درس 14: ارادهی خدا
9 ژانویه 2011درس 13: صفات انتقالپذیر
در جلسهی قبلیمون به فرق بین صفات انتقالناپذیر و صفات انتقالپذیر خدا پرداختیم و به یاد میاریم که صفات انتقالناپذیر خدا به جوانبی از وجود و ماهیت خدا اشاره میکنند که با مخلوقات قسمت نشده، چیزهایی مثل بیکرانی و جاودانگی و حضور مطلق و علم مطلق و صفاتی مانند این.
امروز میخوام با نگاهی به نظری که پولس رسول در نامهاش به افسسیان بیان میکنه، شروع کنم. در باب پنجم این رساله، از آغاز آیهی 1 میخونیم: "پس چون فرزندان عزیز به خدا اقتدا کنید. و در محبت رفتار نمایید، چنانکه مسیح هم ما را محبت نمود و خویشتن را برای ما به خدا هدیه و قربانی برای عطر خوشبوی گذرانید."
حالا در این متن، پولس از ایمانداران دعوت میکنه که از خدا سرمشق بگیرند. حالا، تنها راهی که میتونیم از خدا سرمشق بگیریم، اینه که چیزهای خاصی دربارهی خدا باشه که ما در ماهیتمون با اون شریک بشیم و بتونیم اون رو منعکس کنیم و بازتاب بدیم. پس این متن فرض میکنه صفات خاصی در خدا هست که انتقالپذیرند؛ یعنی ما هم میتونیم اونها رو داشته باشیم و ظاهر کنیم.
حالا یک صفتی که دربارهی انتقالپذیری اون مباحثات و مناظراتی وجود داره، صفت قدوسیته، چون کتابمقدس میگه خدا قدوسه.
و وقتی ما معنی قدوسیت خدا رو بررسی میکنیم، میبینیم که اصطلاح "قدوس" که خدا رو توصیف میکنه، هم به ماهیت او و هم به شخصیت او اشاره میکنه و حداقل دو مفهوم متمایز برای اصطلاح "قدوس" در کتابمقدس هست. و مفهوم اولیهی اون، مفهومی که از اهمیت و کاربرد بیشتری برخور داره، مفهومی نیست که ما معمولاً در تفکر دربارهی کلمهی "قدوس" به اون فکر میکنیم.
در نمونهی اول، اینکه خدا قدوسه، به عظمت و برتری او اشاره میکنه، از این لحاظ که او بالاتر و فراتر از هر چیز در جهانه. و از این لحاظ، قدوسیت خدا به عنوان انتقالناپذیر در نظر گرفته میشه، چون فقط او در وجودش برتر از همهی مخلوقاته و از این لحاظ، ما هرگز نمیتونیم قدوس باشیم.
اما یک مرجع دیگه هم در کتابمقدس دربارهی قدوسیت هست و اون هم کاربرد این اصطلاح در اشاره به خلوص و پاکی خداست، که دربارهی شخصیتش، خصوصیت کمال اخلاقی او، اخلاقیات مطلق و برتری اخلاقی او صحبت میکنه. و در رابطه با این مفهوم قدوسیت، خدا به مخلوقاتش، مخصوصاً به ما فرمان میده و میگه: "مقدس باشید زیرا که من قدوسم".
و البته وقتی ما به مسیح پیوند زده شدیم و توسط روحالقدس از درون تازه شدیم، در این مقطع، بسیار جذابه که روحالقدس، روح مقدس نامیده شده و فقط او در بین اعضای الوهیت این عنوان خاص رو در کاربرد متداول ما داره، اما از لحاظ کتابمقدسی معلومه که فقط روح، مقدس نیست، بلکه پدر هم مثل او مقدسه، نام او قدوسه و قطعاً پسر جاودانی هم به همین ترتیب مقدسه.
اما یکی از دلایل تأکید بر اصطلاح "مقدس" در رابطه با شخص سوم تثلیث، به خاطر اینه که تکلیف اولیهی او در کار تثلیثی فدیه، اینه که کار مسیح رو در ما به انجام برسونه و او به ما تولد تازه میده و در جهت تقدیس ما کار میکنه. و در این کار روحالقدس، در ما و از طریق ما کار میکنه تا ما رو به صورت مسیح بسازه، و کاری میکنه که ما این حکم خدا رو که میگه: "مقدس باشید زیرا من قدوسم"، انجام بدیم.
پس اگرچه ما در جایگاه سقوط کردهمون، هر چیزی هستیم غیر از مقدس به مفهوم پاکی، اما از طریق خدمت روحالقدس در فدیهمون، در فرایند مقدس شدن هستیم و به جلالمون چشم میدوزیم، وقتی کاملاً از همهی گناهان، پاک و تقدیس خواهیم شد و از این لحاظ، پیروان خدا خواهیم بود.
حالا بعضیها معتقدند که در تجزیه و تحلیل نهایی، فدیه متضمن الوهیت انسانهای ایمانداره، اما من معتقدم که این انحراف از مسیحیت کتاب مقدسیه، اینکه ما حتی در جایگاه جلال یافتهمون هم مخلوق خواهیم بود و موجودات الهی نخواهیم بود. ما در آسمان به مقام الوهیت نخواهیم شد، اما به خاطر پاکیمون، جلال خواهیم یافت.
حالا متنی که پولس اینجا در نامهاش به افسسیان در هنگام صحبت از مسئولیت ما در سرمشقگیری از خدا بکار میبره، یک خصوصیت خاصی رو مستقیماً بیان میکنه که ما فراخوانده شدیم محبت رو ظاهر کنیم. و کتابمقدس به ما میگه خدا محبته و محبت خدا توصیف کنندهی شخصیت اوست و یکی از صفات اخلاقی اوست که ما هم فراخوانده شدیم که از اون پیروی کنیم.
پس این خصوصیتی هست که فقط متعلق به خدا نیست، بلکه به مخلوقاتش منتقل شده عزیزان، خدا محبته و محبت از خداست و همهی کسانیکه به صورت آگاپه محبت میکنند، این محبتی هست که کتابمقدس میگه از خدا متولد میشه. پس محبت او صفت دیگهای هست که میشه از اوش پیروی کرد و ما به عنوان فرزندانش فراخوانده شدیم تا پیروی کنیم.
همچنین وقتی دربارهی نیکویی خدا صحبت میکنیم، این یک صفت دیگه هست، یکی دیگه از صفات اخلاقی که فراخوانده شدیم سرمشق قرار بدیم، اگرچه کتابمقدس یک توصیف جدی از توانایی ما برای سرمشقگیری از این جنبهی خدا در جایگاه سقوط کردهمون ارائه میکنه.
ما رویارویی عیسی با حاکم جوان ثروتمند رو به یاد میاریم که با این کلام تهنیت آمیز به سراغ عیسی اومد: "ای استاد نیکو چه کنم تا حیات جاودانی را وارث گردم؟" و عیسی اینطور پاسخ داد: "از بهر چه مرا نیکو میگویی و حال آنکه هیچ کس نیکو نیست جز یکی که خدا باشد."
و بعد در جای دیگه، این رسول با نقل قول از مزمورنویس گفت: "کسی عادل نیست، یکی هم نی. نیکوکاری نیست" پس ما در موقعیت سقوط کردهمون، از این وجه از شخصیت خدا، یعنی نیکویی او سرمشق نمیگیریم یا اون رو منعکس نمیکنیم. ولی وقتی توسط روحالقدس تولد تازه مییابیم، به زندگی در نیکوکاری فراخوانده شدیم تا با کمک روحالقدس بتونیم به شخصیت و خصوصیت نیکویی دست پیدا کنیم و این وجه از ذات خدا رو منعکس کرده و بازتاب بدیم.
خُب، دوباره جوانب و صفات دیگری در خدا هست که انتقالپذیره و باید به اونها توجه کنیم. مثلاً یکی از اونها عدالت خداست. اینکه خدا عادله، یعنی همیشه با عدالت عمل میکنه. در دستهبندیهای کتابمقدسی، وقتی دربارهی عدالت صحبت میشه، هرگز دربارهی یک مفهوم انتزاعی یا قانون انتزاعی یا شریعتی که بالاتر و فراتر از خداست که خودِ خدا هم باید خودش رو با اون تطبیق بده، صحبت نمیکنه.
بلکه در کتاب مقدس، مفهوم عدالت دائماً به ایدهی عادلشمردگی متصله و عدالت بر اساس شخصیت درونی خداست. ما در الهیات یک تمایز قائل میشیم و من اینجا برای ایجاد تغییر، از کلمات تخصصی لاتین استفاده نمیکنم، اگرچه وسوسه میشم- بین عدالت درونی خدا و عدالت بیرونی خدا، که گاهی اوقات عدالت درونی خدا نامیده میشه، از عدالت بیرونی خدا متمایز شده.
و این تمایز دربارهی اینه که وقتی خدا در بیرون عمل میکنه، هر آنچه را که انجام میدهد، درسته. او همیشه کار درست رو انجام میده و از این لحاظ همیشه کاری رو که مطابق عدالته، انجام میده.
حالا، این کمی پیچیده میشه، به همین دلیل در کتابمقدس هم این مفهوم عدالت هست، و عدالت غالباً از رحمت یا فیض متمایز شده. و همونطور که من به دانشجوهام در دانشکده مسیحی میگم، هر کاری میخواید در دعا بکنید، اما هرگز از خدا نخواید که عدالت او بیاد، چون اگه این کار رو بکنید، احتمالاً اون رو دریافت میکنید.
و اگه خدا میخواست بر اساس عدالتش با ما رفتار کنه، همهی ما هلاک میشدیم. برای همین وقتی در نزد خدا میایستیم، درخواست میکنیم که بر اساس رحمت یا فیضش با ما رفتار کنه که متمایز از عدالت است. و دوباره، عدالت، عادلبودن او رو تعریف میکنه که مطابق اون، او هرگز انسانها رو شدیدتر از جرمی که مرتکب شدند، مجازات نمیکنه، و هرگز در پاداش دادن به کسانیکه باید پاداش خاصی بگیرند، کوتاهی نمیکنه. ترجیحاً او همیشه عادلانه عمل میکنه و هرگز کار غیر عادلانهای انجام نمیده.
حالا من این تصویر رو اینجا روی تخته میگذارم، چون ما یک دایره دورِ کلمهی "عدالت" داریم، چون هر چیزی در خارج از دایرهی عدالت میتونه غیر از عدالت نامیده بشه. اینها دو مقولهی جهانی هستند؛ عدالت هست، و ما هر چیزی خارج از این مقوله رو غیر از عدالت مینامیم.
اما من میخوام یک دایرهی دومی رو اینجا بکشم و به نوعی اون رو به دو قسمت تقسیم کنم تا اینجا چیزی رو توضیح بدم که در درسهایی که به زودی استفاده خواهیم کرد، مهمه. خارج از دایرهی عدالت، دایرهای غیر از عدالت هست و هر چیزی در این دایرهی بیرونی، غیر از عدالت هست، اما انواع متفاوتی از غیر عدالت رو داریم. اگه دربارهی رحمت خدا صحبت کنیم، رحمت خدا خارج از دایرهی عدالت هست، و نوعی غیر از عدالت هست. اما میخوام در این دایره، کلمهی "بیعدالتی" رو هم بنویسم. بیعدالتی، شرورانه هست، و در بیعدالتی عمل کردن، قانون و اصول عدالت رو نقض میکنه.
اگه بعنوان مثال خدا باید کاری رو میکرد که منصفانه نبود، پس او غیر عادلانه عمل میکرد؛ و ابراهیم میدونه که این امکان ناپذیره، وقتی او به خدا گفت: "آیا داور تمام جهان، انصاف نخواهد کرد؟" چون خدا داور عادلیه، یعنی همهی داوریهای او بر اساس عدالته، پس او هرگز غیر عادلانه عمل نمیکنه یا هرگز مرتکب بیانصافی نمیشه.
حالا مردم در مورد خصوصیت رحمت یا فیض سردرگم میشن، چون فیض، عدالت نیست. اما، ما این رو دیدیم که فیض و رحمت خارج از مقولهی عدالتند، اما در داخل مقولهی بیعدالتی هم نیستند. رحیم بودن خدا اشتباه نیست، فیاض بودن او چیز بدی نیست. در واقع، از یک لحاظ، ما باید این رو بسط بدیم.
اگرچه عدالت و رحمت یکی نیستند، عدالت به عادلشمردگی متصله، و عدالت گاهی اوقات میتونه ایدهی رحمت و فیض رو در خودش داشته باشه. دلیل اینکه ما باید اونها رو از هم متمایز کنیم، اینه که چون عدالت برای عادلشمردگی، الزامیه، اما رحمت و فیض همیشه اعمال آزادانهی خدا هستند.
هرگز از خدا خواسته نشده که رحیم باشه؛ هرگز از او خواسته نشده فیاض باشه و به محض اینکه فکر کنیم خدا فیض یا رحمت رو به ما بدهکاره، ما دیگه به فیض یا رحمت فکر نمیکنیم. حالا، ذهنمون دربارهی این مفهوم خطا کرده، و ما رحمت و فیض رو با عدالت قاطی کردیم. میشه عدالت رو بدهکار بود، اما رحمت و فیض خدا همیشه داوطلبانه هست.
حالا، ما این رو به خاطر تمایز بین رحمت و بیعدالتی در نظر میگیریم، چون وقتی مثلاً به آموزهی از پیش برگزیدگی میرسیم، جاییکه خدا رحمتش رو به همه عطا نمیکنه، یا فیضش رو به طور منتخب ارزانی میکنه، همهی انسانها پُری فیض نجات بخش خدا رو دریافت نمیکنند، اما وقتی این رو میشنویم، فکر میکنیم: "خُب، این منصفانه نیست"، چون بعضیها فیض رو میگیرن و بعضیها نمیگیرند؛ این اشتباهه. نه، چون بعضیها داوری رو از دستان خدا دریافت میکنند؛ بعضیها فیض رو از دستانش دریافت میکنند. و ما به طور کاملتر در درس بعدیمون اون رو بررسی خواهیم کرد، اما الان میخوام درک کنیم که عدالت خدا با عدالت درونی او مرتبطه.
چند لحظه پیش گفتم که ما دربارهی عدالت بیرونی و عدالت درونی او صحبت میکنیم، عدالت بیرونی و عدالت درونی او. حالا مفهومش اینه که خدا همیشه کار درست رو انجام میده. اعمال او، رفتار بیرونی او همیشه مطابق شخصیت درونی اوست.
به یاد داشته باشید که عیسی در صحبت با شاگردانش به سادگی گفت که درخت فاسد نمیتونه میوهی خوب بیاره، بلکه میوهی فاسد از درخت فاسد میاد؛ و به همین ترتیب، میوهی خوب از درخت خوب میاد. خُب، هیچ فسادی در وجود درونی خدا نیست. خدا همیشه بر اساس شخصیتش عمل میکنه و شخصیتش تماماً عدالته.
بنابراین، همهی اعمال او عادلانه هست. به همین دلیل ما بین عدالت درونی و بیرونی تمایز قائل میشیم، بین شخصیت او، اینکه او چه کسی است و چه کاری انجام میدهد. و در مورد ما هم همینطوره. ما به خاطر اینکه گناه میکنیم، گناهکار نیستیم؛ ما گناه میکنیم چون گناهکاریم. در شخصیت درونی ما نقصی هست. حالا وقتی خدای روحالقدس ما رو از درون تبدیل میکنه، این باید در تغییر بیرونی رفتار ظاهر بشه، پس حالا از بیرون، ما دوباره فراخوانده شدیم که با عدالت خدا مطابقت داشته باشیم، پس مخلوقاتی هستیم که به شباهت خدا و با توانایی برای عدالت آفریده شدیم.
ما با توانایی برای انجام کار درست و عمل عادلانه آفریده شدیم. خلاصهی عهدعتیق از شریعت خدا رو که میکاه بیان کرد، به یاد بیارید: "خداوند از تو چه چیز را میطلبد غیر از اینکه عدالت را بجا آوری و رحمت را دوست بداری و در حضور خدای خویش با فروتنی سلوک نمایی." پس عدالت و عادل بودن او صفات انتقالپذیرند که ما به سرمشق گیری از اون فراخوانده شدیم.
حالا در زمان باقیمانده میخوام به یکی از انتقالپذیرترین صفات خدا اشاره کنم، و اون حکمتشه، که خدا نه تنها حکیم در نظر گرفته شده، بلکه حکمت مطلقه. حالا به ما گفته شده با حکمت عمل کنیم. در واقع، کلّ متن ادبیات عهدعتیق، غیر از انبیا و نوشتجات، غالباً ادبیات حکمت نامیده شدند، یا باید بگم غیر از کتابهای تاریخی و کتابهای نبوتی، ادبیات حکمت نامیده شدند، کتابهایی مثل امثال، جامعه، مزامیر، غزل غزلها، ایوب و غیره.
و اگه به کتاب امثال نگاه کنید، به ما گفته شده ترس خداوند آغاز حکمت است و برای یهودیان، جوهرهی حکمت کتابمقدسی در زندگی الهی یافت میشه؛ نه فقط در دانش هوشمندانه. در واقع، عهدعتیق بین معرفت و حکمت تمایز قائل میشه و به ما گفته شده که معرفت بیابیم، و این مهمه، اما بالاتر از همه چیه؟ حکمت بیابید.
هدف از یادگیری، هدف از دستیابی به معرفت اینه که حکیم بشیم، حکیم از این لحاظ که بدونیم چطوری برای خشنودی خدا زندگی کنیم. پس خدا هرگز تصمیمات احمقانه نمیگیره، هرگز احمقانه رفتار نمیکنه. هیچ حماقتی در شخصیت و اعمالش نیست. از طرف دیگه، ما به جای حکمت، مملو از حماقتیم. اما حکمت یک صفت انتقالپذیره و خدا سرچشمه و منبع تمامی حکمته.
و ما به عنوان مسیحی فراخوانده شدیم که اگه حکمت نداریم، چی کار کنیم؟ دعا کنیم که خدا در حکمتش، افکار ما رو روشن کنه. او کلامش رو به ما میده که حکیم باشیم.