3، آیات 13 تا 17 نوشت، اما این به طور خاص، نصیحت او به ماست که میگه «پیوسته مستعد باشید تا هرکه سبب امیدی را که دارید از شما بپرسد، او را جواب دهید.»

به همین دلیل اول پطرس، کتاب خیلی مهمی برای کلیسای مسیحی در دنیای غرب هست. این در کنار بقیه‌ی چیزها، برای کمک به مسیحیان در دنیای پیشا-مسیحی نوشته شده بود تا شاهد عیسای مسیح باشند. و ما به سرعت در غرب، به دنیای پسا-مسیحی تبدیل شدیم. هنوز در بسیاری از بخش‌های دنیای غرب، شما میتونید اعتقادات مسیحی خودتون رو داشته باشید، اما به طور فزاینده، در بعضی جاها، به کارگیری اعتقادات مسیحی تقریباً ممنوع میشه.

و از بسیاری جهات، این شبیه به دنیای پیشا-مسیحی در امپراتوری روم هست. امپراتور رومی آماده بود که انواع مذاهب رو تحمل کنه. به نوعی، حتی آماده بود که مسیحیت رو به عنوان فرقه‌ای از یهودیت تحمل کنه. حقیقت این امر در روزهای اولیه‌ی کلیسای مسیحی، در زمانی آشکار شد که امپراطوری رومی متوجه شد انجیل مسیحی، به طور خاص خداوندی عیسای مسیح رو اعلام میکنه.

اِشکالی نداشت که بگن: «عیسی خداونده»، اگر این رو هم می‌گفتند که «قیصر خداونده»، اما گفتن اینکه: «عیسی خداونده»، به طریقی که قیصر هرگز خداوند نباشه، غیرقابل تحمل بود، چون به عنوان یک مذهب افراطی در نظر گرفته می‌شد.

و چرا رسالة اول پطرس برای ما بسیار مفیده؟ چون کلّ این نامه، به طریق‌های متفاوت به مسیحیان کمک می‌کرد که با این دنیا، بدون لطمه زدن به ایمانشون، بدون از دست دادن ایمانشون، مذاکره کنند، و با ایمانشون بر کسانی که در بینشون زندگی می‌کردند، تأثیر بگذارند. و چیزهای زیادی داره که به همین ترتیب در دنیای پسا-مسیحی به ما یاد میده. این کتاب راهنمایی برای شهادت دادن در دنیای پیشا-مسیحی هست؛ دستورالعمل‌های مفیدی رو برای شهادت دادن درباره‌ی عیسای مسیح در دنیای پسا-مسیحی به ما ارائه میکنه.

و برای من چیز خیلی جالبی درباره‌ی این بیانیه‌ی پطرس وجود داره: «پیوسته مستعد باشید تا هر که سبب امیدی را که دارید از شما بپرسد، او را جواب دهید.» من به این دلیل میگم این جالبه، چون پطرس به وضوح انتظار داره که غیر مسیحیان از مسیحیان خواهند پرسید درباره‌ی خودشون توضیحاتی بِدَند.

نمیدونم آیا متوجه شُدید که چه اتفاقی افتاده؟ این قطعاً در دوران زندگی من اتفاق افتاده که کتاب‌های راهنمای بشارت و حتی روشی که مردم بشارت میدند، غالباً شامل اینه که مسیحیان از غیر مسیحیان سوال می‌کنند. من یادمه که اولین کتاب راهنمای بشارتی که خوندم، زمانی بود که به نظرم 15 ساله بودم. اینطوری شروع می‌شد: «تو میتونی به هر کسی در هر جایی شهادت بِدی. مثلاً در بیرون راه میری و مردی رو می‌بینی که سگی رو برای پیاده‌روی آورده.

به سراغش برو و بگو: ”آقا، می‌دونستی که اگر کلمه‌ی سگ رو در انگلیسی وارونه کنی، میشه کلمه‌ی خدا؟“» من حتی سعی نکردم این مورد رو برای کسانی که سگشون رو برای پیاده‌روی آوُردن امتحان کنم، اما در واقع هدفشون این بود که به نوعی وارد فضای خصوصی زندگی دیگران بشَن، چون احتمالاً او از شما هیچ سوالی نمی‌کرد.

حالا اگر شما کمی به عقب برگردید و به عهد جدید فکر کنید و به مسیحیان عهد جدید و مسیحیان قرن بیست و یکم فکر کنید، به نظرم متوجه خواهید شد که فرق زیادی با هم دارند. و مشکل چیه؟ مشکل اینه که ظاهراً مسیحیان عهد جدید به طور چشمگیری، متفاوت از دنیای اطرافشون بودند و سوالاتی رو ایجاد می‌کردند.

مسیحیان معاصر، غالباً اونقدر مثل دنیای اطرافشون هستند که هیچکس هرگز خوابش رو هم نمیبینه که از اونها سوالی بپرسه. پس این چالش بزرگی برای ماست که چیز اساسی‌تری درباره‌ی شاهد مسیحی بودن وجود داره، تا اینکه فقط یک نوع تکنیک یاد بگیریم. بسیاری از اوقات این تکنیک‌ها ساختگی هستند، اما هیچ چیزی ساختگی نیست.

در واقع، اگر در موردش فکر کنید، هیچ کلمه‌ای در عهد جدید نیست که به شما بگه: «اگر می‌خوای شاهد مسیحی باشی، این چند تا از چیزهایی هست که باید یاد بگیری و انجام بِدی.» نه، شاهد مسیحی بودن در عهد جدید، کلّ واقعیت زندگی بود. و به همین دلیل، اگرچه پطرس بارها ایده‌ی شاهد بودن در دنیا رو ذکر نمیکنه، اما همه‌ی چیزهایی که در پنج بابِ این نامه درباره‌ی این موضوع مینویسه، بر نحوه‌ی زندگی مسیحی ما، بر نحوه‌ی زندگی مسیحی ما تأثیر میگذاره و در نتیجه مردم سوالاتی رو خواهند پرسید.

پس اولین چیزی که میخوام در این زمینه به اون فکر کنیم، اینه: «چه چیزی باعث میشه که یک غیر مسیحی سوالاتی از یک مسیحی بپرسه؟» متوجه شُدید که پطرس چی میگه: «پیوسته مستعد باشید تا هر که سبب امیدی را که دارید از شما بپرسد، او را جواب دهید.» در واقع دنیای عهد جدید، یک دنیای بسیار ناامید بود، و دنیای پسا-مسیحی هم یک دنیای بسیار ناامیده.

البته که سیاستمداران این حقیقت رو پنهان می‌کنند. البته که دانشمندان به ما میگن که هیچ چیزی در زیرساخت‌های زندگی نیست که زندگی رو ارزشمند کنه. همه‌ی اینها فقط زیست‌شناسی هست. البته که فیلسوف‌هایی که به ما میگن زندگی هیچ مفهومی نداره، در سازگاری با تعلیم و اعتقادشون زندگی نمی‌کنند.

اما ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که متفکران بزرگ دنیا، اگر بی‌تناقض و منطقی به تعالیمشون فکر کنید، به مردم هیچ امیدی نمیدَند، و در واقع مردم ناامید هستند. به نوعی، انسان‌ها تسلیم شدند. زندگی شصت سال ادامه داره و بعد می‌میرید و همین. فقط همینه.

و اگر ارزشی داشته باشه، شما باید خودتون اون ارزش رو بسازید. بعضی‌ها در این کار موفق‌تر از بقیه هستند، اما فقط همینه. ما فقط یک تصادف خارق‌العاده در دنیا هستیم و بنابراین چیزی در کهکشان یا در زندگی انسان نیست که دلیلی برای امید به شما بده. یا انسان‌ها هنوز درباره‌ی امید داشتن صحبت می‌کنند، اما این واقعاً امید نیست.

حالا مسیحیان در این قسمت متفاوت هستند. شخص مسیحی، چیزی فراتر از افق این دنیا رو میبینه. مسیحی بر خلاف غیر مسیحی، با توجه به آینده زندگی میکنه. مسیحی میبینه که زمان حال کوتاهه، اما آینده طولانیه. مسیحی میبینه که زمان حال، دیدنی هست، اما دنیای نادیدنی، واقعی‌تر از دنیای دیدنی هست.

و این حداقل، در دنیای عهد جدید تفاوت چشمگیری ایجاد کرد، آگاهی از اینکه مسیح از مردگان برخاسته، چنانکه پطرس در اول پطرس باب 1 میگه، به مسیحیان امید بخشید و زندگیشون رو تبدیل کرد. اونها با دیگران خیلی فرق داشتند. در واقع پطرس میگه: «شما در این دنیا غریب و بیگانه هستید.» پس می‌بینید که او اینجا روی چه چیزی تأکید میکنه، چی باعث میشه که مسیحیان کاری کنند که غیر مسیحیان از اونها سوال کنند.

به خاطر این هست که مسیحیانی که در این دنیا زندگی می‌کنند، بسیار متفاوت از اطرافیانشون هستند. شخص مسیحی که در این دنیا زندگی میکنه، بسیار متفاوت از همسایه‌اش هست. من وقتی در ایالات متحده زندگی می‌کردم، یک نوع بازی رو در زندگی درست کردم، مخصوصاً در سال‌های آخر که در کلمبیای کارولینای جنوبی زندگی می‌کردم. همیشه عاشقِ این بودم که در ساختمان‌های بلند، از آسانسور، بالا و پایین برم و اگر افراد دیگه‌ای در آسانسور بودند، با اونها صحبت می‌کردم.

و غالباً متوجه شدم که وقتی آسانسور رو ترک می‌کردم، سوالی رو که این همه وقت در ذهنشون بود، می‌پرسیدند. «این مرد از کجا اومده؟» گاهی اوقات، درست وقتی که می‌خواستم خارج بشم، می‌گفتند: «راستی، تو از کجا اومدی؟» و من عقب عقب رفته و از آسانسور خارج شده و به اونها می‌گفتم: «کلمبیای کارولینای جنوبی» و در حالی که در بسته می‌شد، حالت چهره‌ی اونها رو تماشا می‌کردم، چون اونها فکر می‌کردند: «به نظر نمیرسه که او اهل اینجا باشه.» و این درست بود. هر بار که دهانم رو باز می‌کردم، نمی‌تونستم این حقیقت رو پنهان کنم، خیلی واضح بود که من غریبه بودم، بیگانه‌ای که اهل اونجا نبود.

و اساساً پطرس میگه: «اگر شما مسیحی هستید، این در مورد شما هم صدق میکنه.» و وقتی به عنوان مسیحی رشد می‌کنید، این در مورد شما هم صدق میکنه، نه به خاطر اینکه راه‌های خاصی برای انجام کارها دارید، بلکه چون هر کاری که می‌کنید، متفاوت خواهد بود. غالباً در زندگی من، مردم به من گفتند: «پس ما به یک زبان صحبت می‌کنیم.»

من می‌خوام بگم: «نه، ما واقعاً به یک زبان صحبت نمی‌کنیم.» اما ما به یک زبان صحبت می‌کنیم. پس واقعاً فرق بین زندگی در اسکاتلند با زندگی در ایالات متحده چیه؟ جواب استاندارد من این بوده: «قطعاً همه چیز یک کمی متفاوته»، و غالباً این توجه مردم رو جلب میکنه که میگن تو متفاوتی و اهل اینجا نیستی. پس چه چیزی شما رو توصیف میکنه؟

و این چیزی هست که پطرس در اینجا میگه، یک چیزی در انجیل هست که زندگی رو تبدیل میکنه، اگرچه ما مثل بقیه در دنیای یکسانی زندگی می‌کنیم، اما اونها متوجه میشن که چیزی در او هست که من نمی‌فهمم چه چیزی او رو متفاوت میکنه. یک چیزی در او هست. من شخصاً معتقدم که این بیشتر و بیشتر در خانواده‌های مسیحی ما صدق میکنه، چون زندگی خانوادگی به طور فزاینده عملکرد بدی پیدا میکنه.

مردم به خانواده‌های مسیحی نگاه می‌کنند و تحریک میشن که وقتی غرورشون رو پشت سر گذاشتند، از اونها سوال کنند و به اونها بگن، همونطور که گاهی اوقات مردم به ما میگن: «چطوری این کار رو می‌کنی؟ من می‌بینم که چیز متفاوتی هست.» می‌بینید، این چیز متفاوت در مسیحیان واقعی باعث میشه که غیر مسیحیان این سوالات بزرگ رو بپرسند.

پس پطرس این رو به ما میگه. او میگه چیزی که باعث میشه غیر مسیحیان از ما سوال کنند، فقط اینه که ما متعلق به مسیح هستیم و بنابراین در اصل متفاوتیم. اما بعد توجه کنید که او ادامه میده و میگه: «حالا، مسیحیان باید چطوری جواب بدَند؟» و خیلی جالبه که توجه کنید او چی میگه، چون این دو تا سطح داره. اونها مثل دو طرف یک سکه به هم تعلق دارند، اما دو تا سطح داره. او میگه اولی اینه که یک چیزی در شهادتی که با کلام بیان می‌کنیم، هست که مهمه. پس همیشه باید آماده باشیم که یک دلیل، یک دفاعیه، یک توضیح برای امیدی که در ماست، ارائه کنیم.

حالا این یعنی چی؟ معنیش این نیست که در برخورد اول، به مردم بگیم که چطوری مسیحی شدیم. این یعنی، در برخورد اول، درباره‌ی عیسای مسیح صحبت کنیم که به ما امید بخشیده. در واقع، ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که مردم به طور فزاینده، چیزی درباره‌ی عیسای مسیح نمی‌دونند، غیر از اینکه او رو رد کردند. اما اونها واقعاً چیزی درباره‌ی او نمی‌دونند.

و می‌دونید، به نظرم، همونطور که در درس‌های قبلی دیدیم، موضوع ناراحت‌کننده درباره‌ی مسیحیان اینه که گاهی اوقات ما خودمون هم چیز زیادی درباره‌ی عیسی نمی‌دونیم، شاید به اندازه‌ی کافی چیزی نمی‌دونیم که بتونیم بگیم: «میدونی، یک کتابی در عهد جدید هست، یکی از اناجیل، و درباره‌ی عیسی اینطور میگه. اینها ادعاهایی هست که درباره‌ی عیسی بیان شده.»

پس پطرس میگه در این دنیا اگر میخواید شاهد باشید، اولین چیزی که باید یاد بگیرید، تکنیک‌هایی نیست که در بشارت به کار می‌برید؛ چیزی که باید درک کنید اینه که مفهوم واقعی انجیل مسیحی چی هست تا بتونید اون رو به یک بچه توضیح بدید. در واقع، تعلیم دادن در کلاس کانون شادی بچه‌ها میتونه بهترین پایه‌ی تعلیم برای ما مسیحیان باشه تا بتونیم شاهدی برای کسانی باشیم که مسیحی نیستند، چون عیسای مسیح، دلیلِ امید ماست. و به همین دلیل ما کلام خدا رو مطالعه می‌کنیم. به همین دلیل باید از حقیقت اون بنوشیم. به همین دلیل خودمون کتاب‌مقدس رو می‌خونیم.

به همین دلیل می‌خوایم پیغام کل کتاب‌مقدس رو درک کنیم، نه فقط برای اینکه با این پیغام رشد کنیم، بلکه بیشتر و بیشتر بتونیم به مردم توضیح بدیم، یک توضیح منطقی درباره‌ی حقیقت انجیل بدیم. در واقع، پطرس در اینجا از کلمه‌ای استفاده میکنه که پولس هم در فیلیپیان باب 1 استفاده کرد، یادتونه که وقتی او در زندان بود و فیلیپیان دلسرد بودند، میگه: «دلسرد نباشید، چون من متوجه شدم که اینجا هستم تا انجیل رو به این سربازان رومی توضیح بدم.»

وقتی با این آگاهی به مسائل نگاه می‌کنید، متوجه میشید که در بسیاری از شرایط دشواری که در زندگی با اونها مواجه شُدید، در واقع در این شرایط قرار گرفتید تا مردم بپرسند: «چه چیزی او رو متفاوت میکنه؟» و برای اینکه بتونید انجیل رو به اونها توضیح بدید.

اما در این زمینه توجه کنید که پطرس تأکید میکنه که شهادت ما درباره‌ی عیسای مسیح، فقط با کلام ما بیان نمیشه؛ بلکه در رفتارمون هم ابراز میشه. آیا متوجه شدید که در آیه‌ی بعدی چطوری اون رو بیان میکنه؟ او میگه: «پیوسته مستعد باشید تا هرکه سبب امیدی را که دارید از شما بپرسد، او را جواب دهید، لیکن با حلم و ترس. و ضمیر خود را نیکو بدارید تا آنانی که بر سیرت نیکوی شما در مسیح طعن می‌زنند، در همان چیزی که شما را بد می‌گویند خجالت کشند.» آیا این مهم نیست؟ می‌بینید او چی میگه. او میگه که شهادت قدرتمند مسیحی، شامل توانایی در توضیح انجیل و یک سبک زندگی هست که درباره‌ی قدرت انجیل شهادت میده.

و این احتمالاً چیزی هست که اول از همه، بعضی از ما رو به طرف مسیح سوق داده. این بخشی از چیزی بود که من رو به طرف عیسای مسیح سوق داد. نه فقط کسانی که می‌تونستند انجیل رو برای من توضیح بدَند، بلکه کسانی که زندگیشون قدرت تبدیل‌کننده‌ی خدا رو در انجیل نشون می‌داد. و شما متوجه میشید که پطرس بر چه چیزی تأکید میکنه. چیزی که بر اون تأکید میکنه، خیلی جالبه.

می‌دونید، این توانایی فوق‌العاده در صحبت کردن نیست. در واقع، این توانایی چالش‌برانگیزتری هست، اینکه بتونید این کار رو با ملایمت یا حِلم انجام بدید. گاهی اوقات من فکر می‌کنم که مسیحیان اوانجلیکال این آیه رو نخوندند. ما طوری درباره‌ی مسیح شهادت میدیم که انگار در حملات نظامی بر غیر مسیحیان شرکت کردیم و با ملایمت این کار رو نمی‌کنیم.

و بعد میگیم: «اونها گوش نکردند»، در حالی که حقیقت این بود که زندگی ما باعث شد که اونها نشنوند. اونها احساس کردند که دهان ما بدبو بود. جالبه، مگه نه؟ شما می‌تونید با دهان بدبو انجیل رو اعلام کنید و اگر انجیل رو با دهان بدبو اعلام کنید، انجیلی رو که اعلام می‌کنید، آلوده میکنه.

پس اگر انجیل زندگی ما رو تبدیل نکرده، کلامی که اعلام می‌کنیم تا این انجیل رو به دیگران منتقل کنیم، پایمال میشه. بله، گاهی اوقات خدا با حاکمیت مطلقش، از اونها استفاده خواهد کرد، اما این بهانه‌ای برای ما نیست که از تعلیم واضح عهد جدید سوء‌استفاده کنیم، تعلیمی که میگه وقتی درباره‌ی عیسای مسیح شهادت میدیم، با حلم و ترس این کار رو انجام بدیم. متأسفانه، همیشه این کار با ترس یا احترام انجام نمیشه.

شما چطوری می‌تونید به کسی که به انجیل ایمان نداره، احترام بذارید؟ چون اونها به شباهت خدا آفریده شدند و می‌بینید که مصیبت زندگیشون اینه که از جلال خدا قاصر هستند. و وقتی این رو می‌بینید، نه با چشمان جسمانی، بلکه وقتی با چشم خدا به اونها نگاه می‌کنید، این نحوه‌ی صحبت شما با اونها رو تغییر میده. پس او این رو میگه.

من اینجا یادِ داستانی درباره‌ی یک مرد افتادم که اولین خادم کلیسایی بود که من در اسکاتلند عضو اون بودم، مردی به نام رابرت موری مک‌شِین، شاید بعضی از شما درباره‌ی او شنیده باشید. او با قدرت عظیمی خدمت می‌کرد. در 29 سالگی مُرد و بعد از مرگش نامه‌ای رو روی میزش پیدا کردند که رسیده بود و بازنشده روی میزش مونده بود. و یکی از دوستانش اون رو باز کرد و تشکر به خاطر موعظه‌ای بود که چند روز پیش انجام داده بود. و این نامه اینطور می‌گفت: «قدردانی به خاطر پیغام». اما نوشته بود: «نه به خاطر حرف‌هایی که زدی، بلکه طرز بیان تو توجه مرا جلب کرد.»

آیا این جالب نیست؟ نه حرف‌هایی که زدی، اگرچه آن هم مهم بود، اما به نظر می‌رسید که بین انجیلی که اعلام می‌شد و طرز بیان آن، یک هماهنگی بود. و این با زندگی مردم صحبت میکنه، چون اونها عادت ندارند که با این نوع چیزها برخورد کنند. اونها به کسانی عادت کردند که ازَشون استفاده می‌کنند و سوء‌استفاده می‌کنند و با اونها مهربون نیستند و به تفاوت‌ها و مباحثات‌شون احترام نمیذارند. دلیلش اینه که انسان دنیوی چیزی نداره که این مهربونی و احترام رو نسبت به کسی ایجاد کنه که اساساً با او مخالفه. اما انجیل میتونه این کار رو بکنه.

حالا میخوام توجه کنید که در خاتمه، این بیانیه‌ها توسط پطرس بیان شدند، اما بیانیه‌های گوناگونی، اون رو احاطه کردند که به اون رنگ می‌بخشند. مثل یک نقاشی عالی که یک تصویر مرکزی داریم، اما چیزهایی هم در اطرافش هست که به نظر میرسه این چیز مرکزی رو تقویت می‌کنند و سه تا از اونها ارزشِ این رو داره که در اینجا ذکر بشه.

اولین مورد، چیزی هست که پطرس در آیه‌ی 14 میگه. در آیه‌ی 14پیشنهاد میکنه که حتی «هرگاه برای عدالت زحمت کشیدید، خوشا به حال شما.» پس وقتی درباره‌ی عیسای مسیح شهادت میدیم، حتی در شرایط خصمانه، پطرس میگه: «بیایید از برکت الاهی مطمئن باشیم.»

دومین چیزی که باید توجه کنیم و دوباره این هم در این زمینه هست، اینه که وقتی درباره‌ی عیسای مسیح شهادت میدیم، لازم نیست از کسانی که با ما مخالفت می‌کنند، بترسیم. و این یک دلیل ساده‌ای داره. به خاطر اینکه ما یاد گرفتیم که از عیسای مسیح به عنوان خداوند بترسیم.

و بعد مورد سوم که به تشویق او برای شهادت دادنِ ما رنگ میبخشه و در آیه‌ی 16 و 17 هست، اینه که باید انتظار داشته باشیم که ثمر خواهیم داد. «آنانی که بر سیرت نیکوی شما در مسیح طعن می‌زنند، در همان چیزی که شما را بد می‌گویند خجالت کشند، زیرا اگر اراده‌ی خدا چنین است، نیکوکار بودن و زحمت کشیدن، بهتر است از بدکردار بودن.» و در واقع در اینجا میگه کسانی که با انجیل مخالفت می‌کنند، شکست خواهند خورد. و ما باید مطمئن باشیم که نهایتاً این همیشه حقیقت خواهد داشت.

پس این تشویق فوق‌العاده‌ای برای ماست که شاهدِ نجات‌دهنده‌مان، عیسای مسیح باشیم.