درس ۱۳: کفارهی نیابتی
3 فوریه 2020درس ۱۵: وسعت کفاره
3 فوریه 2020درس ۱۴: چرا مسیح مُرد؟
وقتی من دانشجوی یک دانشگاه الهیاتی نسبتاً لیبرال بودم، یادمه در یکی از کلاسهای فن موعظه یک اتفاقی افتاد، این کلاس طوری طراحی شده بود که نحوهی موعظه کردن رو یاد میداد. استاد فن موعظهی ما اساساً معلم سخنرانی بود، نه یک الهیدان یا محقق کتابمقدس، پس معمولاً در پایان موعظهی هر دانشجو، تجزیه و تحلیل میکرد و از موعظهی ارائه شده و تنظیم محتوا انتقاد میکرد، اما معمولاً از انتقاد در زمینهی محتوای الهیاتی خودداری میکرد.
اما یادمه یک روز یکی از دانشجوهای کلاس چیزی رو ارائه کرد که به نظرم پیغام نسبتاً تحریک کنندهای دربارهی دیدگاه رضایت جانشینی از طریق کفاره بود و وقتی موعظهاش رو تموم کرد، استاد فن موعظه عصبانی شد. از خشم، خودش رو باخت و صداش رو بلند کرد و گفت: "چطور جرأت میکنی نظریهی رضایت جانشینی از طریق کفاره رو در این زمان و عصر موعظه کنی."
من نتونستم دستم رو بلند نکنم، و او از من خواست که صحبت کنم و گفتم: "ببخشید، اما چه چیزی در این زمان و عصر هست که باعث میشه آموزهی کلاسیک کتابمقدسی دربارهی کفاره، یکدفعه منسوخ بشه؟" و ما به این موضوع ادامه دادیم، اما منظورم اینه که در زمان ما مقاومت شدیدی علیه دیدگاه کلاسیک کفاره وجود داره.
همونطور که گفتم، وقتی به جنبهی رضایت از طریق کفاره پرداختیم، بعضی از افراد معتقدند که این تفکر دربارهی کفاره که توسط اون یک نفر به عنوان جانشین عمل میکنه و خونش رو میریزه تا الزام عدالت خدا رو به انجام برسونه، بیتمدنی هست و مربوط به دوران قبل از علم هست.
اما ریشهی ایدهی جانشینی، عمیقاً در کل مفهوم کتابمقدسی دربارهی فدیه هست، که به نظرم، حذف جانشینی از الهیات و مسیحشناسیمون فقط به این معناست که کتابمقدس رو کاملاً کنار بذاریم. کارل بارت که هرگز اعتقاد صحیح کلاسیک رو خلاصه نکرد، یک بار این مشاهده رو انجام داد که به نظرش، مهمترین کلمه در تمامی عهدجدید، کلمهی یونانی "هیوپِر" هست. یعنی از طرفِ، از طرفِ، نشوندهندهی فدیهای هست که به طور نیابتی انجام شده، فدیهای که توسط یک نفر دیگه برامون انجام شده.
حالا دوباره عهدجدید به عیسی نگاه میکنه و در بین عناوینی که در عهدجدید به عیسی اعطا شده، عنوان "آدم آخر" یا "آدم جدید"هست، که با اون مسیح به طور قیاسی، نماینده میشه، همونطور که آدم، اولین نمایندهی ما بود.
و عهدجدید سعی میکنه این نکته رو توضیح بده که با سقوط یک انسان، ویرانی و مرگ وارد دنیا شد، و از طریق اطاعت یک انسان دیگه، فدیه و نجات به ما رسید. پس ما این مفهوم نمایندگی رو در عهدجدید در رابطه با نقش عیسی به عنوان آدم موفق، آدم آخر میبینیم، کسی که برای ما، برای قومش کاری رو میکنه که آدم اول نتونست انجام بده.
اما اگه به عهدعتیق برگردیم و ببینیم چطوری کل مفهوم کفاره در اسرائیل توسط نظام دقیق و پیچیدهی آیین و مراسمی انجام میشه که خدا به قومش، در رابطه با سالی یکبار کفاره، فرمان میده، که در اون حیوانات متعددی دخیل بودند.
در ابتدا، کاهن اعظم برگزیده شده و فقط او میتونه قربانی درخواستی خدا رو برای کفارهی گناهان قوم تقدیم کنه، پیش از اینکه بتونه قربانیها رو تقدیم کنه، باید قربانیهای خودش رو تقدیم کنه تا صلاحیت داشته باشه که به عنوان کاهن از جانب بقیهی قوم عمل کنه. و بعد البته در نمایش آیین کفاره در خیمه و معبد، دو حیوان متمایز بودند.
از یک طرف، بز عزازیل بود و یادتونه چطوری در شرایط عهدعتیق، یکی از مراسم مربوط به روز کفاره، زمانی بود که این بز به نزد کاهن، کاهن اعظم برده میشد و او دستش رو بر پشت بز میگذاشت که نمادی از انتقال یا انتساب گناهان قوم به بز بود و بعد بز به بیابون، به بیرون اردوگاه فرستاده میشد، خارج از جاییکه حضور خدا در برکت تجربه میشد.
این فقط بخشی از کفاره بود. بخش دیگه، ذبح بره بود که خونش بر تخت رحمت پاشیده میشد، این تخت، سرپوش تابوت عهد بود که تخت خدا بود، و در قدسالاقداس قرار داشت. و در واقع، زبانی که اینجا بکار رفته، اینه که تخت رحمت، "مصالحه" نامیده میشد، چون اونجا خونی که پاشیده میشد، نشوندهندهی حالت یا وسیلهای بود که توسط اون خدا با قومش آشتی میکرد.
پس شما این مراسم و آیین دقیق و پیچیده رو دارید. ولی در عهدجدید به ما یادآوری شده که این جانشینهایی که در مراسم روز کفاره در عهدعتیق بکار رفتند، فقط سایهای از واقعیتی هستند که بعداً میاد.
نویسندهی عبرانیان به ما میگه خون گاوهای نر و بزها نمیتونه گناهان ما رو برداره، پس ارزش این قربانیهای کفارهای در عهدعتیق محدود به این بود که به عنوان نمایش یا تصویری از کفارهی حقیقی باشند که در آینده میومد. به عبارت دیگه، قوم عادل میشدند، به ما گفته شده که با ایمان به وعدهی خدا و نگاه کردن به این مراسم و آیینها، همونطور که گفتم، اونها سایهی واقعیتی رو میدیدند که در آینده میومد. و تنها چیزی که با اون گناهان قوم اسرائیل، کفارهی واقعی رو دریافت میکرد، کفارهی مسیح بود که چیزهای دیگه صرفاً نشانهای از اون بود و بر اون دلالت میکرد. اما نکتهای که میخوام ببینید، اینه که در مراسم عهدعتیق، مفهوم جانشینی، یک مفهوم مرکزی بود.
حالا چرا خون قربانی؟ من یادمه که جان گِست، مبشر انگلیسی، یکبار این بیانیه رو اعلام کرد که میدونید وقتی به مسیحیان گوش میکنید، همیشه دربارهی خون عیسی و قدرت خون و همهی این چیزها صحبت میکنند، او گفت: "فرض کنید عیسی از آسمون بیاد و انگشتش رو با میخ خراش بده، آیا این به عنوان کفاره کافیه؟
این خون هست، و خون عیساست. مگه فقط همین مورد نیاز نبود؟" نه، نکتهای که جان گِست مطرح میکرد، این بود که برای عبرانیها، پاشیدن خون، ریختن خون، یعنی جان دادن، چون مجازات گناه، در اصل، مرگ بود، نه فقط زخم، نه فقط مجازات جسمانی، نه فقط خراشیدن انگشت با میخ، بلکه آنچه برای معصیت در برابر خدا مورد نیاز بود، زندگی کسی بود که مرتکب اینها شده بود.
همهی گناهان، در اصل، گناهان بزرگی علیه خدا هستند. پس کفارهای که در این آیینهای خونی نشون داده شده، نه فقط خونریزی، بلکه مُردن بود، نکته این بود. و جنبهی جایگزینی که دیده میشد اینه که خدا به قوم اسرائیل میگفت: "شما گناه کردید؛ مرتکب تقصیرات بزرگی علیه من شدید، و شریعت خواهان مرگ شماست، اما من به جای مرگ شما، مرگ یک جایگزین رو میپذیرم که با مرگ این حیواناتی که در نظام قربانی اسرائیل فراهم میشد، به طور نمادین نشون داده میشد.
حالا در این عمل جایگزینی، دو جنبهی متمایز هست که کتابمقدس در موردش صحبت میکنه. این دربارهی فرونشاندن خشم و جبران کردن صحبت میکنه. بیایید اول با دومی شروع کنیم. این دو کلمه خیلی مشابه به نظر میرسند و همینطوره، ولی پیشوندشون متفاوته. و اگه به کلمهی دوم نگاه کنیم، جبران کردن، پیشوند "اِکس" رو در زبان انگلیسی داره که یعنی از، یا برگرفته از.
و چیزی که در مورد مفهوم جبران کردن در نظر داریم، برداشتن تقصیر از یک نفره، که این از او دور میشه و به جای دوری فرستاده میشه. و این چیزیه که من بُعد افقی کفاره مینامم. حالا در عهدعتیق دوباره این رو در نمایش بز عزازیل میبینیم. گناه قوم به بز منتقل میشه و بعد بز، گناهان رو میبره.
او از حضور خدا به بیابون برده میشه یا بیرون برده میشه. و این توسط جبران کردن نشون داده میشه، و خدا با این زبان صحبت میکنه و میگه: "به اندازهای که مشرق از مغرب دور است، به همان اندازه گناهان ما را از ما دور کرده است." پس یک جنبهی کفاره، برداشتن گناهان از ماست.
خُب، البته اینها به بز عزازیل که به بیابون فرستاده شده، منتقل نشده، بلکه بز عزازیل در عهدجدید، مسیح هست که به عنوان برهی خدا، تقصیر و گناهان ما رو بر پشت خودش میگیره و متقبل میشه. او گناه رو حمل میکنه و نبوتهای مربوط به خادم خداوند رو که عمدتاً در اشعیا 53 در عهدعتیقه به تحقق میرسونه، جاییکه "او تقصیرات ما را بر خود گرفت و گناهان ما را متحمل شد."
این مفهوم جبران کردنه. حالا، فرونشاندن خشم مربوط به بُعد عمودی هست، و این ما رو به درس قبلیمون میبره که در عمل کفاره، عدالت خدا فرونشانده یا راضی شد، یعنی الزام اخلاقی که به خاطر گناهانمون مقروض بودیم، در بُعد عمودی به خدا پرداخت شد، پس در این مورد، عدالت خدا ارضا شد. او آرامی یافت. کاملاً از بهای پرداخت شده توسط جانشین ما، راضی شد.
حالا دوباره اگه ما جانشینی نداریم، پس هیچ جبرانی نمیتونه باشه، بدون جانشین، فرونشاندن خشم رو نداریم، چون ما خودمون قادر نیستیم تقاضای عدالت خدا رو برآورده کنیم. اگه میتونستیم، نیازی به کفاره نبود، اما چون نمیتونیم قرض اخلاقیمون رو بپردازیم، قطعاً به جانشین نیاز داریم، کسی که بتونه این کار رو برای ما بکنه، کاری که ما اصلا نمیتونیم برای خودمون بکنیم.
من غالباً در رابطه با زمینهی دفاعیاتی که انجام میدیم، در مناظرات و مباحثات منطقی با شکاکان شرکت میکنم و سعی میکنم در پاسخ به مردم دربارهی تمام سؤالاتی که دربارهی حقیقت ادعاهای مسیحیت دارند، نهایت سعیام رو بکنم، اما متوجه شدم که خیلی وقتها در این مباحثات، این سؤالات تقریباً بیپایانه.
اگه یک سؤال رو پاسخ بدید و راضی بشن، بلافاصله یک سؤال دیگه دارند و همینطور ادامه داره. مثل اینکه در انبار، یک گربه رو دنبال کنید و نهایتاً من به جایی میرسم که تقریباً عصبانی میشم و فقط مکث میکنم و میگم: "صبر کنید، اجازه بدید یک سؤال ازتون بپرسم. شما با تقصیرهاتون چی کار میکنید؟ با تقصیرهاتون چی کار میکنید؟" ازشون نمیپرسم که "آیا تقصیرکار یا گناهکارید؟"
چون میدونم اونها میدونند که گناهکار و تقصیرکارند. من گفتم: "شما تقصیراتی دارید. باهاش چی کار میکنید؟" خُب، معمولاً در پاسخ گیر میکنند، چون میدونند که من به چه سمتی میرم، چون میدونند پاسخی برای تقصیرهاشون ندارند، مگر اینکه به نوعی انکار کنند. من هفتهی گذشته، این مباحثه رو با یک مردی داشتم و بهش گفتم: "تو با تقصیراتت چی کار میکنی؟"
میدونید به من چه جوابی داد؟ او گفت: "من هیچ تقصیری ندارم. من مرد خوبی هستم." این غم انگیزه که یک نفر به من بگه هیچ تقصیری نداره. این به منزلهی اینه که بگه: "من یک انسان کاملم." حالا، ما این امر عمودی و افقی رو که در یک جانشین هست، میبینیم. حالا از لحاظ طرح کتابمقدسی کفاره، در مرکز کتابمقدس- توضیح کتابمقدس دربارهی کفاره، بنیان عهدی اونه.
در عهدعتیق وقتی خدا با قومش عهد بست و مخصوصاً در رابطه با عهدی که موسی واسطهی اون بود، همونطور که قبلاً دیدیم، موسی به عنوان واسطهی اون عهد، به عنوان شریعت دهنده شناخته شده، چون خدا به قومش وعده میده اما این وعده، شرطهایی داره که باید رعایت بشه.
و این شروط، فرامین او هستند و همونطور که در ساختار عهد دیدیم، عهدهای دوران باستان، دو عمل رو انجام میدادند، هم پاداش و هم مجازات، اگه شریعت رو رعایت میکردید، پاداش میگرفتید و اگه شریعت رو زیر پا میگذاشتید، مجازات میشدید. و زبانی که اینجا برای بیان این دو عمل بکار رفته، زبان برکت و لعنت هست.
مثلاً در تثنیه، خدا به قوم میگه: "اگر شریعت را حفظ کنی، در کشور مبارک خواهی بود، در شهر مبارک خواهی بود، نشستن و برخاستنت مبارک خواهد بود، در اتاق خواب مبارک خواهی بود، در آشپزخانه مبارک خواهی بود، در اتاق نشیمن مبارک خواهی بود، در هر جایی مبارک خواهی بود، اگر از شریعت اطاعت کنی."
و برعکس، "اگر شریعت را زیر پا بگذاری، در کشور ملعون خواهی بود، در شهر ملعون خواهی بود، در هنگام نشستن و برخاستن ملعون خواهی بود، در آشپزخانه، در اتاق نشیمن و در هر جایی ملعون خواهی بود." پس این طرح لعنت برای کل مفهوم عهد، یک امر مرکزی هست. اما ما در عهدعتیق میخونیم که اسرائیل به عنوان یک ملت، به طور جمعی و فردی، همگی عهد رو زیر پا گذاشتند.
همهی ما عهدشکن هستیم، یعنی همهی ما در معرض لعنت هستیم. یکی از بخشهای موردعلاقهی من از سرود "شادی برای دنیا"، این بندگردان هست که میگه: "تا جاییکه لعنت یافت میشه." خُب، لعنت تا کجا یافت میشه؟ دنیا ملعون شده. زحمت ما ملعون شده. انسان ملعون شده. مار ملعون شده. زن ملعون شده. همهی ما زیر لعنت گناهیم.
و در عهدعتیق، ملعون شدن توسط خدا، مربوط به انواع لعنتهایی نیست که در زبان معروف امروزی میشنویم که سحر و جادو رو به فکرتون میاره یا با فرو کردن سوزن در یک مدل عروسکی کوچک، یکی رو لعنت میکنید یا در داستانهای قدیمی، "مخاطرات پائولین"، یا میدونید وقتی در موش قدرتمند، وقتی اویل کَن هَری نتونست کارش رو انجام بده، میگه: "لعنت، دوباره نتونستم."
ما اینجا به اینها فکر نمیکنیم. ملعون شدن توسط خدا، یعنی جدا شدن. این تصویر، تصویر اولیه، جدا شدن از حضور خداست؛ جدا شدن از برکتش. برکت یافتن از خدا در عهدعتیق، یعنی نزدیک شدن به او؛ نور روی او بر ما بتابه، و سرش رو به طرفتون بلند کنه و روی او بر شما بدرخشه. این مفهوم برکت یافتن بود. ملعون بودن یعنی خدا به شما پشت کنه، نور رو خاموش کنه، شما رو در تاریکی بیرون بندازه، شما رو از حضورش و تمام مزایا و برکاتی که از رابطهی شخصی با خدا نشأت میگیره، جدا کنه.
حالا، مسیح این رو به طریق جانشینی انجام میده، و به طور شگرفی توسط پولس رسول در نامهاش به غلاطیان تعلیم داده شده.
در باب 3 غلاطیان، آیهی 8، پولس اینطور میگه: "و کتاب چون پیش دید که خدا امتها را از ایمان عادل خواهد شمرد به ابراهیم بشارت داد که «جمیع امتها از تو برکت خواهند یافت»". میبینید که این انجیل قدیمی، وعدهی برکت الهی هست. "بنابراین اهل ایمان با ابراهیم ایماندار برکت مییابند."
زیرا جمیع آنانی که از اعمال شریعت هستند، زیر لعنت میباشند زیرا مکتوب است: «ملعون است هرکه ثابت نماند در تمام نوشتههای کتاب شریعت تا آنها را به جا آرد.» اما واضح است که هیچکس در حضور خدا ازشریعت عادل شمرده نمیشود، زیرا که «عادل به ایمان زیست خواهد نمود.»
اما شریعت از ایمان نیست بلکه «آنکه به آنها عمل میکند، درآنها زیست خواهد نمود.» و اینجا به اصل مطلب میرسیم و وقتی میگم "اصل مطلب"، منظورم بازی با کلمات نیست. آیهی 13: "مسیح، ما را از لعنت شریعت فدا کرد چونکه در راه ما لعنت شد"، "پرو نوبیس".
"او در راه ما لعنت شد، چنانکه مکتوب است «ملعون است هرکه بر دارآویخته شود.» تا برکت ابراهیم در مسیح عیسی بر امتها آید."
وقتی پولس اعماق کفاره رو بررسی میکنه، به مفهوم لعنت میرسه. او میگه بهای گناه اینه که لعنت خدا رو تجربه کنید. مسیح لعنت شد؛ او از سرزمین زندگان جدا شد. به دست غیریهودیان سپرده شد. این برای من مهمه که عیسی در مرگش، توسط قوم خودش کشته نشد.
او توسط غیریهودیانی کشته شد که به عنوان افرادی "خارج از بُعد اردوگاه" بودند. و حتی عیسی از لحاظ جسمانی، بیرون از شهر اورشلیم مُرد. جلجتا در بیرون از محدودهی شهر بود. او باید به بیرون از اردوگاه برده میشد، از غیریهودیان محسوب میشد، ناپاک شمرده میشد، و وقتی مسیح مصلوب میشد، خدا دنیا رو در تاریکی فرو برد.
دوباره با اشاره به خاموش کردن نور رویش، یعنی خدا به او نگاه نمیکنه، و در اون لحظه، مسیح از روی صلیب فریاد میزنه، "الهی الهی مرا چرا ترک کردی؟" چون او ترک شد. او باید ترک میشد، چون جریمهی گناه، ترک شدن از جانب خداست، و سؤال اینه که آیا خدا ما رو ترک میکنه یا جانشین ما رو ترک میکنه، کسی که لعنت کامل ترک شدن از جانب خدا رو به جای ما متحمل شد؟"