درس 4: شخص و کار مسیح (بخش 2)

در این جلسه، در مطالعات‌مون درباره‌ی پایه‌های آموزه‌ی مسیحی، درحالی‌که به مرور اعتقادنامه‌ی رسولان ادامه می‌دیم، این‌جا با مشکلی هم مواجه می‌شیم و برای این‌که بتونیم همه‌ی بندهای این اعتقادنامه رو در این زمان کوتاه، باهم بررسی کنیم، من باید خیلی گذرا و به‌سرعت به چیزی بپردازم که واقعاً قلب این اعتقادنامه است، یعنی بُعدی که به کار مسیح می‌پردازه. چیزی که درباره‌ی مسیح‌شناسی باقی مونده، اینه: "او در حکومت پنطیوس پیلاطس رنج کشید و مصلوب شده، مرد و مدفون گردید. و به عالم مردگان نزول فرمود و در روز سوّم از مردگان برخاست و به آسمان صعود نموده، به دست راست خدای پدر قادر مطلق نشسته است. و از آن‌جا برای داوری زندگان و مردگان خواهد بازگشت." همه‌ی اینا به کار مسیح مربوط می‌شه. من سعی می‌کنم که در صورت امکان، فقط یک مرور مختصر داشته باشم و به مشکل‌سازترین جوانب اون اشاره کنم، چون ما درس‌های دیگری داریم که به جزئیات هرکدوم از جوانب کار مسیح می‌پردازه، جوانبی که شناخته شده‌تر هستن، مثل مصلوب شدن، رستاخیز، صعود و غیره.

پیش‌از عمیق شدن در این مطالب، باید به نکته‌ی دیگری هم اشاره کنم، همون‌طور که دیدین، ما در ادامه‌ی این مجموعه، خیلی راحت‌تر و غیررسمی‌تر شدیم، و این‌بار حتماً توجّه دارین که من حتّی کراوات هم نزدم. به‌خاطر این‌که وقتی من کراوات بسته بودم و دوربین‌ها رو به‌طرف کراوات می‌چرخوندن، در طرح رنگ‌ها و صفحه‌های نمایشی که این‌جا داریم، مشکل ایجاد می‌کرد، پس در آخرین لحظه، مسئول فنّی ما گفت که باید کراواتم رو دربیارم. البتّه من سعی نمی‌کنم سطح این‌جا رو پایین‌تر بیارم، بلکه سعی می‌کنم که خودمو با مسئولین فنّی، تطبیق بدم. خُب، بیایین به این بخش از اعتقادنامه بپردازیم که با این جمله آغاز می‌شه: "او در حکومت پنطیوس پیلاتس رنج کشید."

من گفتم می‌خوام به ابعادی از اعتقادنامه بپردازم که سؤالاتی ایجاد کرده و برای من، این یکی از سوأل‌برانگیزترین بخش‌هاست. اوّل، از خودم می‌پرسم: چرا این اعتقادنامه یک‌دفعه از اعتراف به تولّد عیسی، بلافاصله به رنج‌های مسیح می‌پردازه؟ انگار بین تولّد و مرگ، هیچ اتفاقی نمی‌افته. خُب، البتّه که ما می‌دونیم عهد جدید و کلیسای اوّلیه و اعتقادنامه‌های کلیسا، به زندگی عیسی اهمیّت زیادی می‌دن. فقط مرگ عیسی نیست که نجات می‌بخشه، بلکه زندگی اون در اطاعت کامل، پیش‌نیازی برای قربانی و پیشکشی بود که عیسی به‌عنوان کفّاره برای ما روی صلیب تقدیم می‌کنه. امّا این‌جا باید بگیم که ما این جهش ناگهانی رو از تولّد به رنج داریم. ولی در کلیسای اوّلیه، اعتراف به رنج مسیح، منفی نیست. اینم بخشی از شادی انجیل است.

آیا تا به‌حال فکر کردین که مثلاً چرا ما جمعه‌ی نیک رو جمعه‌ی نیک می‌گیم؟ منظورم اینه که این از یک جهت، سیاه‌ترین روز تاریخ جهان، ولی از جهت دیگه، روز رهایی هست؛ پس از یک لحاظ، این اعتقادنامه یک چیز شادی‌بخش رو به ما نشون می‌ده، این‌که پیوندی از تولّد به مرگ وجود داره. این‌که عیسی درواقع متولّد شد که بمیره. نه به‌عنوان یک قهرمان مظلوم و بدبخت، نه به‌عنوان کسی که با سَرخوردگی می‌میره، نه به‌عنوان کسی ‌که مثل یک بودایی، تسلیم رنج و غم و اندوه اجتناب‌ناپذیریِ شده. بلکه مرگش، تقدیر اون برای ماست، برای نجات و رهایی ما. امّا سؤال گیج‌کننده‌تر برای من این نیست که چرا اعتقادنامه باید به رنج عیسی اشاره کنه، چون ما می‌دونیم که از طریق رنج، از طریق راهِ جلجتا هست که نجات و رهایی ما تضمین شد. ولی چرا می‌گه در حکومت پنطیوس پیلاتس؟

از نگاه تاریخی، پاسخ‌های مختلفی داده شده و گمانه‌زنی‌هایی هم وجود داره، ما مطمئن نیستیم که چرا از چنین جایگاه خاصّی در اعتقادنامه برخوردار شده، دوباره، یک پاسخ همیشگی اینه که با بیانِ این حقیقت که اون در حکومت پنطیوس پیلاتس، رنج کشید، بلافاصله رنج و مصائب عیسی را در بستر تاریخ جهان قرار می‌ده. بعضی بر این باور هستن که دلیل اشاره به یک شخصیّت مشهور و غیرمذهبی اینه که دهان ناستیک‌ها و دوسِتیست‌ها رو ببندن، کسانی‌که تلاش می‌کردن، اهمیّت و ارزش عیسی رو صرفاً روحانی کنن و کار مسیح رو از بستر تاریخ جهان جدا کنن. و چون پیلاتس، صرفاً یک چهره یهودی نیست، بلکه براساس وقایع‌نگاری تاریخ جهان، یک شخصیّت غیرمذهبی شناخته شده، و این، بنیان تاریخی کار عیسی رو نشون می‌ده.

حالا، این به‌طور خاصّ، در فضای الاهیّاتی امروز مهمّه، چون بعضی تاریخ‌دانان گفتن که ما در قوی‌ترین دوره‌ی نئو- ناستیکی از قرن دوّم تا حالا زندگی می‌کنیم. در الاهیّات مُدرن، همه نوع تلاشی به‌کار رفته تا انجیل رو غیر تاریخی جلوه بدن، تا اون رو از زمینه‌ی تاریخ جدا کرده و در نوعی عالم وجودی یا عالم مافوق دنیوی قرار بدن، چیزی که رودولف بولتمان، الاهیّات بی‌زمانی می‌نامه. پس یکی از پاسخ‌های احتمالی که داده شده اینه. یک پاسخ دیگه اینه که به چیز عجیبی که در این حیاتی‌ترین عمل در زندگی عیسی به‌کار رفته، توجّه کنیم. به کلمه‌ای که به‌کار بردم، توجّه کنین: حیاتی‌ترین! ریشه‌ی کلمه‌ی انگلیسی "حیاتی" در کجاست؟ از کلمه‌ی لاتین “crusis”، که مترادف صلیب هست. این یک تقاطعه، با وجود این‌که مصلوب شدن رو داریم، امّا در این لحظه از تاریخ، از یک طرف، حضور انواع مختلف عناصر انسانی درگیر رو در طول مسیر می‌بینیم. بعدش، بازجویی طولانی و محاکمه و همه‌ی شخصیّت‌های انسانی هم‌چون هیرودیس و قیافا، سنهدرین وغیره، و پیلاتس رو می‌بینیم. از یک نظر، وقتی گزارش عهد جدید رو درباره‌ی رنج و مرگ عیسی می‌خونیم، به‌نظر می‌رسه که همه‌ی این‌ها با دسیسه‌های انسان‌هایی شرور انجام شده.

ولی عهد جدید کاملاً واضح می‌گه که این واقعه در تاریخ جهان، یک تصادف نبود. بلکه زیر حاکمیّت مطلق خدا بود. لازم بود پسر انسان تسلیم بشه. آیات کتاب مقدّس باید به تحقّق می‌رسید. خودِ عیسی بارها سعی کرد به شاگردانش تعلیم بده که باید به اورشلیم بره تا تسلیم دشمنانش بشه و بمیره. پس از یک لحاظ، ما این‌جا به‌وضوح، مفهوم مشیّت الاهی رو می‌بینیم که رهایی و نجات رو ازطریق نیّت‌های شریرانه‌ی انسان‌های شروری همچون یهودا و قیافا و غیره محقّق می‌کنه. پیروزی حاکمیّت مطلق خدا بر قدرت‌های سیاسی انسان، با این اشاره‌ی سطحی به پنطیوس پیلاتس بیان شده.

چیزهای دیگه‌ای هم درباره‌ی پیلاتس اهمیّت دارن. اون جایگاهی داره که یهودیان، اونو“publica persona” می‌نامیدن، و به‌راحتی می‌شه شخص عمومی ترجمه‌اش کرد. او به‌عنوان یک فرد خصوصی عمل نمی‌کنه. بلکه قضاوت پیلاتس، قضاوتی هست که نظرِ قانونیِ عالی‌ترین دادگاه غیرمذهبی جهان رو بیان می‌کنه، و قضاوت پیلاتس چی هستش؟ از یک طرف می‌گه“echa homa” اینک آن انسان. اون توجّه رو به‌سمت عیسی جلب می‌کنه و بارها بی‌گناهی عیسی رو اعلام می‌کنه. پس، از این مسند داوری که به شکل عمومی هست، عیسی بی‌گناه اعلام می‌شه. امّا رکن دیگه‌ای هم وجود داره که احتمالاً برای یهودیان و کلیسای اوّلیه مهم‌تر بود: نبوّت‌های عهد عتیق درباره‌ی مسیحا و خادم رنج‌دیده‌ای که گناه قوم رو بر خود می‌گیره، کسی‌ که برای مردم رنج می‌کشه، ولی خارج از اردوگاه، رنج خواهد کشید. نبوّت‌های کتاب‌مقدّسی اینه که مسیحا برای داوری به غیریهودیان سپرده می‌شه.

حالا، یادتون هست که چه‌طور همه‌ی اینا در شکل‌ها و تصاویر روز کفّاره در عهد عتیق دیده می‌شد، جایی‌که برّه کشته می‌شه، امّا فقط برّه‌ای رو که گناهان مردم روی اون قرار می‌گیره و قربانی می‌شه ندارید، بلکه یک حیوان دیگه هم هست. اون حیوان دیگه چیه؟ عزازیل! و کاهن یک مراسم دقیق و مفصّل رو اجرا می‌کنه، این‌که دست‌هاش رو روی عزازیل می‌گذاره که به نشانه‌ی انتقال گناهان قوم بر پشت این بز هست. بعد برای این بز چه اتّفاقی می‌افته؟ آیا بر روی مذبح قرار می‌گیره؟ خیر، به کجا رانده می‌شه؟ به بیابان. یادتون باشه وقتی اسرائیل در بیابان، اردو می‌زد، اونا برحسب طایفه‌هاشون اردو می‌زدن و در مرکز اردوی قبیله ها، چی بود؟ خیمه‌ی اجتماع! و توی درونی‌ترین بخش خیمه، در درونی‌ترین جایگاه، قدس‌الاقداس و مذبح‌های قربانی‌ها بود، پس در روز کفّاره، برّه‌ی قربانی، در وسط اردوگاه قربانی می‌شد. ولی گناهان قوم بر پشت – ببخشید- بر پشت بز عزازیل قرار می‌گرفت و اون به بیرون از اردوگاه، به تاریکی بیرون، به قلمرو ناپاکی فرستاده می‌شد.

عیسی به دست یهودیان کشته نشد؛ بلکه یهودیان اونو پیش رومیان بردن. رومیان سعی کردن اونو برگردونن، هیرودیس در شهر بود، می‌گن: "او اهل جلیل، و تحت اقتدار هیرودیس هست، پس پیلاتس، اونو نزد هیرودیس برمی‌گردونه، هیرودیس اونو پیش پیلاتس برمی‌گردونه، و داوری نهایی ازطرف غیریهودیان میاد. حتّی ابزار مرگ، وسیله‌ی اعدام، ابزاری یهودی نیست. او در حکومت پنتیوس پیلاتس رنج کشید - مصلوب شد. این چه اهمیّتی داره؟ یهودیان برای مجازات‌های بزرگ، سنگسار می‌کردند، مصلوب نمی‌کردن.

پولس در رساله به غلاطیان، منفعت عظیمی رو که در مرگ عیسی بود ذکر می‌کنه. توجّه رو به این واقعیّت جلب می‌کنه که در قانون عهد عتیق، قوانینی برای طهارت و قوانینی برای ناپاکی وجود داشت. دستور عهد عتیق برای ضمانت اجرایی این قوانین که مثبت و منفی بود، برای کسانی که از این شریعت اطاعت می‌کردند، منافع مثبتی داشت. و این منافع چی نامیده می‌شد؟ برکات، و مجازات منفی برای شکستن یک شریعت، چی نامیده می‌شد؟ لعنت، و لعنت شدن یعنی جدا شدن از حضور خدا. بیرون شدن از جایی که مزایای حضور خدا در اون‌جا متمرکز شده.

به دعای برکت عبری فکر کنین: "خداوند تو را برکت دهد و محافظت کند." این یک عبارت مشابه و موازی هست، خداوند چه‌کار کنه؟ نور چهره‌ی خود را بر تو بتاباند؛ یا خداوند روی خود را بر تو تابان سازد، درسته؟ و تو را سلامتی بخشد. خداوند روی خود را بر تو تابان سازد. یا بخش دوّم می‌گه، و تو را فیض عنایت فرماید- خداوند روی خود را بر تو برافرازد و تو را سلامتی بخشد؛ ما یک تقارن و همسو بودن داریم. برکت دهد، روی خود را تابان سازد، نور روی خود را برافرازد، در این‌جا یهودیان چی می‌گن؟

یهودیان، مبارک بودن رو به شکل واقعی در تصاویری از نزدیکی و مجاورت با جلال تابناک و درخشنده‌ی چهره‌ی خدا درک می‌کردن. هرچه به خدا نزدیک‌تر باشین، برکت هم عظیم‌تر، و هر چه از اون دورتر باشین، لعنت عظیم‌تر هست. پس در تاریکی بیرون افتادن، خارج از اجتماع عهد خدا، خارج از خانواده‌ی ایمانی، به معنای ملعون شدن بود.

حالا، کتاب تثنیه به ما می‌گه: هرکه بر دار آویخته شود، ملعون است. پولس، اهمیّت زیادی برای این واقعیت قائل می‌شه که نوع مرگ عیسی با مصلوب شدن بود، یعنی ملعون بود، در نظام عهد عتیق، زیر لعنت بود. این شیوه‌ای غیر یهودی برای مرگ بود. پس عیسی برای برداشتن همه‌ی لعنت‌هایی که جریمه‌ی نااطاعتی از شریعت عهد عتیق بود، نه‌تنها باید خونش رو مانند برّه‌ی پِسح تقدیم می‌کرد، بلکه باید نقش بز عزازیل رو هم اجراء می‌کرد و به غیریهودیان سپرده می‌شد- خارج از اردوگاه می‌مُرد، نه‌تنها خارج از اسرائیل و به‌دست پیلاتس و غیریهودیان، بلکه فکر کنین اگر قراره عیسی، نقش برّه‌ی بی‌عیب رو اجراء کنه، انتظار دارین کجا بمیره؟ در معبد. ولی نه‌تنها در معبد نمُرد، بلکه حتّی در اورشلیم هم نمُرد. اون به بیرون از دیوارهای شهر اورشلیم رفت، به دست غیریهودیان سپرده شد تا لعنت بشه. "او در حکومت پنطیوس پیلاتس رنج کشید و مصلوب شده، مُرد و مدفون گردید." این‌جا باید اهمیّت تدفین رو در نور وعده‌ی یهودی، مسیحایی یا نبوّت‌های پیش‌رونده‌ی مربوط به خادم خداوند، درک کنیم، که به‌طور کلّی، یک چیز مطلق نیست، بلکه الگویی از خوار شدن، تا متعال گشتن رو طیّ می‌کنه، و عهد جدید به شیوه‌ی تدفین مسیح، اهمیّت زیادی می‌ده.

اشعیاء، نبی عهد عتیق، در فصل 53 کتابش، رنج‌های این خادم رو از پیش خبر داده و پیش‌گویی می‌کنه و می‌گه "قبرش را با شریران تعیین کردند، و پس از مرگش، با دولت‌مندان" به‌خاطر بی‌گناهی اون. حالا، مجازات عادّی یک مجرم اعدام شده در حکومت روم چی بود؟ اونا رو در توده‌ی زباله‌ها پرتاب می‌کردن، اونا از تشریفات تدفین عادّی برخوردار نمی‌شدن، بلکه به بیرون از اورشلیم و در زباله‌ها انداخته می‌شدن، زباله‌هایی که همیشه درحالِ سوختن بود - چون هرروز، زباله‌ها در اون‌جا انداخته می‌شد و اون‌جا رو Gehenna می‌نامیدن، که به تصویر کلّی جهنّم برای نویسندگان عهد جدید تبدیل شد، ولی خدا وعده داده بود که اجازه نخواهد داد که قدّوسش، فساد رو ببینه. و نکته‌ی عهد جدید، انتقال از فروتنی به جلال هست - با رستاخیز شروع نمی‌شه، بلکه قبل‌از رستاخیز شروع می‌شه. با تدفین شروع می‌شه. تدفین، اوّلین نشانه‌ی اثبات بی‌گناهی عیسی از جانب خداست، یعنی خدا این قربانی رو پذیرفته. یعنی بر روی صلیب تمام شد، بر روی صلیب به پایان رسید، یعنی لحظه‌ای که اونو از صلیب پایین آوردن، او وارد جلال خودش شد.

حالا، این برای عبارت بعدی، مشکل ایجاد می‌کنه. "و به عالم مردگان نزول فرمود." خب می‌دونیم که بعضی از کلیساها این اعلان رو از اعتقادنامه حذف می‌کنن و بعضی کلیساهای دیگه روی اون، علامت ستاره می‌گذارند که می‌گه - به این معناست که عیسی به مدّت سه‌روز در وضعیّت مرگ بود و البتّه می‌دونیم که این در نماد قدیمی رومی نیست و احتمالاً حتّی بعداً به اعتقادنامه‌ی رسولان، اضافه شده. حالا بعضی از کلیساها، مثل کلیسای کاتولیک رومی، باور دارن که در فاصله‌ی زمانی بین مرگ عیسی و قیامش از مردگان، یک نزول مکانی به جهنم رو تجربه کرد که اون رو

“Descensus ad inferos”  می‌نامیم. می‌پرسین که روح عیسی در فاصله‌ی بین تدفین و رستاخیز چه‌کار می‌کرد؟ راستش، برطبق یک نظریه، اون به جهنّم رفت، حالا نظریه‌های متفاوتی در این مورد وجود داره.

بعضی می‌گن عیسی به جهنّم رفت تا پرداخت جریمه‌ی نهایی برای مرگ رو به اتمام برسونه. بعضی دیگه می‌گن خیر، اون ظفرمندانه با یک مأموریّت نجات‌بخش برای نجات اسیرانی که در اون‌جا بودن، یعنی مقدّسین عهد عتیق یا هرکس دیگه‌ای، به جهنّم رفت، براساس عبارت خیلی رمزآلود و مبهمی که در نامه‌ی پطرس هست. در عقیده اصلاح‌گرایان، به‌عنوان مثال، کالوین، این بحث رو کرد که نزول مسیح به جهنّم، واقعی بود، عیسی واقعاً به جهنّم رفت، امّا کجا به جهنّم رفت، بر روی صلیب؟ پس، اگر کالوین می‌خواست این اعتقادنامه رو بخونه، می‌گفت: "او در حکومت پنتیوس پیلاتس رنج کشید و مصلوب شده، به عالم مردگان نزول فرمود، مرد و مدفون گردید و در روز سوّم از مردگان برخاست." چون بر روی صلیب بود که مسیح، لعنت رو تجربه کرد. بر روی صلیب بود که پدر، مسیح رو ترک کرد. بر روی صلیب، حدّت غضب الاهی بر اون فروریخت.

حالا، این سوأل که عیسی در این فاصله‌ی زمانی چه‌کار می‌کرد، سوألی هست که می‌خوام شما رو برای جوابش منتظر نگه دارم. به‌نظرم یک پاسخ و یک درک صحیح برای اون متن در رساله‌ی پطرس وجود داره و من... من شخصاً معتقد نیستم که عیسی به هاویه یا هر جایی مثل اون رفت. به نظرم عیسی در روح کجا بود؟ دقیقاً همون جایی که به دزد بالای صلیب گفت. این‌که تو، تو امروز با من در فردوس خواهی بود. امّا اعتراف می‌کنم که کلّ این سؤال، پیچیده و پاسخ بهش دشوار هست، پس می‌خوام به بقیه‌ی مطالب ادامه بدم. بعد البتّه، این اعتقادنامه به‌سرعت از نزول به جهنّم یا جهان مردگان، به سراغ رستاخیز می‌ره. چرا رستاخیز برای مسیحیّت این‌قدر مهمّه؟ خُب، اجازه بدین به شکل دیگه‌ای این سوأل رو بپرسم: آیا ممکنه، واقعاً ممکنه که بدون رستاخیز، بتونیم ایمان مسیحی معناداری داشته باشیم؟

در زمان ما، الاهی‌دانانی هستن که می‌گن رستاخیز به‌عنوان یک روی‌داد تاریخی، برای یک ایمان مسیحی معنادار، ضروری نیست. البتّه پولس دیدگاه متفاوتی داشت، کلّ بابِ پانزدهم رساله‌ی اول قرنتیان به روشی بحث می‌کنه که ما اونو روش“Ad Hominum” می‌نامیم. اون در جامعه‌ی قرنتیان با این مشکل مواجه شد که بعضی از افراد، واقعیّت رستاخیز رو انکار می‌کردن. پس پولس در باب پانزدهم رساله‌ی اوّل به قرنتیان، با مهارت، دو کار رو انجام می‌ده، اوّل، براساس تحقّق آیات کتاب مقدّس، با جزئیات، درباره‌ی رستاخیز صحبت می‌کنه، شهادت رسولان به‌عنوان شاهدان عینی، شهادت عینی اون 500 نفر و تجربه‌ی شهادت عینی خودش. ولی بعد با روش“Ad Hominum” بحث می‌کنه، و می‌گه: خُب، بیایین یک لحظه به مباحثات شما بپردازیم، فرض کنیم که رستاخیز از مردگان وجود نداره. اگر یک نفر دیدگاهش این باشه، نتیجه‌اش چیه؟

بیایین یک نتیجه‌گیری منطقی از تفکّر شما داشته باشیم، اگر مسیح مُرد و رستاخیز از مردگان وجود نداره، در اون‌صورت، چه پیامدهایی داره، و توضیح می‌ده که این پیامدها چی هستن؟ شما هنوز در گناهان خود هستین، ایمان‌تون باطل هست، ایمان‌تون بی‌فایده و موعظه‌تون بیهوده هست، شما شاهدان دروغین خدا می‌شین، چون به همه می‌گین که خدا اونو واقعاً از مردگان بلند نکرد. نه فقط این، بلکه پیامدهای تکان‌دهنده و شخصی دیگه‌ای هم داره؛ این‌که کسانی‌که در خداوند خفتن، از دست رفتن. شما برای عزیزان‌تون که مُردن، هیچ امیدی ندارین.

بعد عصبانی می‌شه و می‌گه، چرا با این وحوش در افسس می‌جنگم، چرا هر روز خودم رو قربانی می‌کنم؟ به‌نظرتون، این کار رو برای سلامتی خودم می‌کنم؟ اون در این‌باره اعتراض می‌کنه و بعد می‌گه، امّا مسیح از مردگان برخاسته، و آیا این موضوع، ما رو با پیامدهای منفی عدم رستاخیز رها می‌کنه؟

ولی دوباره نکته اینه که از نظر پولس رسول، حذف رستاخیز، به معنای حذف مسیحیّت هست. اون گفت، اگر مسیح برنخاسته، ما بیچاره‌ترین افراد هستیم، و ما هم باید اعتقادنامه‌ی اپیکوریان را بپذیریم: "بخورید، بنوشید و شاد باشید، زیرا فردا می‌میریم."

ولی مفهوم مثبتش اینه که بزرگ‌ترین دشمن انسان، اون دشمنی که هر روزِ عمرمون، در معرض خطرش قرار داریم، چیزی که در نهایت مرگ ما رو رقم می‌زنه که با نهایت آشفتگی، با چیزی که هستی‌گرایان، پرتگاه نیستی و نابودی می‌نامن، تهدیدی برای همه‌ی کارهامون، همه‌ی حرف‌هامون و همه‌ی آموخته‌های ماست. این دشمن با رستاخیز مغلوب شد، چون رستاخیز در عهد جدید به‌عنوان یک روی‌داد جداگانه درنظر گرفته نشده که فقط به‌نفع عیسی باشه.

بلکه عهد جدید اعلام می‌کنه که رستاخیز او، به‌عنوان نخست‌زاده یا نوبَر خوابیدگان هست. پس این وعده به ما داده شده که در رستاخیز عیسی سهیم هستیم و نه‌فقط این، بلکه رستاخیز، نشانه‌ی خدا و نشان‌دهنده‌ی اینه که اون کفّاره‌ی مسیح رو پذیرفته و اون‌طور که کتاب مقدّس می‌گه، برای عادل شمردن ما برخاسته. نه‌فقط برای اثبات بی‌گناهی پسرش، که خدا این کار رو می‌کنه، منظورم اینه که همه‌ی جهان اونو مُجرم شمردن و عیسی کشته شد و خدا سه روز سکوت کرد و در روز سوّم، او با برخیزانیدن پسرش از قبر، فریاد می‌زنه و بی‌گناهی پسرش رو اعلام می‌کنه. امّا نه‌تنها مسیح بی‌گناه اعلام شد، بلکه کسانی‌که متعلّق به مسیح هستن، بی‌گناه اعلام شده و عادل شمرده شدن. به‌عبارت دیگه، بدون رستاخیز در عهد جدید، هیچ‌نوع عادل‌شمردگی و فدیه‌ای وجود نداره.

خب سریع‌تر پیش بریم؛ حدود سه دقیقه باقی مونده. اون از مردگان برخاست و فقط از مردگان برنخاست که 50 سال دیگه به خدمت زمینی خودش ادامه بده. عیسی به آسمان صعود کرد. من سعی می‌کنم که در حدود 30 ثانیه درباره‌ی این موضوع صحبت کنم، فقط می‌خوام علاقه شما رو به این موضوع جلب کنم که در عهد جدید، یکی از مهم‌ترین لحظات تاریخ نجات‌بخش، در لحظه‌ی صعود عیسی اتّفاق افتاد. به‌طور قطع - من این‌جا با بیان این مطلب، وارد فضای بدعت می‌شم، وقتی می‌گم که در چهارچوب انتظار کتاب‌مقدّسی از پادشاهی خدا، رستاخیز مسیح که بسیار حیاتی و بسیار مهمّه و از اهمیّت برتر برخوردار هست، به‌طور قطع، روی‌داد یکی مونده به آخر از تاریخ عهد جدید هست. این روی‌داد نهایی نیست. چیزی فراتر از رستاخیز وجود داره – و اون صعود هست، جایی‌که عیسی قیام کرده، از وضعیّت سرافکندگی، کاملاً به‌سوی سرافرازی و جلال می‌ره تا به‌عنوان شاه شاهان بر تخت بنشینه. اون به‌سوی مسند اقتدار می‌رفت.

در اعتقادنامه، بلافاصله بعد از صعود، چیزی میاد که ما «نِشست» می‌نامیم- نشستن بر دست راست خدا، که در اون‌جا در جایگاه قدرت و اقتدار و پادشاهی می‌نشینه، که قبلاً درباره‌اش صحبت کردیم، اما نه‌فقط این، بلکه اون به چه جای دیگری می‌ره؟ به قدس‌الاقداس، به تالار درونی آسمان، تا چه وظیفه‌ای رو انجام بده؟ تا کاهن اعظم ما باشه. تا کاهن اعظم ما باشه، در اسرائیلِ عهد عتیق، یهودیان یک‌روز در سال، یک کاهن اعظم انسانی داشتن که باید خودش انواع قوانین اصولی پاکسازی و طهارت رو اجراء می‌کرد تا بتونه وارد بشه و یک قربانی تقدیم کنه که فقط برای 365 روز برای گناهان قوم مفید بود، و اونا دعا می‌کردن که خدا اونا رو از گناهان‌شون مستثنی کنه. من یک کاهن اعظم کامل دارم که هر دقیقه، هر روز، در حجره‌های درونی دادگاه‌های آسمان، نزد پدر برای من شفاعت می‌کنه.

تعجّبی نداره که این افراد شادی کردن. اونا گفتن: "دلِ‌مون برات تنگ می‌شه، ما متنفّریم از این‌که بدون تو باشیم. امّا اگر تو به چنین جایی می‌ری، برو. و عیسی گفت: "می‌رم تا مکانی برای شما حاضر کنم، باشه؟" پس اعتقادنامه، اعتراف مسیح‌شناسی رو با بیان این مطلب به پایان می‌رسونه - امّا حتّی این هم پایان داستان نیست. بلکه عیسی از اون مکان میاد، "و از آن‌جا خواهد بازگشت." یک فصل نهایی باید نوشته بشه، صفحه‌ی آخر تاریخ نجات‌بخش، هنوز محقّق نشده، "و از آن‌جا برای داوری زندگان و مردگان خواهد بازگشت." پس مسیح پادشاه ماست، اون کاهن ماست، و اون داور جهان هست. همه‌ی اینا در این قالب بسیار خلاصه و اجمالی هست.