مزمور ۱۲۷: محبوب خداوند
حالا به کتاب پنجم مزامیر میرسیم، جاییکه همهچیز آشکار و برطرف میشه، یا حداقل همهچیز خلاصه میشه. این کتاب شگفتانگیز، مدت زیادی توجهام رو جلب کرد و احساس میکنم حداقل تا حدودی اتفاقات کتاب پنجمِ مزامیر رو درک کردم. ما پادشاهی و پادشاه رو در کتاب اول و دوم داشتیم. بحران پادشاه و پادشاهی رو در کتاب سوم داشتیم.
بعد، راهحل و تسلّی رو در کتاب چهارم داشتیم؛ و حالا انگار ویراستار کتاب مزامیر؛ واقعاً دربارهی ویراستار صحبت نکردیم؛ چیزهای زیادی دربارهی ویراستار نمیدونیم؛ اما یه نفر این مزامیر رو در شکلِ نهاییشون کنار هم گذاشته و من معتقدم یه هدف واقعی از نحوهی تنظیمشون داشته. ویراستار در کتاب پنجمِ مزامیر، با این کلام شروع میکنه، «خدا قوم خودش و پادشاهش رو احیا میکنه.»
اینو در مزمور 105 میبینیم، یه مزمور فوقالعاده دربارهی احیای قوم. وعد یه سِری مزامیر رو دربارهی پادشاه داریم که در چالشهای همیشگی و در جلالشه. مزمور 110 در این قسمته و دربارهی پسر بزرگتر داودِ بزرگ صحبت میکنه؛ این مشخصاً انتظار برای اومدنِ مسیحه. بعد در مزمور 113، معتقدم که خلاصهی تاریخچهی اسرائیل رو داریم.
پس مزمور 113-118، «ستایشِ مصری» نامیده شده. اینها مزامیری هستند که یهودیان تا امروز، موقعِ صرفِ شام پسح میخونند، پس این مزامیر، انعکاسی از رهایی از مصره که توسط خدا انجام شد. بعد به مزمور 119 میرسیم. چیزی که اکثر افراد دربارهی مزمور 119 میدونن، طولانی بودنِ اونه.
وقتی ما کتابمقدس رو بعد از غذا خوردن میخوندیم، وقتی میپرسیدم: «دوست دارید کدوم مزمور رو بخونیم؟» دخترم بهسرعت جواب میداد؛ در واقع، میدونست که باید مزمور 117 رو بخونیم، چون این کوتاهترین مزمورِ کتاب مزامیره؛ اما علاوه بر اینکه مزمور 119، طولانیترین مزمور در کتاب مزامیره، این یه انعکاس عالی، گرامیداشت عالی، خوشی عالی در شریعت خداست. این باید چی رو به ما یادآوری کُنه؟
اینکه اسرائیل با خروج از مصر، به سینا میرِسه، جایی که شریعت اعطا شد. پس به نظرم، انعکاس اعطای شریعت رو در مزمور 119 داریم. بعد به چیزی میرسیم که بهعنوان مزامیر صعود شناخته شده؛ سرودهای صعود؛ یعنی سرودهای مربوط به الزام اسرائیل که سالانه سه بار برای پرستش به اورشلیم بِرَن. اینها مزامیر زیارتی هستند. مزامیر شادمانی برای حضور یافتن در اورشلیم.
اینها مزامیر برکت از خونهی خداونده. پس مزمور 120-134، سرودهای صعود در اورشلیمه. پس از مصر، به سینا، به سرزمین وعده و پایتخت بزرگ رفتیم. بعد مزمور 135-137 به چالش اسرائیل برمیگرده و حقیقتاً تبعید اسرائیل در مزمور 137 هست.
بعد به مزمور 138-145 میرسیم که مزامیر داودی هستند. در اوایل کتاب پنجم هم مزامیر داودی رو داشتیم، اما مزامیر داودی دربارهی احیای پادشاه و پادشاهی صحبت میکنند؛ بحران کتاب سوم برطرف شد. حالا اگه باهوش باشید، میدونید که بیش از 145 مزمور در کتاب مزامیره.
پنج مزمور دیگه هم هست، با اینها چی کار کنیم؟ خُب، دفعهی بعد بِهِشون مراجعه میکنیم؛ اما این دفعه میخوام با همدیگه به یکی از سرودهای صعود رسیدگی کنیم (بهتره بگیم صعودها)، مزمور 127. همونطور که گفتم ظاهراً این مزامیر دربارهی الزام اسرائیل برای رفتن به اورشلیمه که سه بار در سال برای پرستش میرفتند.
میدونید، این فرمانِ بزرگ خداوند به اسرائیل بود. اگرچه اسرائیل، کشور بزرگی نبود، سالی سه بار، سفر کردن به اورشلیم و ترکِ خانواده، مزرعه، کار؛ سفری که شاید برای خانوادههایی که در دوردستها زندگی میکردند، چند روز طول میکشید؛ این یه فرمان بود و خداوند در این سرودهای صعود نشون میده که این برکت برای ملتی بود که کنارِ هم جمع بِشَن و بدونند که قومِ واحدِ خدا هستند.
دورِ پادشاه جمع بِشَن و بدونند که خدا یه پادشاه بِهِشون داده، در معبد جمع بِشَن تا توسط کاهنان خدا برکت بگیرند، بدونند که یه خدا و یه برکت هست. این لحظهی برجسته و بسیار مهمی در هویت و تجربهی اسرائیله. یکی از مزامیری که در واقع، اینو برای قوم خدا تجلیل میکُنه و حقیقت زندگیشون با خدا و با همدیگه رو ابراز میکُنه، مزمور 127 هست.
رسیدگی به هرکدوم از این مزامیر، برکت زیادی به همراه داره، اما این به دلایل مختلف، برای من جالبه. یکی از اونها که تا حالا باید حدس زده باشید، اینه که این مزمورِ مرکزی سرودهای صعوده. من بهنوعی در مورد این نکته، دیدگاه خیلی قدرتمندی دارم.
پس اینجا یه مرکزیتی هست و خیلی عجیب نیست که بخشی از این مرکزیت توسط نویسندهی این مزمور تأکید شده. نویسندهی این مزمور، سلیمانه.
دو تا از مزامیرِ کتاب مزامیر به سلیمان نسبت داده شده؛ مزمور 72 در پایان کتاب دوم که دربارهی سلطنت جهانی پادشاه و پادشاهی صحبت میکُنه. حالا اینجا، این مزمور برکت در اورشلیمه و بهنوعی، درسته که سلیمان در مرکز این مسائل باشه، چون اگرچه سلیمان قصوراتی داشت، اما واقعاً میتونیم بگیم سلطنت سلیمان تا اومدنِ عیسی، بیشترین جلالِ پادشاهی داودی رو نشون داد. او بر کلِ این ملت سلطنت کرد.
با ثروت و شکوه زیاد سلطنت کرد. پس بهنوعی، نمایندهی شکوه و جلال مسیح در جلال زمینی سلیمانه و به نظرم، این در نگارشِ مزمور 72 و اینجا در نگارش مزمور 127 منعکس شده. این انعکاسی از سهمِ سلیمان در وفاداریه؛ اینکه همهی قوت و جلال، ثروت و موفقیت پادشاه خدا، واقعاً از خدا میآد. پس این یه مزمور نسبتاً آشناست. یه مزمور خیلی زیباست.
«اگر خداوند خانه را بنا نکند، بنایانش زحمت بیفایده میکشند. اگر خداوند شهر را پاسبانی نکند، پاسبانان بیفایده پاسبانی میکنند. بیفایده است که شما صبح زود برمیخیزید و شب دیر میخوابید و نان مشقت را میخورید. همچنان محبوبان خویش را خواب میبخشد.»
این یه تصویر زیباست، دعوت به تنبلی نیست، دعوت به بیتحرکی نیست، بلکه دعوت به تشخیص این موضوعه که اگه خداوند برای ما و در ما و با ما کار نَکنه، همهی تلاشهامون بیفایده خواهد بود. اینجا از این موضوع تجلیل میکُنه. در رابطه با خونه، اینو تحسین میکُنه. حالا اینجا شاید عمداً مُبهم صحبت میکُنه.
خونه میتونه خانواده و منزل باشه و احتمالاً تا حدودی مفهومش اینه؛ اما خونه میتونه اشاره به کاخ پادشاه هم باشه و میتونه اشاره به معبد، بهعنوان خونهی خدا باشه. پس چیزهای زیادی اینجاست. در مورد اورشلیم، خونهی قوم، خونهی پادشاه و خونهی خداست؛ و همهی اینها توسط قوم خدا بنا شدند، اما هیچکدوم از اونها پایدار نخواهند موند، مگر اینکه خداوند در اونها باشه.
پس مزمورنویس به کلِّ شهر فکر میکُنه. یادتونه که قبلاً کمی دربارهی مزمور 48 صحبت کردیم. میدونید، به اطرافِ کاخهاش برید، حصارهاش رو بهخوبی مشخص کنید. این تجلیل از دیوارها و قلعهها و برجهای اورشلیمه، دربارهی استحکام اورشلیمه. اینجا یه شهر مستحکم با یه پاسبان قدرتمند داریم؛ اما کارِ پاسبان بیفایدهاَس، اگه خداوند پاسبانی نَکُنه. مردم این شهر، مردم این کشور، باید سخت کار کنند. اونها صبح زود بیدار میشَن، دیر به خواب میرَن و گاهی با تشویش تلاش میکنند. من مطمئنم که شما هرگز اینو تجربه نکردید، هرگز در زندگیتون مشوّش نَشُدید؛ اما اینجا مزمورنویس متوجه میشه که مردم با تشویش کار میکنند.
شما به جماعت بزرگِ کشاورزان فکر میکنید، اونها نگرانِ آبوهوا هستند. آیا بارون میآد؟ خیلی زود میآد؟ خیلی دیر میآد؟ خیلی شدید میآد؟ خیلی ضعیف میآد؟ من بهعنوان کسی که اهل کالیفرنیا هستم، میدونم که وقتی بارندگی نیست، چقدر نگرانکنندهاَس. اینجا اینو در نظر داره.
اینکه میتونید واقعاً بهعنوان کشاورز، سخت کار کنید و بعضی سالها، کارِتون هیچ ثمری نداره و این مشوّشکنندهاَس، اما مزمورنویس اعتراف میکُنه که میتونند در خداوند آروم باشند. میتونند به خداوند اعتماد کنند. میتونند در خداوند برکت بیابند.
برای من جالبه که وسطِ این مزمور، این عبارته: «همچنان محبوبان خویش را خواب میبخشد.» خداوند چیزهای زیادی به ما میده، اما یکی از چیزهایی که بِهِمون میده، استراحته. او ما رو متبارک میکُنه و خواب میتونه نمادی از این در زندگیمون باشه؛ طراوت، تازگی، شاید فرار؛ اما بههرحال، خواب، چه برکت بزرگی از جانب خداونده. بعضی از مترجمها پیشنهاد کردند که میشه اینطوری ترجمه کرد: «همچنان به محبوبان خویش حتی در زمانی که خواب هستند، عطا میکند.» این واقعاً خوبه، اما به نظرم درست نیست. به نظرم، ترجمهی اینجا درسته، اینکه او به محبوبان خویش خواب میبخشد.
بعد تصویر زندگی قوم رو با همدیگه نشون میده. اونها با هم خونه میسازند، با هم یه شهر میسازند. با هم کار میکنند و برکت خانواده رو از جانب خداوند تجربه میکنند: «اینک پسران میراث از جانب خداوند میباشند و ثمره رحم، اجرتی از اوست.» این در زندگی اسرائیل، بسیار مهم بود. زندگی ادامه داشت، خانواده ادامه داشت، درحالیکه منتظرِ مسیحا بودند، خانواده به زندگیاش ادامه میداد و خانواده از بین نمیرفت. میدونید، کشاورزها شدیداً به بچه نیاز داشتند تا در زمین کار کنند. میدونید، این فقط یه اقدامِ عاشقونه و احساسی نبود. بچهها برای کمک به کارِ مزرعه و بعد، مراقبت از والدین در سنّ پیری، واقعاً ضروری بودند. پس همونطور که گفتم، میراث بودنِ بچهها، فقط یه موضوع احساسی نیست، بلکه برکت ضروری زندگیه.
ما فراموش میکنیم که تا همین اواخر، مرگومیرِ کودکان خیلی بالا بود. مطالعات من از قرن هفدهمه، اما واقعاً تفاوت زیادی با قرنهای قبل از اون نداره؛ خیلی از خانوادهها، 10، 12، 15 تا بچه داشتند و شاید فقط دوتاشون به سنّ بلوغ میرسیدند، شاید حتی اینقدر هم نبود.
خیلی وقتها، در اون زمان، یادمه حداقل یه موّرخ استدلال میکرد که امید به زندگی یا میانگینِ یه ازدواج، دوازده سال بود. دلیلش این بود که خیلی از خانمها موقعِ زایمان میمُردند. اشعار خیلی جالبی از قرن هفدهم هست که خانمها باردار میشدند و واکنش اصلیشون ترس بود.
آیا بعد از زایمان زنده میمونم؟ چون بعد از زایمان، بهخاطر خونریزی میمُردند یا به یه نوع عفونت مبتلا میشدند. اگه دکتر میاومد، بدتر میشد، چون تا اواخر قرنِ نوزدهم، دکترها هیچوقت دستشون رو نمیشُستند. پس ترکیب خونریزی و عفونت، بدین معنا بود که بسیاری از خانمها موقعِ زایمان میمُردند.
این یکی از دلایلی بود که کل زندگیِ زناشویی، بهنوعی یه قرارداد بود، نه احساسات. کشاورزی که همسرش رو از دست میداد و او رو با دو یا سه تا بچهی کوچیک تنها میذاشت، غالباً بعد از چند روز دوباره ازدواج میکرد، چون نمیتونست بهتنهایی، کشاورزی کُنه و بچهها رو زنده نگه داره. این ضرورتاً بیاحترامی به همسر اولش نبود؛ این الزامی برای زنده نگهداشتنِ بچهها بود.
پس وقتی این مزامیر رو میخونیم، نباید بیش از حدّ احساساتی برخورد کنیم؛ وقتی میگه فرزندان میراثی از جانب خداوندند، واقعاً منظورش همین بود. اونها بخشی از ماهیت بقا در مردم هستند.
«مثل تیرها در دست مرد زورآور، همچنان هستند پسران جوانی.» اونها مدافع شما هستند. برای تداوم زندگی، ضروریاند. «خوشابحال کسی که ترکش خود را از ایشان پر کرده است. خجل نخواهند شد بلکه با دشمنان، در دروازه سخن خواهند راند.» باید از این خونهای که بنا میکنند، شهری که بنا میکنند، دفاع بِشه. فرزندان بهعنوان پاداش، بخشی از این مدافعین هستند. پس این تصویر برکت خدا بر اسرائیله. برکت بر خونه، برکت بر خانواده، برکت بر کار، برکت بر پایتختشون، هم بهلحاظ اهمیت سیاسی و هم اهمیت روحانی. این واقعاً گرامیداشتِ سلیمانه؛ شاید از خونهاش به خونهی خدا که سلیمان بنا کرده بود، نگاه میکرد و از کاری که خداوند انجام داده بود، لذت میبرد.
به نظرم، واقعاً چیزهای مطبوع کوچیکی اینجاست که شگفتانگیزه. مزمور مرکزی، یه آیهی مرکزی داره، «همچنان محبوبان خویش را خواب میبخشد.» خداوند دوباره یه اسمی به سلیمان داد، نمیدونم یادتونه یا نه. داود، اسمِ او رو سلیمان گذاشت که ظاهراً برگرفته از کلمهی عبریِ شالوم، بهمعنای «صلح و آرامش» هست. شاید سلیمان بهمعنای «آرامشبخش» باشه. البته این درسته، چون یادتونه که داود اجازه نداشت معبد خداوند رو بِسازه، چون اهلِ خشونت بود؛ پس پادشاهی سلیمان باید با ویژگی صلح و آرامش شناخته میشد.
پس اسمی به سلیمان داده شد که ظاهراً مفهوم خواب رو منعکس میکُنه؛ اما خداوند در یه مقطعی به سلیمان نگاه کرد و یه اسمِ دیگه بِهِش داد. اینو در دوم سموئیل میبینیم. اسمی که خداوند به سلیمان داد، یدیدیا بود. گاهی در زمان قدیم، یدیدیا اسمی بود که در آمریکا روی بچهها میذاشتند، دیگه این کار رو نمیکنند. من دیگه با یدیدیاهای زیادی ملاقات نمیکنم؛ اما میدونید معنی یدیدیا در عبری چیه؟ یعنی «محبوبِ خداوند». پس به نظرم، سلیمان اینجا، در وسط این مزمور، کمی به خودش اشاره میکنه. خداوند به محبوبِ خویش، به یدیدیای خویش، خواب میبخشد.
پس سلیمان به برکت کلی خداوند به قومش توجه میکنه، اما به نظرم، سلیمان بهنوعی خودش رو در مرکز این مزمور میذاره. به نظرم، این برای ما، نشونهی دیگهای از اینه که پادشاهی برای کتاب مزامیر بسیار مهمه. خدا میخواد قومش همیشه به پادشاه و عملکرد نمایندگیاش برای اونها فکر کنند. در دنیای باستان، بهطورکلی بخت و اقبال یه قوم با پادشاهشون کم و زیاد میشد. اگه پادشاه شکست میخورد، مردم شکست میخوردند. در واقع، خدا میگه به نظرم این بهطور خاص، در مورد قومش صدق میکُنه. چون پادشاه او برای کلّ تاریخ فدیه، مهمه؛ و پادشاهی استوار میمونه تا سعی کُنه نمایندهی چیزی باشه که خدا نهایتاً با فدیهی قومش در پادشاهیاش انجام میده.
پس وقتی سلیمان توجه رو به خودش جلب میکُنه، این کاملاً خودمحور نیست، بلکه باید توجه رو به کسی جلب کُنه که محبوبِ خدا خواهد بود، «این است پسر حبیب من که از او خشنودم.» اینو پدر دربارهی عیسی میگه. البته، ما میدونیم که سلیمان در قسمتی از زندگیاش، به خداوند وفادار بود؛ اما این رو هم میدونیم که سلیمان در سنّ پیری، دچار مشکل شد. بهنوعی، جالبه که اینو با چیزی مقایسه کنیم که خداوند به پادشاه در تثنیه باب 7 فرمان داده. یادتونه که همهی ما تثنیه رو مطالعه میکنیم تا حرف خداوند رو در مورد پادشاه در تثنیه به یاد بیاریم تا اونو با رفتار واقعی سلیمان مقایسه کنیم. تثنیه میگه پادشاه نباید یه خارجی باشه، اما سلیمان با زنهای خارجی زیادی ازدواج کرد و با بُتپرستی بهخاطرِ زنهای خارجی، دچار دردسرهای زیادی شد. تثنیه میگه پادشاه نباید اسبهای زیادی داشته باشه، اما سلیمان اسبهای زیادی داشت.
من دقیقاً مطمئن نیستم که چرا خداوند این قانون رو گذاشت. شاید بهخاطر اینکه پادشاه نمیتونست بهجای خداوند، به پاهای اسب اعتماد کُنه؛ اما بههرحال، سلیمان به این شریعت بیحرمتی کرد. تثنیه 17 گفت پادشاه نباید زنهای زیادی داشته باشه. سلیمان، زنهای خیلی زیادی داشت. حالا آیا این بیحرمتی اساسی به شریعته که وقتی اجازه ندارید زنهای زیادی داشته باشید، زنهای زیادی بگیرید؟ به نظرم این بیحرمتی به شریعته و شاید اساسی نباشه.
تثنیه بهطور خاص میگه پادشاه نباید زنهای زیادی داشته باشه، چون قلبش از خداوند دور میشه. بهطور خاص در اول پادشاهان 11 به ما میگه قلب سلیمان از طریق این زنهای خارجی، از خداوند دور شد. به پادشاه گفته بود که طلا و نقرهی زیادی نداشته باشه، اما سلیمان ثروت زیادی داشت.
همهی اینها میگه سلیمان نتونست اون پادشاهی باشه که به همهی کلماتی که از دهان خدا خارج شد، گوش کُنه. او حتی در قصوراتش، به پادشاهی اشاره میکنه که نهایتاً اسرائیل بِهِش نیاز داره، پادشاهی که نهایتاً فقط در شخصِ عیسی مسیح میآد. به همین دلیل، دو انجیلِ متی و لوقا، زمانی رو اختصاص داده و نشون میده که عیسی از نسل داود اومده. این برای تاریخ فدیه مهمه، اینکه عیسی یکدفعه از یه جای ناشناخته نمیآد، بلکه دقیقاً تحقق حقیقی، تحقق خالصانهی همهی چیزهایی هست که بِهِشون اشاره شده و این در تمام مطالب مربوط به پادشاه پیشبینی شده بود.
پس در واقع، عیسی خونه رو بنا میکُنه. در واقع، عیسی خانواده رو برکت میده. در واقع، عیسی از شهر پاسبانی میکُنه. در واقع، عیسی قومش رو با سعادت و محافظت، برکت میده. پس این مزامیر در هر مقطعی، واقعاً با عیسی در ارتباطه. حالا یه گروهی فقط مزامیر رو بهعنوان سرود میخونند.
یکی از انتقادهای رایج دربارهی این افراد اینه: «اما شما عیسی رو در مزامیر ندارید.» برای من جالبه که مثلاً لوتر که منحصراً مزامیر رو بهعنوان سرود نمیخوند، گفت: «هیچ کتابی مثلِ کتابِ مزامیر، در کتابمقدس، بهطور کامل دربارهی مرگ و رستاخیز عیسی صحبت نمیکُنه.» همچنین برای من جالبه که یه نفر سالها پیش به من گفت: «به نظرت، هَندِل مسیحا دربارهی عیساست؟» به نظرم، تقریباً بهراحتی میشه از این دفاع کرد. در واقع، بهسختی میتونیم فکر کنیم که یه قطعه موسیقی، پُرجلالتر و بیشتر از این بتونه به عیسی اشاره کُنه و به ما کمک کُنه که عیسی رو کاملاً درک کنیم، درحالیکه کلمهی عیسی در مسیحا دیده نمیشه؛ اما نمیتونید بگید این عاری از مسیحه.
پس کتاب مزامیر در هر مقطعی، پُر از عیساست. عیسی، خدایی که ما رو دوست داره و محافظت میکُنه؛ عیسی، پادشاهی که نمایندهی ماست و ما رو نزد پدر میبَره. پس این فقط یه برکت پُرجلال در همهی قسمتهاست. پس در خاتمه، این مزمور، تسلّی زیادی به ما میده. «همچنان محبوبان خویش را خواب میبخشد.» یعنی او سلیمان را خواب میبخشد، عیسی را خواب میبخشد، ما را در آن محبوب خواب میبخشد. این شگفتانگیزه. ممنونم.