شناخت حقیقت
28 ژوئن 2021کفارهی محدود
23 آگوست 2021رهبری با اعتقاد راسخ
وقتی رهبر وارد اتاق میشود، بهتر است اشتیاق به راستی نیز به همراه او وارد شود. رهبری صحیح از خلاء ایجاد نمیشود. رهبری با اعتقاد راسخ بسیار با اهمیت است، با اعتقادی عمیق. این ویژگی رهبری از عمیقترین باورهایی سرچشمه میگیرد که هویتمان را شکل میدهند و باورمان را درباره مسائل پدید میآورند. عقاید فقط باورها نیستند. یعنی صرفاً باورهایی نیستند که نزد خود نگه میداریم. عقاید ما را در چنگالشان نگه میدارند. فارق از این باورهای اساسی این اعتقاد نمیدانستیم چه کسی هستیم و بدون آنها قادر به رهبری نیستیم.
رهبران مسیحی میدانند که این اعتقاد راسخ بر ایمان و شاگرد بودن ما امری حیاتی است. تجربهی مسیحیتمان با ایمان آغاز میشود. شناخته شدهترین آیه در عهد جدید یوحنا ۳: ۱۶ است، و به ما میگوید که خدا، عیسی مسیح یگانه پسرش را فرستاده است، «تا هر که بر او ایمان آورد، هلاک نگردد بلکه حیات جاودانی یابد.» وقتی پولس و سیلاس به زندانبان هراسیدهشان گفتند چگونه میتواند جانش را نجات دهد، لحنشان قوی و تزلزلناپذیر بود: «گفتند، به خداوند عیسی مسیح ایمان آور که تو و اهل خانهات نجات خواهید یافت.» (اعمال رسولان ۱۶: ۳۱)
فرمان به ایمان آوردن از اصول کتاب مقدس است. مسیحیت بر حقایقی مبرهن و غیر قابل مذاکره بنا شده است و پس از بازشناختناین حقایق توسط شخص، آنها به باورها بدل میشوند. باورهایی که لنگری به جهت ایمانمان گشته، آنهایی که مشتاقانه و شخصاً به آنها پایبندیم و اینها عقاید راسخ ماست. آنقدر که پیرو ایمانیم، پیرو باور نیستیم. به انجیل باور داریم و به مسیح ایمان داریم. باورهایمان ماهیت دارند و ایمانمان یک هدف دارد.
به زبان ساده اعتقاد یعنی باور به چیزی که کامل متقاعدمان میکند. منظورم این نیست که صرفاً باور داریم مجموعهای از گفتهها حقیقتند، بلکه متقاعد شدهایم که این حقایق ضروریند و زندگی را تغییر میدهند. ما از این حقایق بیبهرهایم و حاضریم برایشان بمیریم.
پطرس و یوحنا را در نظر آورید، دو رسولی که تنها چند روز پس از مرگ و رستاخیز مسیح شجاعت یافتند به شورای سنهدرین با دیده تحقیر بنگرند و از دستورشان مبنی بر خودداری از موعظهی مسیح در ملاء عام سرپیچی کنند. آنها به مقاماتی که زندانیشان کرده بودند، گفتند كه «ما را امکان آن نیست که آنچه دیده و شنیدهایم» را بازگو نکنیم (اعمال رسولان ۴: ۲۰). چنان باورهایی همان اعتقاداتی است که امروز نمیگذارد رهبران مسیحی سکوت کنند، حتی اگر در برابر تهدیدها و مخالفتها قرار گیرند.
ژوستین شهید یکی از رهبران کلیسای اولیه و نیز نمونهی یک رهبر با اعتقادی راسخ بود. ژوستین هنگامی که جلوی اعضای کلیسایش به سوی اعدام به دست رومیان پیش میرود، مردمش را این گونه دلگرمی میدهد: «به یاد آورید، شاید بتوانند ما را بکشند، اما نمیتوانند آزارمان دهند.»
اکنون که رهبریت برحق در واضحترین شکلش که همانا هدایت مردم به سوی مرگ است، آنها میدانند که مسیح پناهشان است و به آنها هدیهی حیات جاودان ارزانی میدارد. خوشبختانه بسیاری از ما هرگز مجبور به تجربه چنین نوع چالش رهبری نیستیم.
گرچه چنین عقایدی ثابتند و نیز عملکرد آن تعهدات در زندگی و تفکر چنین رهبری تغییرناپذیر میماند. میدانیم که این موارد به قدری درستند که حاضریم برایشان خطر کنیم، برایشان زندگی کنیم، برایشان رهبری کنیم و در صورت لزوم در راهشان بمیریم.
در رهبری چیزی که بسیار مهم است اعتقاد راسخ است. رهبر نگران همهی جوانب است، از راهکار و دید به جهت آینده گرفته تا ایجاد گروهها، انگیزه و تفویض اختیارات. اما در عمق قلب و ذهن یک رهبر واقعی عقایدی را مییابید که هر چیزی را تعیین و هدایت میکند.
من بسیاری از شجاعترین و آموزندهترین الگوهای یک رهبر معتقد را در تاریخ یافتهام. در طول زندگیام از مارتین لوتر الگو گرفتهام، اصلاحگری بزرگ در قرن شانزدهم که چنان از اقتدار کتاب مقدس اطمینان داشت که حاضر بود در برابر دادگاه مخوف مراجع دینی که محاکمهاش میکردند، بایستد و حتی امپراطور مقدس روم را کوچک دیده و اعلام کرد، «اینجا ایستادهام، بر کار دیگر عاجزم، خدایا مرا کمک کن.»
اینجا ایستادهام. این کلمات بیانیهی یک رهبری با اعتقادی راسخ هستند. اما لوتر فقط آماده ایستادن نبود؛ او آماده بود تا کلیسا را در یک اصلاحات شجاعانه رهبری کند.
وقتی نوجوان بودم فیلم «مردی برای همه فصول» نوشته رابرت بولت را دیدم. داستان فیلم مربوط به سالهای پایانی سِر توماس مور و محاکمهاش به اتهام خیانت است. توماس مور صدراعظم پیشین انگلیس مورد غضب شاه هِنری هشتم به دلیل امتناع از «سوگند برتری» است، سوگندی که پادشاه را حاکم والای کلیسا اعلام میکند. بعدها فهمیدم كه توماس مور خودش پیروان کلیسای لوتر و ویلیام تیندل مترجم بزرگ كتاب مقدس به انگلیسی را محاکمه کرده است. نوشته بولت در مورد توماس مور تمام واقعیت را بیان نمیکرد، اما از روزی که فیلم را دیدهام تاکنون، لحظه رفتن مور پای دار مجازات الهامبخشم بوده است. مور لحظهای که با جمعیت انبوهی که برای دیدن اعدامش گرد آمده بودند، روبهرو شد، گفت: «پادشاه به من دستور داده است که کوتاه سخن بگویم و چون بنده مطیعش هستم، مختصر سخن میگویم. من همچون خادم شایستهی اعلیحضرت میمیرم، اما نخست برای خدا.»
این نوع اعتقاد بسیار متفاوت است. متأسفانه بسیاری از رهبران امروز کمترین تصوری از باورشان ندارند و یا ظاهراً هیچ عقیدهی مشخص و متمایزی هدایتگرشان نیست. چه تعداد از رهبران امروز به خاطر چنین عقایدی شناخته شدهاند، عقایدی که برایش بمیرند، یا حتی زندگی کنند؟
میتوانید تمام رهبران را به آنهایی تقسیم کنید که فقط حافظ مقام و منصبشان هستند و نیز آنهایی که به عقاید بزرگی چسبیدهاند. زندگی کوتاهتر از آن است که به رهبرانی که بر هیچ و چیزهای کوچک ایستادهاند زیاده توجه کنیم، آن رهبرانی که دنبال برنامه بعدی هستند، سوار بر آخرین جریان رهبریند، ایدهها را یکی پس از دیگری میآزمایند، اما هیچ اعتقاد راسخ عمیقی هدایتگرشان نیست.
میخواهم رهبری با اهمیت باشم، به گونهای رهبری کنم که تفاوت ایجاد کنم، زیرا چنین اعتقاداتی مهمند. باید فکر کنیم که تقریباً هر رهبری که امروز بخاطر تغییر تاریخ از وی یاد میکنند، فردی است که اعتقاداتش به زندگی، رهایی، حقیقت، آزادی و کرامت انسانی تاریخ را متحول کرده است.
تنها این رهبری است که ارزنده است. رهبران معتقد دقیقاً به این دلیل عمل میکنند که عقاید راسخ عمیق هدایتگرشان است و علاقهشان به این عقاید به دست پیروانی میرسد که برای انجام کاری که صحیحش میدانند، در یک اقدام منسجم متحد میشوند.آنها میدانند راستی کدام است، زیرا حقیقت را شناختهاند.
چگونه یک رهبر مسیحی به چیزی کمتر از این راضی میشود؟ موقعیتها، مناصب و عناوین زود بخار میشوند و به هوا میروند.
روزی با پسرم کریستوفر عازم نیویورک بودیم. در چندین نقطه در حال تماشای مجسمهها و بناهای یادبود مردانی بودیم که در برههای از زمان مشهور یا قدرتمند بودهاند. اکثرشان از حافظهها پاک شدهاند و تندیسشان اکنون با چشمانداز نیویورک درآمیخته است و میلیونها نفر بدون توجهی کوتاه از کنارشان میگذرند.
بیشتر آمریکاییها رئیس جمهور ایالاتمتحده را بالاترین مقام رهبر دنیوی میدانند که میتوان تصورش را کرد. اما چه تعداد آمریکایی قادرند از بیست یا سی نفر از چهل و پنج مردی که این سمت را بر عهده داشتهاند، نام ببرند؟ آخرین بار چه وقت شنیدید کسی اشارهای به چستر ای آرتور یا ویلیام هنری هریسون کرده باشد؟
ما کسانی را به خاطر میآوریم که به سبب عقایدشان و شجاعت حاصل از این عقاید شناخته شده بودند. همین اصل را میتوان در هر منصب و موقعیت رهبری متصور بود. بدون عقیده هیچ چیز اهمیتی ندارد و هیچ چیز مهمی منتقل نمیشود.
معتقدم که رهبری نشان دادن باورهای درست در عمل است، و دانستن آنکه بر اساس اعتقادات، ماهیت این باورها و اعمال چیست. قسمت عمدهی آنچه امروزه برای رهبری در نظر گرفته میشود، مربوط به مدیریت است. شاید بتوانید بدون اعتقادی راسخ مدیریت کنید، اما قادر به رهبری نیستید.
برای رهبران مسیحی بحث اعتقاد از اهمیت بیشتری برخوردار است. اگر عمیقاً به حقیقت مسیحیت باور نداریم، نمیتوانیم وفادار به مسیح و رهبری موثر برای مسیحیان باشیم. اگر در وهله اول باوفاداری ایمان نداشته باشیم و عمیقاً به حقیقت مسیح پایبند نباشیم، نمیتوانیم وفادارانه رهبری کنیم.
در همین زمان بسیاری از مسیحیانی هستند که میپندارند به جهت رهبری دعوت شدهاند و مشتاقانه به همه حقایق صحیح پایبندند، اما درست نمیدانند به کدام سو بروند. نقطهی آغاز برای رهبری مسیحی شحص رهبر نیست، بلکه آن حقایق ابدیست که خداوند برای ما آشکار کرده است، حقایقی که دنیا را برایمان معنیدار ساخته، درکمان را شکل داده و ما را به عمل سوق میدهند.
پولس رسول، تسالونیکیها را تشویق میکند تا بدانند انجیل به جهت آنها آمده است، «زیرا که انجیل ما بر شما محض سخن وارد نشده، بلکه با قوّت و روحالقدس و یقین کامل، چنانکه میدانید.» (اول تسالونیکیان 1: 5). به عنوان یک رهبر مسیحی آنچه بدان امید دارم و برایش دعا میکنم حقیقتی است برای من و برای شما. میخواهم «با اعتقادی راسخ و کامل» رهبری کنم.
این مقاله در مجله تیبلتاک منتشر شده است.