درس ۹: رستاخیز - خدمات لیگونیر
درس ۱۰: ملکوت خدا
9 آوریل 2021
درس ۸: مرگ و شرایط بینابینی
13 آوریل 2021
درس ۱۰: ملکوت خدا
9 آوریل 2021
درس ۸: مرگ و شرایط بینابینی
13 آوریل 2021

درس ۹: رستاخیز

حالا درحالی که به درسمون درباره‌ی چیزهای آخر یا درس آخرت شناسی ادامه می‌دیم، امروز می‌خوایم به موضوع رستاخیز بپردازیم؛ و به نظرم، مهمه که در ابتدا مفهوم کلمه‌ی "رستاخیز" رو درک کنیم. کلمه‌ای که از یونانی میاد، به طور تحت اللفظی یعنی "دوباره برخاستن".

حالا، چرا این مهمه؟ خُب، به این دلیل مهمه که غالباً تمایل داریم فکر کنیم که انتظار آینده‌ی ما در رابطه با رستاخیز، فقط به ادامه‌ی وجود شخصی یا زندگی ساده‌ی ما بعد از مرگ اشاره می‌کنه که با اون تأکید می‌کنیم که جان، در جایگاه آگاه در حضور خدا در آسمان ادامه میده، درحالی که جسم در قبر متلاشی میشه.

اما وقتی درباره‌ی رستاخیز یا دوباره برخاستن، صحبت می‌کنیم، درباره‌ی برخاست مجدد چیزی صحبت می‌کنیم که در قبر گذاشته شده، چیزی که فاسد شده و از لحاظ جسمانی تباه شده، یعنی بدن. همونطور که در درس قبلی‌مون درباره‌ی شرایط بینابینی گفتم، تأیید کلیسا از قرن یکم، از طریق اعتقادنامه‌ی رسولانه که میگه در بین چیزهای دیگه، رستاخیز جسم رو تأیید می‌کنیم و ایمان داریم، "رِزورکتیونِس کارنِس"، عبارت لاتینه و فقط تأیید رستاخیز جسمانی یا رستاخیز بدن مسیح نیست، بلکه تأیید رستاخیز بدن قوم اوست.

و البته می‌بینیم که بارها در جاهای بی‌شماری در کتاب‌مقدس به این رسیدگی شده. مثلاً در نامه‌ی پولس به رومیان، در باب هشتم، آیه‌ی یازدهم. اجازه بدید به آیه‌ی 9 برگردم، "لکن شما در جسم نیستید بلکه در روح، هرگاه روح خدا در شما ساکن باشد؛ و هرگاه کسی روح مسیح را ندارد وی از آن او نیست. و اگر مسیح در شما است، جسم به سبب گناه مرده است و اما روح، به سبب عدالت، حیات است. و اگر روح او که عیسی را از مردگان برخیزانید در شما ساکن باشد، او که مسیح را از مردگان برخیزانید، بدن‌های فانی شما را نیز زنده خواهد ساخت به روح خود که در شما ساکن است."

حالا اینجا کمی ابهام در این متن هست، و بعضی به این متن نگاه کرده و میگن همه‌ی تعالیم عهدجدید در رابطه با رستاخیز، آغاز مجدد یا تولد تازه‌ی انسان درونی ماست، تبدیل ما از ملکوت تاریکی به ملکوت نور، برخاستن از مرگ روحانی به حیات روحانی.

حالا، پولس قطعاً علاقه‌اش به این زنده شدن، رستاخیز از مرگ روحانی در اینجا رو نشون میده، اما در ادامه میگه این روحی که عیسی رو از مردگان برخیزانید، این بدن فانی او از مردگانه؛ بدن‌های فانی ما رو هم از مردگان برمی‌خیزاند. حالا، این اصلی هست که این رسول بارها تعلیم میده، مخصوصاً وقتی آدم و مسیح رو به عنوان آدم آخر یا آدم جدید، با هم مقایسه می‌کنه.

همونطور که مرگ از طریق آدم اول وارد جهان شد، پس پیروزی بر مرگ، درنتیجه‌ی میوه‌ی خدمت آدم دوم میاد و دوباره، پولس این رو به عنوان عواقب مستقیم واقعیت رستاخیز مسیح از مردگان می‌بینه، یعنی رستاخیز مسیح از مردگان، رستاخیز جسمانی او از مردگان، در عهدجدید به عنوان رویدادی مجزا در نظر گرفته نشده، بلکه اولین رویداد در بین رویدادهای بسیاره که در آینده اتفاق می‌فته. مسیح، نوبر کسانی میشه که از مردگان برمی‌خیزند.

حالا، دوباره باید یک لحظه مکث کنیم و سؤال دیگه‌ای رو در نظر بگیریم. من گفتم مسیح اولین کسی بود که قیام کرد. میگید: "خُب، آر.سی. یک دقیقه صبر کن. رستاخیزهایی در عهدعتیق بازگو شده و عیسی، خودش، پسر بیوه زن نائینی، ایلعازر، دختر یایروس و غیره رو از مردگان برخیزانید."

پس چرا من میگم مسیح، اولین کسی هست که رستاخیز رو تجربه کرد، درحالی که همه‌ی این نمونه‌های دیگه که در کتاب‌مقدس بازگو شد، قبل از رستاخیز عیسی اتفاق افتاد؟ خُب، به این دلیل که اگرچه این افراد از مردگان زنده شدند، اون‌ها بعداً، باید دوباره می‌مردند.

رستاخیزی که مسیح در بدنش تجربه کرد، صرفاً بیش از بازگشت به حیات بود، اما در این فرایند، تبدیل مهم بدن اتفاق افتاد، بدنی که در قبر گذاشته شد. حالا، این منجر به مباحثات و گمانه زنیهای زیادی میشه، اما دو چیزی که باید درباره‌ی رستاخیز عیسی به یاد بیاریم، اینه که 1) پیوستگی بین بدنی هست که در قبر گذاشته شد و بدنی که از قبر بیرون اومد، پس می‌تونیم بگیم همون بدنی که دفن شد، از مردگان هم قیام کرد.

حالا، این درباره‌ی پسر بیوه زن نائینی، دختر یایروس، ایلعازر و غیره هم صدق می‌کنه، که این رستاخیزهایی که در کتاب‌مقدس خوندیم، پیوستگی بین شخصی که میمیره و بدنی که مُرده و بدنی که زنده شده رو نشون میده. پس اگه می‌خوایم فرق بین رستاخیز مسیح و "رستاخیزهای" دیگه رو درک کنیم، باید به جنبه‌ی بعدی توجه کنیم، و اون عنصر ناپیوستگی هست.

اگرچه این همون بدنه، یعنی بدن عیسی که در روز رستاخیز از قبر بلند میشه؛ این بدن تحت تغییر چشمگیری قرار گرفته. این همون شخصه، همون بدنه، اما این بدن تحت تغییر اساسی قرار گرفته؛ و ما به این تغییرات به عنوان تغییراتی که بدن جلال یافته تولید می‌کنند، اشاره می‌کنیم.

حالا، برای دستیابی به بصیرت عمیقتر در این مورد، بیایید به گسترده ترین و معروفترین برخورد پولس با این امر، در اول قرنتیان باب 15 بپردازیم. اول از همه، در این باب مهم از اول قرنتیان 15، پولس، گسترده‌ترین دفاعیه‌ی خودش درباره‌ی رستاخیز مسیح رو بیان می‌کنه.

او به کسانی اشاره می‌کنه که به طور کلی به رستاخیز مشکوکند، که میگن رستاخیز از مردگان وجود نداره؛ و پولس با سبک کلاسیک مناظره با اون‌ها بحث می‌کنه، مناظره‌ای که در بین فیلسوفان یونانی به کمال رسیده بود، و مناظره‌ی "اَد هامینِم" نامیده میشد، نه روش آزاردهنده و سفسطه آمیز "اَد هامینِم" که به جای استدلال شخص مخالف، به شخص مخالف حمله می‌کنید، بلکه سبکی که توسط زِنو در دروان باستان معروف شد، حالت به اصطلاح "ریداکتیو اَد اَبسوردوم"، که فرضیه‌ی شخص مخالفتون رو با نتیجه‌گیری ضروری و منطقی اون در نظر گرفته و نشون می‌دید که آیا با فرضیاتشون سازگاره، این منطق می‌خواد نتیجه‌گیری کنه که این کاملاً پوچه.

اصل اینه، و این چیزیه که پولس در اول قرنتیان 15 انجام میده. او سعی می‌کنه از معانی این فرضیه که رستاخیز از مردگان وجود نداره، استدلال کنه. او میگه: "اگر مردگان را قیامت نیست، مسیح نیز برنخاسته است." این آشکاره. اگه بازتاب منفی جهانی داشته باشید، نمی‌تونید تصدیق مشخصی داشته باشید. این خلاف قانون استنباط مستقیمه. پس این رسول میگه اگه هیچ رستاخیزی نیست، پس مسیح برنخاسته.

باشه، بیایید معانی این رو در نظر بگیریم. اگه مسیح برنخاسته، شما هنوز در گناهانتون هستید. شاهدان دروغین خدا هستید. شاهدان دروغین یهوه هستید، چون به این طرف و اون طرف رفته و شهادت میدید که در واقع خدا عیسی رو از مردگان برخیزانید. و بعد ادامه داده و همه‌ی استنباط‌های این چیزها رو با دقت توضیح میده و نشون میده که نمی‌تونید بدون رستاخیز، ایمان مسیحی داشته باشید.

او سعی می‌کنه نشون بده که مفهوم رستاخیز، برای کل ایمان رسولانی، کاملاً مرکزی و ضروریه، و من به یک دلیل این رو در پرانتز میگم. ما در زمانی زندگی می‌کنیم که الهیدانان زیادی نتیجه‌گیری کردند که می‌تونیم بدون همه‌ی این چیزهای مافوق طبیعی که همراه مسیحیته، یک مسیحیت پرجنب و جوش و زنده داشته باشیم، چیزهایی همچون مرگ و رستاخیز مسیح و غیره.

مثلاً رودولف بولتمان، که به طور برجسته یکی از تأویل‌های دقیق و بصیرانه رو که تا به‌حال دیدم، درباره‌ی اول قرنتیان 15 بیان می‌کنه. منظورم اینه که از لحاظ دستور زبان، بی عیب و نقصه، و به وضوح حرف این رسول رو بیان می‌کنه؛ و بعد وقتی تجزیه و تحلیلش رو تموم می‌کنه، میگه: "این چیزیه که پولس اینجا تعلیم میده، اما البته که پولس اشتباه می‌کنه."

منظورم اینه که بولتمان از نتیجه‌گیری بسیاری از افراد در کلیسای معاصر که میگن شهادت رسولانی اهمیت مرکزی رستاخیز، اشتباهه، اجتناب نمی‌کنه. حالا، در این مورد، به طور گذرا می‌تونم بگم که انسان‌ها می‌تونن بدون ایمان به رستاخیز، یک مذهب داشته باشن و اون رو مذهب مسیحی بنامند، اما این با پیغام کتاب‌مقدسی مسیح و ایمان اولیه‌ی مسیحی ارتباطی نداره، و به نظرم، این ادعای غیرصادقانه درباره‌ی مسیحیته، اگه ما حرف پولس رو اینجا درک کنیم، بدون رستاخیز، ایمان مسیحی وجود نداره و ما از جمیع مردم بدبخت تریم، چون ایمان و امیدمون به چیزیه که صرفاً درست نیست.

حالا، می خوام قبل از اینکه اینجا ادامه بدم، به طور گذرا بگم همونطور که در رسیدگی به آموزه‌ی رستاخیز در گذشته گفتیم - ادعای این رسول درباره‌ی حقیقت رستاخیز مسیح، بر اساس این استنتاج نیست که بدون رستاخیز، استنباط‌های منفی اون چی می‌شد.

منظورم اینه که فقط به این فکر کنید. اگه پولس می‌گه: "اگه مسیح برنخاسته، ما دلیلی نداریم که باور کنیم کسی برخواهد خاست، و وقتی می‌میرید، دیگه مُردید. و کسانی که مُردند، هلاک شدند، و ما در دنیای پوچی زندگی می‌کنیم که فقط یکبار زندگی می‌کنید و زندگی یا مرگتون، ارزش نهایی نداره. واقعاً مهم نیست."

او نمی‌گه: "اَه! اگه اینطور نتیجه‌گیری می‌کنید، پس زندگی خیلی ناخوشاینده، اگه فکر کنیم مرگ، پایان نهایی همه‌ی چیزها‌ست، پس به خاطر آرامش خاطر، باید زندگی بعد از مرگ رو تأیید کنیم." پولس اینطور استدلال نمی‌کنه. او نمی‌گه باید صرفاً به خاطر این گزینه‌ای که ناخوشاینده، به رستاخیز ایمان داشته باشیم.

او در ادامه میگه حالا مسیح از مردگان برخاسته، و بعد به شاهدین متعدد رستاخیز در دنیای باستان متوسل میشه، به شهادت رسولان، 500 نفری که یک بار مسیح رو دیدند، و در نهایت میگه: "من به شما میگم که رستاخیز هست، چون من مسیح رو با چشمان خودم دیدم، مثل طفل سقط شده."

اما دوباره، امروز توجه اصلی ما، بر رستاخیز مسیح نیست، بلکه بر پیامد رستاخیز او برای رستاخیز ماست، و پولس دوباره میگه چون مسیح برخاسته و بدن جلال یافته به او عطا شده، او به عنوان نخست‌زاده برخاسته، یا اینجا به عنوان نوبر؛ نخست‌زاده در بین برادران بسیار، و کاری رو که خدا برای او کرد، وعده داد برای همه‌ی کسانی که در مسیح هستند هم انجام بده.

پس در اول قرنتیان 15، پولس گسترده‌ترین نگرشش به مفهوم رستاخیز ما رو بیان می‌کنه. او میگه: "و چنان که در آدم همه می‌میرند در مسیح نیز همه زنده خواهند گشت. لیکن هرکس به رتبه خود؛ مسیح نوبر است و بعد آنانی که در وقت آمدن او از آن مسیح می‌باشند.

و بعد از آن انتها است وقتی که ملکوت را به خدا و پدر سپارد... زیرا مادامی که همه‌ی دشمنان را زیر پای‌های خود ننهد، می‌باید او سلطنت بنماید." و الی آخر. و بعد در ادامه میگه: در آیه‌ی 35، "اما اگر کسی گوید: «مردگان چگونه برمی خیزند و به کدام بدن می‌آیند؟»، به عبارت دیگه، بدن قیام کرده‌ی ما چه شکلی خواهد بود؟

من مطمئنم که به این فکر کردید. مقدسین آسمان، در رستاخیز نهایی، چطور ظاهر میشن؟ آیا اضافه وزن خواهم داشت؟ پیر خواهم بود؟ کَچَل خواهم بود؟ در همون سنی که مُردم، به همون شکل خواهم بود؟ نوزادانی که در نوزادی می‌میرن و به آسمان میرن، چی میشن؟ تا ابد مثل نوزاد خواهند بود؟ اون‌ها چه شکلی میشن؟ چه نوع بدنی خواهند داشت؟

خُب، به پاسخ پولس به این سؤال گوش کنید. "ای احمق" – [این آیه میگه، این اولین کلمه‌ی اوست]، "ای احمق آنچه تو میکاری زنده نمی‌گردد جز آن که بمیرد. و آنچه میکاری، نه آن جسمی را که خواهد شد میکاری، بلکه دانه‌ای مجرد خواه از گندم و یا از دانه‌های دیگر.

لیکن خدا برحسب اراده‌ی خود، آن را جسمی می‌دهد و به هر یکی از تخم‌ها جسم خودش را." حالا، پولس اینجا کاری رو می‌کنه که برای من شگفت انگیزه. او برای قیاس، طبیعت رو به‌کار می‌بره و این جالبه، چون همون استدلالی هست که افلاطون در مکالمه‌اش میگه، اون رو برای زندگی بعد از مرگ، از دهان سقراط میگه، جایی که افلاطون درباره‌ی قیاس دانه استدلال کرد، که همونطور که در دنیای طبیعی، وقتی می‌خواید گلها یا سبزیجات رو پرورش بدید، باید دانه رو بکارید.

و قبل از این که دانه بتونه حیات بیاره، باید تحت تباهی و فساد مشخصی قرار بگیره. باید فاسد بشه و بمیره، قبل از این که بتونه میوه‌ی زنده حاصل کنه. اما محصول نهایی که در نتیجه‌ی کاشت دانه‌ای که می‌میره، دریافت می‌کنید، شبیه دانه نیست.

شما یک دانه رو برای درخت ماگنولیا یا همچین چیزی میکارید. چیزی که دریافت می‌کنید، اساساً متفاوت از دانه‌ای هست که در زمین گذاشتید، پس پولس میگه، در مورد ما و رستاخیزمون هم همینطوره. این بدنی که به قبر میره، مثل دانه هست. ما باید بمیریم، اما وقتی این بدن میمیره و تغییر می‌کنه و تبدیل میشه، یک پیوستگی خواهد بود، همونطور که بین دانه و گل، پیوستگی هست، اما یک ناپیوستگی مهم هم بین دانه‌ی جسم ما و بدن نهایی ما که در آسمان خواهیم داشت، خواهد بود.

حالا، کل چیزی که می‌تونم درباره‌ی بدن نهایی در آسمان بهتون بگم، اینه که انسان خواهد بود. نوعی حالت انسانی خواهد بود. قابل شناسایی خواهد بود. چیزهای مرموز زیادی در ظاهر عیسی، در بدن قیام کرده اش اتفاق افتاد. مردم همیشه بلافاصله او رو تشخیص نمی‌دادند.

ما اون دو نفری رو در نظر می‌گیریم که به عموآس می‌رفتند و نمی‌دونیم آیا به خاطر این بود که صرفاً تشخص عیسی اساساً دشوار بود یا به دلایلی بود که خدا نمی‌خواست در نظرشون قابل شناسایی باشه. ما می‌دونیم مریم مجدلیه، در ابتدا در باغ، قبل از این که صدای عیسی رو بشنوه و عیسی با او صحبت کنه، دچار مشکل شد.

بعد، هم‌زمان، وقتی عیسی در بالاخانه به شاگردان ظاهر شد، اون‌ها بلافاصله او رو تشخیص دادند. زخم‌ها آشکار بود و غیره. پس تغییراتی هست، اما درجه‌ی این تغییرات رو نمی‌دونیم. در واقع، حتی نمی‌دونیم بدن عیسی که در بالاخانه ظاهر شد، در جایگاه نهایی جلال یافته بود یا هنوز تغییراتی اتفاق می‌افتاد.

کلام مرموز و پیچیده‌ی او به مریم رو به یاد دارید: "مرا لمس مکن زیرا که هنوز نزد پدر خود بالا نرفته‌ام"، که بعضی معتقدند که نشون‌دهنده‌ی اشاره‌ی مرموز به اینه که عیسی می‌گفت: "من اینجا هنوز در فرایند بازساخت در بدن جلال یافته هستم." اما دوباره، این حدس و گمانه.

ما می‌تونیم فرض کنیم که همه‌ی توانایی‌های اساسی انسانی مون با بدن‌های جدیدمون خواهد بود، یعنی هنوز ذهن و فکر خواهیم داشت. قوه‌ی اختیار، اراده و علایق و غیره خواهیم داشت. اما فرق اولیه در اینه که بدن جدید قادر به فساد یا مُردن نخواهد بود.

حالا اینجا باید مراقب باشیم، چون پولس می‌خواد بگه ما بدن‌های فانی رو میکاریم؛ غیرفانی برخیزانیده می‌شیم. مراقب باشید، غیرفانی بودن ما در آسمان، به خاطر این نیست که فطرتاً و ذاتاً غیرفانی خواهیم بود. این یک مفهوم یونانی هست که برای جان بکار میره، این که جان‌ها، ابدی هستند.

نمی‌تونن نابود بشن. هیچ چیزی نمی‌تونه اون‌ها رو از هم بپاشه؛ ما ایمان داریم که جان، خلق شده. ازلی نیست و ایمان داریم که تا ابد زندگی خواهیم کرد. و تا ابد در آسمان زندگی خواهیم کرد، اما نه به خاطر این که ذاتاً وجودی خلق شده که نابود نشدنی هست خواهیم داشت. ما با حکم خدا، غیرفانی می‌شیم. خدا اجازه نخواهد داد که هلاک بشیم.

حالا، شاید این مثل یک تمایز بدون تفاوت به نظر برسه، اما مهمه. چیزی که فناناپذیری ما رو تضمین می‌کنه، فیض و محبت خداست که برای قومش در آسمان حفظ شده. این مفهوم فدیه هست، نه این که اگه می‌خواستیم، می‌تونستیم علیه خدا سرکشی کنیم و بگیم: "ها ها. تو حالا نمی‌تونی به من آسیب بزنی." نه، دلیل این که نمی‌تونیم بمیریم، اینه که او اجازه نمیده که این اتفاق بیفته.

خُب، او میگه، "هر گوشت از یک نوع گوشت نیست، بلکه گوشت انسان، دیگر است و گوشت بهایم، دیگر و گوشت مرغان، دیگر و گوشت ماهیان، دیگر." و همه‌ی ما اینو می‌دونیم. این بخشی از تجربه‌ی روزانه‌ی ماست، و دوباره، پولس به ما قیاسی رو میده که برگرفته از طبیعته.

"و جسم‌های آسمانی هست و جسم‌های زمینی نیز، لیکن شان آسمانی‌ها، دیگر و شان زمینی‌ها، دیگر است، و شان آفتاب دیگر و شان ماه دیگر و شان ستارگان، دیگر، زیرا که ستاره از ستاره در شان، فرق دارد." یکی از چیزهایی که اینجا اشاره می‌کنه، اینه که "به اطرافت نگاه کن! حیات رو به میلیون‌ها حالت متفاوت می‌بینی.

بدن‌ها رو که در میلیون‌ها و میلیاردها نوع متفاوت متجلی شده می‌بینی. چرا فکر می‌کنی والاترین حالت حیات که در جهان خواهد بود، حیاتی هست که تو برای هفتاد سال در این سیاره داری؟" چرا فکر می‌کنیم بالاترین نقطه و اوج موجودات زنده، چیزی هست که تا این مقطع تجربه کردیم؟

وقتی در اطرافمون، حالات پست‌تر حیات، انواع متفاوت زندگی رو می‌بینیم؛ و پولس میگه هنوز یک زندگی دیگه هست، زندگی‌ای که برتر از زندگی کنونی ماست که در این دنیا ازَش بهره‌مند میشیم. "به همین نهج است نیز قیامت مردگان. در فساد کاشته می‌شود، و در بی‌فسادی برمی‌خیزد؛ در ذلت کاشته می‌گردد و در جلال برمی‌خیزد؛ در ضعف کاشته می‌شود و در قوت برمی‌خیزد؛ جسم نفسانی کاشته می‌شود و جسم روحانی برمی‌خیزد. اگر جسم نفسانی هست، هرآینه روحانی نیز هست. و همچنین نیز مکتوب است که انسان اول یعنی آدم نفس زنده گشت، اما آدم آخر روح حیات‌بخش شد. لیکن روحانی مقدم نبود بلکه نفسانی و بعد از آن روحانی. انسان اول از زمین است خاکی؛ انسان دوم خداوند است از آسمان. چنان که خاکی است، خاکیان نیز چنان هستند و چنان که آسمانی است آسمانی‌ها همچنان می‌باشند."

و این نکته‌ی کلیدی هست. "و چنان که صورت خاکی را گرفتیم، صورت آسمانی را نیز خواهیم گرفت." این امید مسیحیان برای رستاخیز نهایی هست، این که ما مثل او خواهیم بود، چون او همان جلال رستاخیزی رو به ما عطا خواهد کرد که خودش در بدنش دریافت کرد.


آر. سی. اسپرول
آر. سی. اسپرول
دکتر آر. سی. اسپرول بنیانگذار خدمات لیگونیر، اولین کشیش جهت موعظه و تعلیم در کلیسای سنت اندرو در سنفورد ایالت فلوریدا و اولین رئیس دانشگاه الهیات ریفورمیشن بایبل کالج بود. ایشان نویسنده‌ی بیش از یک‌صد جلد کتاب، از جمله قدوسیت خدا بوده است.