درس ۵: معنای قدّوسیّت

با هم جلسه پنجم از سری مطالعاتمون درباره‏ی قدوسیت خدا را شروع می­کنیم،  چیزی که در این مورد کمی متناقض، و حتی شاید برای شما گیج کننده باشه،  اینه که تا این لحظه از مطالاعاتمون من هنوز واژه­ی "قدوس" رو تعریف نکردم. من تلاش کردم تا با استفاده از این واژه به اهمیت آن تاکید کنم؛ با هم نگاه کردیم که چقدر این کلمه می­تونه در گفتگوهای ما تاثیر گذار باشه؛ همچنین با هم دیدیم که چطور این موضوع به عدالت مرتبطه و یا اینکه چطور میتونه مردی مثل مارتین لوتر را به جنون بکشونه، اما واقعا منظور  کتاب مقدس از واژه­ی "قدوس" چی هست؟

من متوجه شده‌ام که توی زبانمون و در دایره‌ی لغاتمون، به‌نظر می‌رسه که واژه­ی "قدوس"  آن هم به‌طور خاص بین ما مسیحیان به‌عنوان یک هم معنی برای پاکی اخلاقی یا برای عدالت استفاده می‌شه، البته اشتباه هم نیستش، اما کامل نیست، چون در کتاب مقدس 2 تا معنی اولیه یا اصلی، برای واژه­ی­ "قدوس" وجود داره. واقعاً نباید بگم دو تا معنای اولیه، چون یکی اولیه هستش و یکی هم ثانویه– ولی در کل دو تا معنای عمده برای واژه‏ی "قدوس" وجود داره. معنای ثانویه‌ی این واژه در کتاب مقدس اشاره به پاکی و عدالت شخصی داره، اما معنای اولیه‌ی واژه‌ی "قدوس" به معنای جدا شده هستش و یا به عبارتی یک جداسازی الهیاتی. آن چه قدوس هست همونیه که متفاوته (تـــ   فــا  وت)، یعنی اون چه که متفاوت هست، از چیزهای دیگه.  بنابراین وقتی کتاب مقدس درباره‌ی قدوسیت خدا صحبت می‌کنه، تاکید اصلی آن عبارات، اشاره به متعال بودن خدا هستش، بیان کردن شکوه و عظمت او ، و اینکه خدا بالاتر و برتر از هرچیزیست که در این خلقت وجود داره. اگر ساده­تر بخواهم در موردش صحبت کنم همونیه که گفتم، چیزی که قدوس هستش، یعنی چیزی که متفاوته.

اگر یک نگاه کلی به کتاب مقدس بندازین و ببینید که چطور واژه‏ی "قدوس" به‌عنوان صفت استفاده شده، متوجه می­شید که نه تنها خدا به‌عنوان قدوس توصیف شده، بلکه می­بینیم که درباره‌ی روح‌القدس و همچنین قدوس اسرائیل هم صحبت شده. درباره‌ی زمین مقدس، ظروف مقدس، لحظات مقدس هم صحبت شده. در واقع، انسان‌شناسان و جامعه‌شناسان، مطالعاتی را بر روی تجربه انسانها انجام دادن و دیدن که تمام مردم، یک نوع حسی از زمان و مکان مقدس را تجربه کردن. به دوران بچگی‌تان فکر کنین، و به آن مکان خاصی فکر کنین که در زمان­هایی که مشکل داشتید، دوست داشتید به اونجا برید.  شاید اتاق خوابتون بود، یا شاید یک جای دنج کوچک تو جنگل، یا زیر درخت مورد علاقه‌تان روی سبزه‏ها. هر موقعی که افسرده و مضطرب می‌شدید یا والدینتان سرتان داد می‌زدن،  و شما می‌خواستید بچه گربه‌تون را بغل کنید و بشینید گریه کنید، به یک مکان مشخصی می‌رفتید و آن مکان براتون اهمیت خاصی داشت. هرسال یک روز مهم داره که تو زندگی شما خیلی پر اهمیت هستش. اون تولد شماست. اونجا که لحظه‏ای را توی زمان جشن می‏گیرید که براتون خیلی با اهمیته. و در طول سال، ما روزهایی را جشن می­گیریم، که به اون‏ها چی میگن؟ هالیدیز  (Holidays).  حالا هالیدی  (Holiday) که به معنای روز مقدس شده است، روزی که با روزهای معمولی  متفاوته، روز خاصیه. اون روز برای یک یادآوری خاص جدا شده. مکان مقدس، زمان مقدس، چیزهای مقدس، همه، بخشی از زندگی ما هستند.

یادم هست خیلی سال پیش داشتم توی مدرسه الهیات درس میدادم،  زمانی که به عنوان یک استاد مدرسه الهیات یک گناه نابخشیدنی را مرتکب شدم. کنترل خودم را از دست دادم و از دست یک دانشجو عصبانی شدم. منظورم اینه که من.....بذارید باهاتون رو راست باشم. می‌دانید، بعضی وقتا دانشجوها  میان می‌گن: "نمی‌خوام سوال احمقانه‌ای بپرسم." و من می‌گویم "ببین، هیچ‌وقت از سوال پرسیدن از من خجالت نکش. تنها سوال احمقانه سوالی است که واقعاً می‌ترسی بپرسی. منظورم اینه که هر سوالی که داری و برات مهمه برای من هم مهمه." و واقعاً باورم اینه که باید هر سوالی را که دانشجویی میپرسه  را جدی بگیرم، اما خانمها و آقایان هر از چند وقت یک‌بار، یه سوال احمقانه‌ای از شما پرسیده می‌شه. ولی وظیفه‌ی من اینه که به‌عنوان استاد با دانشجوها با احترام رفتار کنم.

خب زمانی دانشجویی داشتم که باعث شد من کنترل خودم را از دست بدهم. داشتم درباره‌ی شام خداوند درس می‌دادم، سوالش بیشتر ابراز یک سری شکها بود تا سوال. اون دستش را بالا برد و اجازه دادم سوالش را بپرسه. پرسید: " این همه اهمیته نان و شراب واسه چیه؟ ؟ چرا باید این کار را بکنیم؟ چرا نمی‌توانیم به جاش ساندویچ کره‌ی بادام زمینی با مربا، و کوکاکولا داشته باشیم؟" اینجا بود که کنترلم را از دست دادم.  احساس کردم این خشم از وجودم فوران کرد.  اون با حرفش دست گذاشت روی  حساسیت من و من  به‌ جای اینکه یک جواب مودبانه، آروم و استادانه‌ بهش بدهم گفتم: "می‌خوای بدونی چرا در عشای مقدس، ساندویچ کره‌ی بادام زمینی با مربا و کوکاکولا نداریم؟ چون عیسی هیچوقت ساندویچ کره‌ی بادام زمینی و مربا و کوکاکولا را تقدیس نکرد." میخواستم اونو بکشم. چــــرا؟ چون با سوالش به چیزی بی حرمتی کرد که در تجربه‌ی من گرانبها و مقدس بود.

اما چه چیزی هستش که نان و شراب را این قدر خاص می‌کنه؟ چه چیزی هستش که  هر لحظه­ای را در تاریخ بسیار پر اهمیت  می‌کنه؟ چه چیزی هستش که یک قسمتی از زمین را به زمین مقدس تبدیل می‌کنه؟ چرا نوح جایی را که کشتی­اش فرود آمد، با ساخت یک مذبح نشانه‌گذاری کرد؟ و ابراهیم یک مذبح برای خدا ساخت. چرا ما به این امر سوغ داده می‌شیم که چیزی معمولی را بگیریم و آن را به‌خاطر اهمیتش خارق‌العاده کنیم؟ این موضوع به‌خاطر ارزش ذاتی خود این چیزها نیستش، بلکه اونچه که چیزی را خاص می‌کنه و یا اونرو مقدس می‌کنه، لمس خداست که بر اونه. وقتی کسی که خودش متفاوت و جدا شده هستش، چیز معمولی­ای رو لمس می‌کنه، و اون تبدیل میشه به یک چیز خارق‌العاده. وقتی او شما را لمس میکنه،  شما غیر معمول می‌شید، بنابراین تفاوت بین نا مقدس و مقدس، تفاوت بین متداول و غیر معمول هستش ، بین زمینی و آسمانی.

چند وقت پیش  مطالعه‌ای را درباره‌ی هراس  در آمریکا دیدم که 10 تا از رایج ترین ترس‏ها را لیست کرده بود. چیزهایی که مردم بیشترین وحشت را نسبت به آنها دارن. شما میدونید؛ ترس از گربه ، شما میدونید؛ ترس از مکان­های بسته، ترس از جاهای شلوغ، و ترسهای دیگه. ترس از مرگ. آیا می‌دونید اولین ترس در بین این ترس‌ها چه چیزی بودش؟ در صدر این ترس‌ها در بین مردم آمریکا ترس از ایستادن مقابل یک گروه و صحبت کردن بود، مثل همین کاری که من الان دارم انجام می‌دهم. وحشتناکه، اما ترسی وجود داره به نام بیگانه‌هراسی. چند نفر از شما هرگز قبلاً کلمه بیگانه‌هراسی یا زینوفوبیا را نشنیده‌اید؟ خُب، شماهایی که دستتان را بالا نبردین، می‌خوام دعوتتون کنم و ازتون بخواهم که تعریفی از ... خُب، دستان خیلی بیشتری  را میبینم که بالا رفت! بیگانه‌هراسی، ترس از بیگانگان یا خارجی‌هاست. ما راغب هستیم که از افرادی که آداب و رسومشان با ما فرق داره، بترسیم، و بالاترین شکل بیگانه‌هراسی که داریم ترسمان از خدای زنده است، چون او بسیار با ما متفاوته. او بلندمرتبه و متعاله.

یکی از جالبترین مطالعاتی که تا حالا داشتم و به شما پیشنهاد می‌کنم که با دقت بهش توجه کنید، کتابی است که در اوایل قرن بیستم توسط یک الهیدان آلمانی که انسان‌شناس هم بوده، بیرون آمد. نام این الهیدان، رودُلف اوتو بود، اون کتاب خیلی کوچکی نوشت، اما کتابی که بسیاری از الهیدانان آن را یکی از مهمترین کتابهای قرن بیستم میدونن. یک کتاب خیلی کوچک  با قطر کم که عنوان اصلیش هست: "Das Heilige" که به انگلیسی تحت عنوان "مفهوم تقدس" ترجمه شده. کاری که اوتو انجام داد و برام جالب بود، این بود که اون رفت به  و جاهای مختلف سفر کرد و مردمی را از فرهنگ­های مختلف،  بومی­ها، اروپایی­ها و اقوام مختلف بررسی کرد و سعی کرد تا ببینه که چه چیزی را در فرهنگ­هاشون مقدس می‌دونند. اونها را از لحاظ پدیدارشناسی مطالعه کرد تا ببینه واکنش­های معمولی انسان­ها نسبت به مقدس بودن چیه، بعد از انجام این مطالعه، سعی کرد تا جوهره‌ی تجربه‌ی آنها را از مقدس بودن پیدا کنه و به نتایجی هم رسید. یکی از نتایج - او عادت داشت برای توصیف این چیزها عباراتی را خلق کنه و - اگر از رودلف اوتو می‌پرسیدی، "دکتر اوتو مقدس یعنی چه؟" او این پاسخ را می‌داد: "قدوس یعنی میستِریوم تِرِمندِم  Mysterium Tremendum". من یک عبارت لاتین برای همه چیز دارم - Mysterium Tremendum.

حالا منظورش از این چی بود؟ اون گفت، تجربه‌ای که از مفهوم قدوس داریم، تجربه‌ای هستش از چیزی بسیار غریب و نمیشه به آن وارد شد و آن را کاملاً درک کرد. چیزیست اسرارآمیز، اما در عین حال قدرتمند  و این قدرت اسرارآمیز و مهیب، حسی از ترس را در ما ایجاد میکنه. توجه کنید به توصیفی که اوتو انجام میده و آن را سرّ ترسناک می­خونه. اون می‌گه: "این احساس زمان­هایی ممکنه مثل یک جزر و مد آرام، رفت و برگشت کنه، و با حالتی آرام از عمیق‌­های پرستش به ذهن نفوذ کنه؛ یا ممکنه به وضعیت ثابت و ماندگارتری در روح  برسه و مثل قبل، لرزان و پرتپش ادامه داشته باشه تا زمانی که سرانجام فروکش کنه، و شخص، حالت غیرمقدس و غیر مذهبی تجربیات روزانه را از سر بگیره."

آیا می تونید این را درک کنید؟ همه‏ی افراد توی  این سالن، لحظاتی  را که آبستن  درک حضور خدا بوده داشتند، آیا نداشتید؟ لحظاتی که بخشی از تجربیات روزمره و معمول زندگی ما نیستند. تجربیات عادی زندگی حتی برای سرسپرده ترین افراد مسیحی، اساساً غیرمذهبی و معمولی هستند. ما در هر ثانیه از زندگیمون، غرق در این حس عمیقِ بودن در حضور خدا نمی‌شیم، در عین حال هر مسیحی معنای داشتن زمانی با ارزش از درک حضور خدا را میدونه. "اما  این زودگذره، انگار یک دفعه یک انفجار در اعماق وجود با شدت بالا اتفاق می­افته و چیزی فوران می‌کنه، یا شخص را میبره به طرف هیجانات خیلی عجیب، اونو از خود بی خود میکنه و به یک سرخوشی میرسونه. شکلهای خارج از کنترل و شیطانی خودش را هم داره و می‌تونه مثل یک وحشت مهیب یا لرزیدن و چیزهای دیگه خودش را نشون بده." اوتو، حقایق را توضیح میده ،این که همه به یک شکل به این حضور مقدس پاسخ نمی‌دهند "بعضی­ها مثل دراویش با حرکات عجیب دور خودشون می‏چرخند، افرادی هم وارد یک حالت سکوت و تعمق محض میشوند.

اما چیزی که اتو در این بررسی از مفهوم مقدس، کشف کرد این بود: در میان تمام مردم، و در تمام تمدن­های گوناگون، واکنش اولیه انسان­ها به آنچه که مقدس می‌دونند  -مقدس بودن – واکنشی هست دوگانه. دوگانه به این معنا که ما احساسات متناقضی درباره‌ی تقدس داریم. چیزی درباره‌ی قدوسیت خدا وجود داره که ما را جذب خودش می‌کنه، اما چیزی هم درباره‌ی قدوسیت خدا وجود داره  که ما را پس می‌زنه و می‌ترسونه. از یک طرف ما رو شیدای خودش می­کنه، و از طرف دیگه ما را  به وحشت میندازه. آیا تا به‌حال به این فکر کردید که گاهی اوقات دوست داریم، خودمون، خودمان را بترسونیم؟ – بچه‌های کوچک دور هم جمع می‌شوند و داستانهایی درباره‌ی ارواح تعریف می‌کنند؟ تا حالا دیدید که این کار را بکنند؟

یادمه که وقتی پسرم کوچک بودش، می‌خواست که در جنگل پشت ساختمان لیگونیِر بخوابه. پس یکی از دانشجوهای کالج بهش گفت: "من تو را به اون جنگل می‌برم." و راه افتادند برن اونجا تا چادر بزنن. ساندویج و چراغ قوه و قمقه‌ی خودشون را برداشتند،  نیمه‌های شب بود که به اون بالا رسیدن. همون موقع  که کیسه­های خوابشون را بیرون میآوردن، پسرم به آن دانشجو گفت: "جو" او گفت: "بله". گفت: "برام از داستان ارواح تعریف کن،" پس جو شروع کرد به تعریف داستان مردی که جگرش را گم کرده بود، و از این سمت به اون سمت می‌رفت "جگرم را می‌خوام." و همه، این داستان ارواح را شنیده‌اند و پسرم هم گوش داد، و مجذوبش شد. و وقتی جو داستان را تمام کرد، پسرم بهش نگاه کرد و گفت: "جو؟" "شاید فکر خوبی نباشه که امشب بیرون بخوابیم." جو گفت: "نگران نباش، بگیر بخواب". بعد چند دقیقه‌ای ساکت بودند، پسرم تو اون دقایق فرصت داشت که افکارش را روی داستان ارواح، و  سر و صداهای جنگل، و صداهایی ناگهانیه شب متمرکز کنه.   ۱0 دقیقه بیشتر طول نکشید که اومدن پایین و در پشتی ما را می­زدند و می‏خواستند که بیان داخل.

اینو می‌دونید که مردم به Disney world در اورلاندو می‌رن و پول می‌دن تا بترسن؟ این عجیب نیست که ما همین نگرش دوگانه را نسبت به مفهوم تقدس هم داریم؟ دوست دارم آن برنامه قدیمی رادیویی را به‌یاد بیارم. بعضی از شما قدیمی­ها، آن روزهای شگفت‌انگیز قدیم را به‌خاطر دارید. زمانی که لون رنجر Lone Ranger سوار بر اسب در مسیر جاده می‌تاخت؛ یا بعد از ظهرها ، به نمایش­های رادیویی گوش می‌دادیم. آیا شما، خانمها این برنامه­ها را یادتون هست؟ دکتر مالونِ جوان و "ما پرکینز" و "هلن ترنت" و برنامه‌ی یکشنبه‌ی ارگیل و همسر پشت پرده – لاری به ماری گفت: "ماری" و ماری به لاری گفت: "لاری". به این چیزها گوش می‌دادیم. یادتون هست؟ خانواده‌ی پپر یانگ – چند نفر از شما به‌یادتون میاد؟ حیرت‌انگیز بودند.

شب­ها داستان­های ماجراجویانه را گوش می‌دادید مثل سوپرمن و بقیه. و در طول هفته، داستان­های دزد و پلیس­، ماجراهای گانگستری، آقای کینگ و ردیابی گمشدگان را داشتیم، و یه فیلم ترسناک بود – یا در واقع یه برنامه‌ی ترسناک – به نام "مردد." اما ترسناکترین برنامه در میان تمام برنامه‌های ترسناک رادیویی دهه‌ی چهل، یکشنبه شب­ها پخش می‌شد؛ این برنامه، با صدای غژغژ باز شدن دری چوبی که به‌همراه اکو بود شروع می­شد، در باز می‌شد و قبل از شروع برنامه مو به تنتون سیخ شده بود. و صدای مردی روی همه آن صداها شنیده می‌شد که می‌گفت:"Inner Sanctum" ، چند نفر از شما آنرا یادتون هست؟ بسیار خوب؟ منظورم اینه که لازم نبود حتی داستان را شروع کنند، و همه قبل از اون  ترسیده بودند. Inner sanctum (اینر سَنکتم) به چه معناست؟ معنای لغویش می‌شه «درون مقدس.»

می‌بینید که چطور نابغه‌های بازاریابی در دنیای سرگرمی‌ها به نوعی کشف کرده‌اند که وحشتناکترین چیزی که می‌توانند برای مردم تولید کنند این است که آنها را در معرض برنامه‌ای درباره‌ی تقدس قرار بدهند. به همین خاطره که ما تمایل داریم که فاصله‌ی خودمان را از خدا حفظ کنیم و فاصله‌ای امن ایجاد کنیم چون حتی اگر از یک طرف مجذوبش بشیم، از طرف دیگه از آن فاصله می‌گیریم. قصد دارم در جلسه بعدی‌مون درباره‌ی این موضوع صحبت کنم که چطور، قدوسیت خودش را عیناً و به‌طور خاص در زندگی عیسی آشکار کرد و مردم هم به سمت او کشیده می‌شدند و هم از او وحشت داشتند. با این وجود، این چیزیه که ما از آن می‌ترسیم و در عین حال، در قلب شخصیت خداست و عزیزان درک این برای ما در عهد جدید در اولویت یادگیری قرار گرفته است.

از دانشجوهام در مدرسه الهیات، سوال ساده‌ای از کتاب مقدس پرسیدم. گفتم: "همه‏ی شما دعای ربانی را می­دونید و  این که دعای ربانی را میشه از لحاظ ادبی به سه قسمت تقسیم کرد: از خطاب رسمی  به درخواست­ها و بعد خاتمه." از دانشجوهام پرسیدم: "اولین درخواست در دعای ربانی چیه؟" می‌دونید چیه؟ بلند جواب ندید، فقط توی ذهن خودمون جواب بدهیم. می‌دونید اولین درخواست در دعای ربانی چیه؟ صحنه را به یاد بیارید: شاگردان مسیح، شاهد قدرت عیجب او بودند، اونها اومدند پیش مسیح. در حالی که متوجه‏ی ارتباط بین قدرت و سرسپردگی مسیح در دعا شده بودند؛ پیش مسیح اومدند و گفتند: "عیسی، دعا کردن را به ما بیاموز." او گفت: "باشه، به شما طرز دعا کردن را یاد میدهم.  وقتی که دعا می‌کنید، می‌خواهم که این طور دعا کنید: ای پدر ما که در آسمانی." ادامه‌اش؟ "نام تو مقدس باد." خب سوال اینجاست که آیا "نام تو مقدس باد،" بخشی از خطاب رسمی هستش، یا "نام تو مقدس باد،" اولین درخواسته؟ اگر بخشی از خطاب رسمی بود، عیسی این‌طور می‌گفت: "وقتی دعا می‌کنید، این را بگویید: ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدس است." اما او اینطور نگفت. او گفت: "وقتی که دعا می‌کنید، می‌خواهم این را دعا کنید: اولین چیزی که می‌خواهم دعا کنید وقتی که زانو می‌زنید، اینه که با نام خدا به‌عنوان نام مقدس برخورد بشه." کتاب مقدس مکرراً درباره‌ی خدا می‌گه که "نام او قدوس است."

یه سوال کوچک دیگه از دانشجوهام پرسیدم: گفتم: "فرض کنید در این روز و دوران در ایالات متحده‌ی امریکا چنان حجمی از وضع قوانین جدید در کشور داشته باشیم که هیچ‌کس نتونه تمام قوانین جدیدی را که هر ساله به کتاب­های قانون اضافه می‌شوند انجام بده. فرض کنید شخصی جلو می‌آمد و می‌گفت: "ما می‌خواهیم همه چیز را دوباره از  نو شروع کنیم." می‌خواهیم تمام حقوق‌دانان، تمام قوانین و حتی قانون اساسی را دور بیاندازیم و از نو شروع کنیم. اما وظیفه‌ی شما اینه که قانون اساسی جدیدی را بنویسید. وظیفه‌تان اینه که قانون ده ماده‌ای جدیدی را بنویسید و برنامه این طور هست که: که تمام قوانین آینده در تاریخ این کشور بر اساس مطابقتشان با ده قانونی که وضع می‌کنید قضاوت بشه. پس فقط ده تا قانون دارید که توی کتابها قرار بدهید. این ده تا چه خواهند بود؟ چند تا از شما یکی از این ده تا را به "طمع نداشتن" اختصاص خواهید داد؟ چند نفر از شما در ده قانونتون، این قانون را قرار می‌دید که فرزندان باید به والدینشان احترام بگذارند و از آنها اطاعت کنند. اکثر شما احتمالاً قانونی را برای ممنوعیت قتل و دزدی قرار خواهید داد، اما آیا کسی از شماها یکی از ده قانون را به این اختصاص خواهید داد که به عنوان قانون مطلق در کل کشور هیچکس، هرگز و هرگز، حق نداشته باشه تا نام خدا را به باطل ببره؟ خانمها و آقایان، وقتی که خدا قانون اساسی را برای یک حکومت ملی نوشت، اون ده قانون برتر را مقرر کرد. آیا شگفت‌انگیز نیست؟

چند سال پیش مطلب حیرت‌انگیزی در مجله‌ی تایمز خواندم درباره‌ی حادثه‌ای که در Maryland(مریلند)  رخ داد. یک راننده‌ی کامیون به‌خاطر مستی و رفتار آشوبگرانه دستگیر شده بود. و وقتی افسرهای پلیس آمدند تا دستگیرش کنند، راننده کامیون آنقدر بدزبان بود که پلیس­ها به هنگام بردن او به کلانتری خشمگین بودند و می‌خواستند تا می‌تونند به جرم او اضافه کنند. بعد اون را پیش قاضی بردند و درباره‌ی تمام بی‌احترامی‌هایی که راننده کامیون در مسیر به پلیس کرده بود، صحبت کردند. خب برای تخلف اخلال در نظم، شدیدترین حکمی که قاضی تونست براش ببره، ۱۰۰ دلار جریمه و 30 روز زندان بود، اما قاضی می‏خواست با قوانین اون شخص را میخکوب کنه، برای همین به یک قانون قدیمی رجوع کرد که هرگز لغو نشده بود و هنوز در کتابهای قانون Maryland(مریلند)  وجود داشت ، قانون منع  کفرگویی آشکار ، و مجازات کفرگویی در  ملا عام 30 روز زندان و ۱۰۰ دلار جریمه‌ بود. پس قاضی برای راننده کامیون، ۲۰۰ دلار جریمه و ۶۰ روز حبس برید، و این شد سرمقاله‌ی مجله‌ی تامیز چون که ویراستار تایمز سخت عصبانی شده بود که در این عصر و روزگار کسی مجازات بی‌رحمانه و نامتعارف پرداخت ۱۰۰ دلار جریمه و ۳۰ روز حبس را صرفاً به‌خاطر کفرگویی به نام مقدس خدا تحمل کنه.

ما راه درازی را طی کردیم. ۲۲ سال پیش استفاده از واژه‌ی "باکره" در تلویزیون ممنوع بود، چون خیلی تحریک کننده و وسوسه آمیز بود. در زمان ما سانسور، آنقدر تغییر کرده که به راحتی بدون هیچ اشکالی حرفهای شهوانی ، بی ادبانه و کفر آمیز مورد استفاده قرار میگیره. اما همچنان قوانین و مقرراتی برای پخش تلویزیونی وجود داره که استفاده از زبان زشت جنسی و هرزه‌گویی را منع می‌کنه، اما با این حال در تلویزیون منعی برای استفاده‏ از اسم خدا به صورت متداول  برای لعنت کردن دیگران وجود نداره.

عیسی گفت: می‌دانید از شما می‌خواهم برای چه موضوعی دعاکنید؟ از شما می‌خواهم دعا کنید که نام پدرم مقدس شمرده بشه. ببینید، بعد می‌خواهم بگویید که پادشاهی تو بیاید؛ اراده‌ی تو چنانکه در آسمان انجام می‌شود، بر زمین نیز به انجام رسد. پس چیزی را که می‌خواهم قومم دعا کنند اینه که سلطنت، حاکمیت مطلق و اقتدارم به عنوان پادشاه در این جهان تکریم و شناخته بشه و مردم اراده‌ی من را در این سیاره انجام بدهند همونطور که فرشتگان در آسمان همین الان مطیع اراده‌ام هستند." خب، عیسی اینطور نمیگه، اما من مطمئن هستم که یک رشد قابل فهم در اینجا هست. فکر نمی‌کنم که پادشاهی خدا هرگز بر این زمین بیاید یا اراده‌ی خدا هرگز بر این زمین انجام شود مگر اینکه نام خدا توسط قومش محترم شمرده بشه. چطور ممکنه که مردم، به پادشاهی احترام بگذارند که هم زمان اسم اون را دارند بی حرمت میکنند؟ خب، این درباره‌ی این موضوع نیست که یهودیان نامی را به شکل طلسم داشتند یا اینکه باور داشته باشند جادویی با تکرار یک کلمه همراهه، آنها این را همانطور که منظور خدا بود درک میکردند: که اگر ما بی تفاوت باشیم،  و  دید ما به اسم خدا جدی نباشه  میتونه عمیق تر از هر چیزی در ابراز نام خداوند و نگرش ما به اون دیده بشه.

بگذارید به شکل درستی این را عنوان کنم: اگر نام خدا را به‌عنوان کلمه‌ی رایج یک لعنت استفاده کنید، شما از ریشه یک کفرگو هستید. هیچ احترامی برای قدوسیت خدا قائل نیستید، تشویقتان می‌کنم پیش از آنکه اجازه بدهید بار دیگه این کلمه‌، بیهوده از دهانتان خارج بشه، اول فکر کنید چون خدا بی‌حرمت شدن نامش را تحمل نخواهد کرد. او آن را در ده قانون برترش قرار داد، پس عیسی می‌گوید که دعا کنید که نام خدا مقدس باشد، یعنی به‌عنوان نامی متفاوت با آن برخورد بشه، به‌عنوان نامی خاص، خارق‌العاده و بلندمرتبه. وقتی ما خوانده شده‌ایم که مقدس باشیم، خوانده شده‌ایم که متفاوت باشیم. خوانده شده‌ایم که شهادت بدهیم به طریقی که در خداوند یافت میشه، طریقی که ما را به سمت معنای دوم تقدس میبره یعنی عدالت. وقتی خدا می‌گوید، "مقدس باشید زیرا که من قدوسم،" او داره می‌گه:" متفاوت از استانداردهای معمول این دنیا باشید. من می‌خواهم  شما مفهوم عدالت را در این دنیا ابراز کرده و آن را نشان بدهید." این وظیفه‌ی مسیحیانه: که شخصیت خدا را به دنیای در حال مرگ، بازتاب داده و منعکس کنند. بیایید دعا کنیم.

ای پدر ما، دوباره از تو برای بی حرمت کردن نامت در حرفها و افکار و اعمالمون طالب بخشش هستیم.  از تو میطلبیم تا به ما یک احترام مقدس نسبت به خودت عطا کنی ، تا در این دنیا بتوانیم تا حد و اندازه‌ای تجلی پادشاهی‌ات و تحقق اراده‌ات را ببینیم. زیرا در نام مسیح می‌طلبیم. آمین.