درس ۱۵: پایداری مقدسین
11 ژانویه 2021درس ۱۳: فرزندخواندگی و اتحاد با مسیح
15 ژانویه 2021درس ۱۴: تقدیس شدگی
وقتی در پیتزبورگ، پنسیلوانیا مسیحی شدم، عادت داشتم هر آخر هفته از دانشکده بیرون برم. مادرم، بیوه بود و رانندگی نمیکرد، پس من از دانشکده تا خونه رانندگی میکردم تا او رو برای خرید و غیره بیرون ببرم. در راه بازگشت به دانشکده در شب یکشنبه، به برنامهی رادیویی موعظهی دکتر رابرت جِی لمانت از اولین کلیسای تاریخی پرزبیتری پیتزبورگ گوش میدادم.
و وقتی در دانشکدهی الهیات بودم، این فرصت رو داشتم که با دکتر لمانت ملاقات کنم و برای مصاحبه با او قرار ملاقات گذاشتم. با منشی او این ملاقات رو تنظیم کردم. و یادمه به کلیسا رفتم و خیلی مضطرب بودم و ترسیده بودم که قراره شخصاً با دکتر لمانت بزرگ ملاقات کنم.
بالاخره اون لحظه فرارسید و منشی، من رو به طرف دفتر دکتر لمانت هدایت کرد و دکتر لمانت اومد و با من دست داد و نشست و به چشمام نگاه کرد و گفت: "حالا مرد جوان، در ذهن تو که تا حدی تقدیس شده، چی میگذره؟" من زبانم بند اومد و جواب ندادم.
اما معلومه که تا امروز، اون اظهار نظر رو به یاد دارم، هرچند که او من رو نمیشناخت، اما میدونست که ایماندار بودم و به عنوان ایماندار، هنوز کاملاً شخص تقدیس شدهای نبودم. پس در شروع اولیهی مکالمه، این رو به من یادآوری کرد. "در ذهن تو که تا حدی تقدیس شده چی میگذره؟"
خُب، خبر خوش ایمان مسیحی این نیست که فقط با عدالت شخص دیگهای عادل شمرده شدیم و نباید منتظر بشیم تا کاملاً تقدیس بشیم تا خدا ما رو به مشارکت با خودش و در خانوادهاش بپذیره، همونطور که دیدیم، بلکه او ما رو با عمل انتصاب یا انتقال عدالت مسیح به حساب ما، عادل اعلام میکنه.
پس از طرف دیگه خبر خوش اینه که اگرچه ما کاملاً افراد تقدیس شدهای نیستیم و خدا کاملاً قدوسه، اما با این وجود میتونیم وارد مشارکت با او بشیم. پس شاید بگیم این خبر بدی هست که تقدیس شدگی من ناکامله. اما خبر خوش اینه که تقدیس شدگی، هر چقدر هم که در زندگی کنونی ناکامل باشه، اما واقعیه.
و صحبت ما در این فرایند تقدیس شدگی، عمل واقعی عادل ساختن یا مقدس ساختن قوم خداست. ما دیدیم که مقام ما در حضور خدا، بر اساس عدالت یک نفر دیگه هست، نه عدالت خودمون، اما در لحظهای که عادل شمرده میشیم، یک تغییر واقعی و حقیقی توسط خدای روح القدس به ما داده میشه، پس این فرایند تقدیس شدگی که باهاش مقدس و شبیه مسیح میشیم (دوباره، ما ساختهی دست او هستیم)، تغییر ماهیت ما به سوی قدوسیت و عدالت شروع میشه. و این بلافاصله شروع میشه.
حالا قبلاً گفتم که لوتر در اعلام آموزهاش دربارهی عادل شمردگی گفت، عادل شمردگی فقط به وسیلهی ایمانه، نه با ایمانی که تنهاست. یعنی اگه ایمان حقیقی باشه، در لحظهای که این ایمان حقیقی در جان شماست، تغییری در ماهیت واقعی شما شروع میشه. اینکه میوهی عادل شمردگی، نه تنها به عنوان عواقب عادل شمردگی ضروریه، بلکه به عنوان عواقب عادل شمردگی شما فقط اجتناب ناپذیر نیست، بلکه فوری هست. یعنی بلافاصله شروع میشه.
حالا، من این رو میگم تا به کسانیکه به این دیدگاه اعتقاد دارند، هشدار بدم که ممکنه مردم واقعاً به مسیح ایمان بیارند: الف) یا هرگز هیچ میوهی خوبی نیارن، چون تا زمان مرگشون نفسانی میمونند؛ یا ب) شاید برای یک مدت هیچ تغییری در رفتارشون ایجاد نشه، گرچه به طرز اجتناب ناپذیری، در یک مقطع زمانی برای یک دوره شروع به تغییر کنند. پس شاید برای یک دوره در جایگاه نفسانیت کامل باشند.
حالا من در این مقطع، با لغات بازی نمیکنم، اگه ما درک کنیم که همهی مسیحیان در سراسر زندگی، تا حدودی نفسانی هستند؛ یعنی ما هرگز در این دنیا کاملاً تأثیر جسم رو مغلوب نمیکنیم. از این لحاظ، پولس دربارهی مسیحیان، به عنوان نفسانی صحبت میکنه.
اونها هنوز باید با جسم و انسانیت قدیمی که کاملاً و تماماً نمرده، در کشمکش باشند، تا زمانیکه ما وارد جلال بشیم. اما گاهی اوقات مردم از این عبارت "مسیحی نفسانی" برای کسی استفاده میکنند که کاملاً نفسانی هست. و در این شرایط، من تردید میکنم و میگم اگه یک نفر کاملاً در جسمه و هیچ نشانهای از تغییر در ماهیتش نیست، پس ما اینجا دربارهی مسیحی صحبت نمیکنیم، بلکه دربارهی غیرمسیحی نفسانی صحبت میکنیم!
پس به نظرم باید درک کنیم که گاهی اوقات مردم خیلی غیرت دارند که تعداد کسانی رو که از طریق بشارت ما ایمان میارن، زیاد کنند، چنانکه متنفریم که بگیم افرادی هستند که به طور کاذب اعتراف ایمان رو انجام میدن. و اگه یک نفر اعتراف کاذب داشته باشه و هیچ میوهای از اون رو نشون نده، این نشون میده که این اعتراف ایمان بود، اما نه یک ایمان آوردن واقعی.
دوباره، ما به وسیلهی اعتراف ایمان عادل شمرده نشدیم؛ ما به وسیلهی داشتن ایمان عادل شمرده شدیم. باید ایمان حقیقی داشته باشیم و اگه اینو داشته باشیم، در این صورت میوهی این ایمان بلافاصله عمل میکنه. غیرممکنه که یک شخص تولد تازه یافته، کسی که ایمان آورده، بیتغییر بمونه.
حضور طبیعت تازه، حضور و قدرت روحالقدس که در او ساکنه، خلاف عدم تغییر رو نشون میده، اینکه ما واقعاً تغییر کردیم و افراد در حال تغییر هستیم. حالا، به این معنا نیست که فرایند تقدیس شدگی به طور پیوسته از نقطهی آغاز ایمان آوردن تا زمانیکه در جلال به خونهی ابدی بریم، حرکت میکنه. مسیحیان اندکی هستند که تا بحال نمودار رشد شخصی رو طوری نشون دادند که با این خط هماهنگ باشه.
به طور طبیعی اینطوری حرکت میکنه. اما دیر یا زود به اونجا میرسه. حالا، من نمودار رو اینطوری نشون میدم که یک رشد پیوسته برای اکثر بخشهای زندگی طبیعی مسیحی هست که بالا و پایینهایی داره. اما میتونه موقعیتهایی باشه که یک مسیحی که واقعاً مسیحی هست، بتونه سقوط جدی و اساسی در یک گناه طولانی مدت داشته باشه. در واقع، این شخص میتونه به چنان گناه چشمگیری مشغول بشه که وارد تأدیب و انضباط کلیسایی بشه و شاید حتی از کلیسا اخراج بشه. و شاید پیش از بازگشتش و احیای ایمانش، قدم آخر تأدیب نیاز باشه.
پس دوباره میگیم انسانها میتونن از این بالا و پایینها عبور کنند، هرچند شاخصی هست که میگه هرچی شخص در مسیح بالغتر بشه، وقتی بر اساس استعارهی کتابمقدس، از نوزادی روحانی به بلوغ روحانی میرسیم، این بالا و پایینها معمولاً هموارتر میشه. ما در بلندیهای روحانی که ازَش لذت میبریم، خیلی بالا نیستیم، و مثل گذشته هم در اعماق غیرعادی سقوط نکردیم، بلکه باثُباتتر میشیم، همونطور که در رشد و مشارکت مسیحیمون باثُباتتر شدیم.
اما نکتهای که میخوام ببینید اینه که تقدیس شدگی، فرایندی هست که باهاش واقعاً تغییر میکنیم، واقعاً شبیه تصویر مسیح میشیم، و این یک فراینده. حالا این دیدگاههایی رو داریم که در کلیسا بیشتر میشه و از یک طرف تعلیم میدن که شخص میتونه در تقدیس شدگیش پیش بره و در این دنیا یک القای ناگهانی فیض رو داشته باشه، یک کار ثانوی، برکت ثانوی که بلافاصله شخص رو به جایگاه کمال در این دنیا میرسونه.
و همونطور که گفتم، کلیساهای زیادی یک نوع یا قالبی از کمالگرایی رو تعلیم میدن. و چیزی که با کمالگرایی ارتباط نزدیکی داره، جنبشهایی هستند که حتی گستردهتر و معروفتر هستند که نوعی جهش فوری تقدیس شدگی رو از طریق تجربهی عمیقتر زندگی یا مشارکت عمیقتر با روحالقدس وعده میدن که شما از روح پر میشید یا غیره.
و اگرچه بسیاری از این افراد از تعلیم حوزهی کامل کمال گرایی قاصرند، اما عملاً دربارهی دو نوع مسیحیت متفاوت صحبت میکنند: نوعی که در الگوی رشد طبیعی هست و نوعی که میتونه این جهش هیجان انگیز و ناگهانی تقدیس رو از طریق تجربهی عمیقتر با روحالقدس داشته باشه.
خُب، من نمیخوام انسانها رو از جستجوی زندگی عمیقتر با خدای روحالقدس منصرف کنم. و نمیخوام متقاعدتون کنم که به دنبال این نباشید که از روحالقدس پر بشید. ما باید همیشه به دنبال این باشیم. اما به نظرم اگه شما انتظار درمان فوری گناه رو دارید و انتظار میزانی از روحالقدس که به شما "زندگی مسیحی پیروزمندانه" بده، واقعاً متعجب میشید.
من در تعالیم کتابمقدس یا شهادت بزرگترین مقدسینی که تا حالا زندگی کردند، چنین چیزی رو نمیبینیم. مثلاً سنت توماس آکمپیس که "سرمشق گیری از مسیح" رو نوشت، که یک کتاب کلاسیک مسیحی دربارهی تقدیس شدگیه، گفت به ندرت پیش میاد یک مسیحی بتونه یک عادت بد رو در زندگیش از بین ببره.
و هر مسیحی که مدت طولانی این عادت رو داشته، به آینه نگاه میکنه و به خودش میگه "من چطوری میتونم این همه وقت مسیحی باشم و هنوز با جسمم در کشمکش باشم؟" تنها تسلی که میگیریم، اینه که اگه به گذشته نگاه کنیم و متوجه بشیم که 30 یا 40 سال پیش کجا بودیم، در این صورت به وضوح میبینیم که خدا ما رو شکل میداده و میساخته و ایمان مسیحی ما رو واقعاً پیش میبرده.
اما این یک تجربهی روزانه و طولانی مدت برای شکل گرفتن و ساخته شدن توسط خدای روحالقدسه که در مسیح بالغ بشیم. همهی ما در این کشور به دنبال رضامندی فوری هستیم. میخوایم بدونیم چطور میتونیم با کل کتابمقدس در سه درس ساده آشنا بشیم و چطور میتونیم در سه قدم ساده تقدیس بشیم.
ما سه قدم ساده برای تقدیس شدگی نداریم. تقدیس شدگی یک فرایند مادام العمره که شامل تلاش زیاد و فشرده هست. اگه دوباره به عهدجدید بریم، جاییکه مثلاً در فیلیپیان، پولس در باب 2، آیهی 12 میگه: «پسای عزیزان من چنانکه همیشه مطیع میبودید، نه در حضور من فقط بلکه بسیار زیادتر الان وقتی که غایبم، نجات خود را به ترس و لرز بعمل آورید. زیرا خداست که در شما برحسب رضامندی خود، هم اراده و هم فعل را بعمل ایجاد میکند.» هم خبرخوش و هم خبر بد هست. پولس به ما میگه نجاتمون رو به عمل آوریم، در واقع یعنی دعوت به سختکوشی برای در پی عدالت و تقدیس شدگی بودن. این کاره. این کاره.
یعنی یک مسیحی در جستجوی تقدیس شدگی و بلوغ روحانی باید فعال باشه. و چقدر فعال باشه؟ چطوری نجات خود را به عمل میارید؟ با ترس و لرز. حالا این اصطلاحاتی که فضایی رو توصیف میکنند که در اون باید نجاتمون رو به عمل بیاریم، اصطلاحاتی نیستند که به طور عادی نگرش یک سلحشور رو توصیف کنند. شخص نمیتونه در جستجوی تقدیس شدگی، در صهیون در راحتی باشه، جاییکه فقط آروم باشیم، همه چیز رو راحت بگیریم و به هرجایی که روحالقدس ما رو میبره، بریم.
ما باید کار کنیم و باید با ترس و لرز کار کنیم. این نشوندهندهی سختکوشی واقعی، با توجه واقعی هست. نه با اون نوع ترسی که شخص رو از ترس فلج کنه، و نه اون نوع ترسی که شخص در هنگام اضطراب و ترس ناگهانی باهاش مواجه میشه. بلکه نکته اینه که ترس و لرز یعنی ما اونو جدی بگیریم.
و حالا سعی میکنیم خدای زنده رو که با حرمت و ترس در مقابلش میایستیم، خشنود کنیم و علیرغم مصالحهمون، او هنوز کسیه که افراد دیندار در مقابلش میلرزند. و این، کاره. حالا خبر خوش اینه که با ترس و لرز به عمل آورید، چون خدا هم اراده و هم فعل را در شما بعمل ایجاد میکند.
اینجا میبینیم که ما یک نیروبخشی واقعی یا همکاری رو داریم، که تقدیس شدگی یک فرایند جمعی هست که خدا کار میکنه و من کار میکنم. من به کار، کار، کار فراخونده شدم، با ترس و لرز، چرا؟ چون به تنهایی کار نمیکنم. چون خدا همزمان کار میکنه. خدا در من کار میکنه.
روحالقدس به ما عطا شده و یادتون باشه که او به این دلیل روحالقدس نامیده شده که یکی از کارهای اصلیاش، کاربرد فدیهی ماست و اینکه کاری کنه که در جانمون میوهی عادل شمردگیدمون رو به بار بیاره. او در ما کار میکنه تا طبیعتمون رو تغییر بده، ما رو به گناه و عدالت ملزم کنه و الی آخر.
پس این یک مشارکت بین ما و خداست، بین خودمون و روح القدسه. پس از یک لحاظ، تا زمانیکه ما کار میکنیم، ما فعالیم. به عبارت دیگه، تا زمانیکه روح کار میکنه، ما منفعل یا ساکتیم. حالا این دو بدعت آزاردهنده رو ایجاد میکنه که کلیسا رو در طول تاریخ کلیسا، در رابطه با آموزهی تقدیس شدگی تهدید کرده.
و این دو بدعت، "عمل گرایی" و "آرامش گرایی" نامیده میشن. حالا توجه کنید که چند لحظه پیش روی این تخته نوشتم که مسیحی دعوت شده که فعال باشه، صادقانه در پی تقدیس شدگی، فعال باشه. ولی اینجا دربارهی بدعتی صحبت میکنم که عمل گرایی نامیده میشه. خُب، فرقش چیه.
خُب، فرقش در این سه نامهی آخره. هر بار که این "ایسم یا گرایی" رو در کنار یک کلمه میبینید، این کلمه شاید به تنهایی یک کلمهی مشروع باشه، تا اینکه "ایسم یا گرایی" اضافه میشه. مثلاً من هستی دارم، اما این من رو طرفدار هستی گرایی نمیکنه. من انسانم، اما انسان گرایی رو نمیپذیرم و الی آخر. پس باید بدون پذیرش عمل گرایی، فعال باشیم.
خُب، عمل گرایی چیه؟ عمل گرایی، بدعت عدالت شخصی هست، عدالت از اعمال، که شخص جستجوی تقدیس شدگی رو چیزی میبینه که در خودش و توسط خودش بدست آورده. این طرز فکر روحانی که "باید خودشون رو به تنهایی بالا بکشن".
"من به فیض خدا نیاز ندارم. به کمک روح القدس نیاز ندارم. من میخوام عدالت رو دستاوردی بسازم که بتونم با انرژی و فعالیت خودم به تنهایی انجام بدم." پس یک نوع عمل اتکای شخصی خالص برای تقدیس هست که باید رد بشه.
از طرف دیگه، خطای آرامش گرایی هست که توسط عرفای فرانسوی در قرن 17 معرفی شد، که گفت عمل تقدیس شدگی منحصراً عمل روحالقدسه. لازم نیست شما در این مورد کاری بکنید، لازم نیست سعی کنید که تقدیس بشید، فقط باید ساکت باشید. از سر راه کنار برید. تقدیس کار خداست.
این یک نوع مونِرجیسم هست که از تولد تازه تا کل زندگی مسیحی پیش میره. و شعارشون، (شاید از شنیدنش تعجب کنید)، این بود که "شما رها کنید و به خدا بسپارید." حالا، چند بار در تجربهی مسیحی تون این رو شنیدید؟ حالا شاید بعضی وقتها مهم باشه که رها کنید.
اگه ما سرسختانه به قوت خودمون چسبیدیم و فیض خدا رو نادیده میگیریم و به کمک روحالقدس تکیه نمیکنیم و وابسته نیستیم و کاملاً عمل گرا هستیم، پس وقتشه که ساکت باشیم. اما وقتی ساکتیم، نباید آرامش گرایی رو بپذیریم که به ما میگه، میتونیم راحت باشیم و همه چیز رو پشت گوش بندازیم، پامون رو روی کاناپه بذاریم و بذاریم خدا کار تقدیس شدگی رو انجام بده. میبینید، بدعت به طور سنتی و تاریخی، همیشه به صورت جفتی میاد و همیشه به صورت تحریف در یکی از مسیرها میاد. پس عمل گرایی از این طرف به عنوان یک بدعته و آرامش گرایی از اون طرف. بدعتهای دوقلوی دیگه که در زمینه آموزهی تقدیس شدگی میان، آموزههای شریعت ستیزی یا شریعت گرایی هستند.
و این دو بدعت، همه چیز رو تباه میکنند. و کلیساهای خیلی خیلی خیلی کمی هستند که به شدت به یکی از اینها مبتلا نشده باشند و گاهی اوقات حتی به هر دوی این تحریفات مبتلا شدند. شریعت گرا، کسی هست که شریعت رو برای تقدیس شدگیش اونقدر مهم میدونه که به شریعت خدا اضافه میکنه.
او به شریعتی که خدا میده، راضی نیست، بلکه برای کمک به تقدیس شدگیش، قانونی وضع میکنه که خدا انسان رو در اون آزاد گذاشته. و میگن: "خُب، ما باید این کار رو بکنیم که مردم رو از لکه دار شدن در دنیا محافظت کنیم. باید قوانین و ضوابطی ایجاد کنیم.
یک مسیحی نمیتونه به سینما بره. مسیحی نمیتونه برقصه. مسیحی نمیتونه این کار یا اون کار رو بکنه. درحالیکه خدا هرگز قانونی وضع نکرده، این افراد دیگران رو به زنجیر میکشند و به طرز اجتناب ناپذیری قوانین انسانی خودشون رو جایگزین قانون واقعی خدا میکنند.
حالت افراطی دیگه، شریعت ستیزی هست که میگه، به عنوان مسیحی، شریعت خدا در زندگی من جایی نداره. من کلاً از شریعت آزادم. من زیر شریعت نیستم، من زیر فیض هستم و حق دارم شریعت خدا رو در کتابمقدس نادیده بگیرم. خُب، این در زمان ما خیلی زیاده. در واقع، ما در دورهی فراگیر شریعت ستیزی در کلیسا زندگی میکنیم، جاییکه شخص دیندار، اگرچه درک میکنه که دیگه زیر اسارت شریعت نیست، زیر بار شریعت نیست، زیر جریمهی شریعت نیست، اما هنوز شریعت خدا رو دوست داره و شب و روز در اون تعمق میکنه، چون در شریعت پیمیبره که چی خدا رو خشنود میکنه و چی شخصیت او رو منعکس میکنه. پس کسی که در پی عدالت و تقدیس شدگی سختکوشه، به جای فرار از شریعت، شاگرد جدی شریعت خدا میشه.